4. تحریم ها و ایران هراسی باعث مهار ایدئولوژی الهام بخشی ایران و عمق استراتژیک آن نگردید
یکی از مؤلفه های قدرت جمهوری اسلامی ایران ایدئولوژی الهام بخشی و متعاقبا عمق استراتژیک است. در این مورد نیز غرب اعتراف دارد که سیاست تقابلی و استراتژی سلبی فعال موفق به جلوگیری از آن نشده اند. از این رو از چند سال قبل کارشناسان و صاحب نظران امریکایی این رویکرد را تبلیغ می کردند که سیاست گذشته باید باز طراحی شود و نقطه عزیمت آن نیز هسته ای است. به عنوان نمونه آنتونی کردسمن اظهار داشت:«آمریکا برای حفظ برتری خود دردنیا می بایست برتری خود را برجریان های سیاسی – امنیتی موجود در خاورمیانه حفظ نماید.این امر نیز در رتبه نخست به کنترل و مهار ایران نیازمند است و این مهم به کنترل برنامه هسته ای ایران وابسته است.»[5]
5. تحریمها و شدیدترین سیاستهای سختگیرانه مانع از پیشروندگی ایران در زمینه تسلیحاتی و موشکی نشد
غرب معترف است که تحریم ها در برنامه دفاعی ایران خللی وارد نکرده است. آنها معتقدند که برخورد نظامی با ایران ممکن است اما خسارت آن بیش از انتظار خواهد بود. برژینسکی مطرحترین ژئو استراتژیست آمریکایی در مصاحبه با شبکه ام.اس.ان.بی.سی با تأکید بر مطلب مذکور ضمن غیرقابل پیشبینی و بالا دانستن هزینه انتخاب گزینه نظامی در برخورد با ایران، ضمن بسیار خوب دانستن توافق اظهار داشت که «اگر چه ایرانیها میدانند در هر گونه جنگی ما میتوانیم آسیب زیادی به آنها بزنیم، اما واقعیت این است که آنها نیز میتوانند صدمات زیادی بر ما وارد کنند».
بهتر از برژینسکی، جرج فریدمن، مدیرکل آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردی آمریکا که به خاطر آثارش در حوزهی پیشبینیهای استراتژیک، از جمله کتاب «صد سال آینده، سناریویی برای سدهی بیستویکم» شهرت جهانی یافته است، به این موضوع اشاره دارد و میگوید: «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هستهای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز میتوان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلابهای اسلامی منطقه) را در پی داشته است».
واقعیتهای فوق، کاخ سفید را به این نتیجه رساند که سیاست تقابلی سلبی هرچند فعال کارآمدی خود را در قبال تضعیف توانایی های ایران و مآلاً تغییر نظام سیاسی از دست داده است. به نظر میرسد این یافته مقامات و استراتژیست های امریکایی از اواخر سال های 1390 آغاز و در نیمه دوم سال 1391 آنها را به این جمع بندی رساند که براساس باز مهندسی سیاست ها و راهبردهای تقابلی صرف، در راستای مهار و تغییر رژیم، سیاست تعاملی سلبی- ایجابی را در دستور کار خود قرار داده و با مهمترین موضوع چالشی با ایران، یعنی فعالیت های هستهای و به زعم آنها دستیابی ایران به سلاح هستهای کلید خورد. در واقع امریکا بویژه مقامات کاخ سفید و مقامات اطلاعاتی و امنیتی به این نتیجه رهنمون شدند که سیاست تقابلی سلبی نمی تواند مؤلفه ها و منابع سخت افزاری و نرم افزاری ایران را تضعیف یا نابود کند. پس ناگزیر باید این واقعیت و موقعیت را پذیرفت و با بازطراحی و بازمهندسی مجدد سیاست ها و راهبردهای دکترین تغییر، راه جدید، مؤثرتر و پایدارتری را انتخاب کرد.
اوباما به صراحت به این موضوع تاکید دارد که؛ «اگر ایران یکباره تبدیل به (کشوری مثل) آلمان، سوئد یا فرانسه میشد، بحثها در باره زیرساختهای هستهای آنان تغییر میکرد. بنابراین شما میبینید که مسئله کلیدی این نیست که چقدر میتوان توقع تغییرات در ایران داشت. البته این (تغییرات) چیزی است که ممکن است نتیجه ضمنی این توافق باشد ولی فراتر از آن، (مسئله اصلی) اطمینان از دستیابی به توافقی قابل راستیآزمایی است که زمینه آن چیزی را که میتواند برای آنها (ایران) یک تغییردهنده بازی باشد و آنها به سلاح هستهای دست پیدا کنند، سد کند.»
بنابراین با توجه به نکات فوق میتوان این نتیجه را به طور صریح تر بیان نمود که امریکا در حال شیفت پارادایمی در سیاست ها و راهبردهای تقابلی صرف به سیاست ها و راهبردهای تعاملی سلبی- ایجابی در راستای دکترین تغییر است. این فرض را می توان به آن بخش از اظهارات صریح اوباما مستند کرد که با تأسی از نیکسون و ریگان، توافق با ایران را با توافق نیکسون و ریگان با شوروی سابق و چین شبیه دانسته و گفت:
«من اختلاف نظرهای بسیاری با ریچارد نیکسون داشتم اما او فهمید که یک احتمال در قبال چین برای اتخاذ مسیر متفاوت وجود داشت.»«وقتی رونالد ریگان و دیگران درباره توافقات تسلیحاتی با اتحاد شوروی مذاکره کردند بله شما باید این موضوع را به رسمیت بشناسید و تشخیص دهید که این (شوروی) شیطان و اهریمن و سیستم آن وحشتناک است اما در درون آن افرادی با ایدهها و خاطرات تاریخی هستند و ما باید قادر به فهم آن چیزها باشیم و سعی کنیم مقداری با آنها ارتباط برقرار کنیم و این موضوع در ارتباط با توسل نیکسون و کیسینجر به چین صادق است که در نهایت معلوم شد بسیار به نفع منافع استراتژیک امریکا بود.»
عبارت فوق نشان می دهد که اوباما با الگوگیری از نیکسون و ریگان در تلاش است که دکترین تغییر را از طریق سیاست و راهبرد تعاملی دنبال نماید.
بنابراین، فهم و درک تحلیل هوشمندانه رهبر معظم انقلاب از پسا توافق و برنامه های نفوذ در سطوح مختلف، را می توان از منظر و برمبنای این الگوی تحلیلی تبیین نمود. در واقع نفوذ، هسته ی مرکزی سیاست تعاملی را تشکیل می دهد. برای این منظور سناریوها و اهداف مختلفی در دستور کار قرار دارد.
ج) سناریوهای پسا توافق
تردید نیست که امریکا برای پسا توافق سناریوهایی را تدارک دیده باشد. کما اینکه «کالین کال»، مشاور امنیت ملی «جو بایدن» در موسسه مطالعات استراتژیک و بینالمللی در واشنگتن تاکید کرد که آمریکا یک طرح راهبردی از پیش آماده برای مرحله پساتوافق دارد. این موضع کالین کال را، مایک مولن، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا در نشریه پولیتیکو رمزگشایی کرده و اظهار داشت: «توافق هستهای تنها راه تغییر رژیم ایران است.» با این وصف، به نظر می رسد سناریوی پسا توافق از دو سطح اصلی برخوردار است. سناریوهایی که معطوف به سطح داخلی است و سناریوهایی که مربوط به سطح منطقهای است.
1. سناریوی نفوذ در سطح داخلی
سناریوی نفوذ و تغییر در داخل با توسل به سیاست تعامل، بر چند پیشران اصلی استوار است. پیشرانهایی که به زعم مقامات کاخ سفیدسرعت ایجاد دگرگونی در رفتار مدنی و سیاسی ایران را بیشتر از سرعت پیشرفتهای هستهای می کند.
1-1. پیشران نسل جدید در ایران
اکثر مقامات دولت امریکا علاقه ویژه ای به موضوع نسل جدید و جابجایی نسلی، نشان می دهند. به نحوی که این موضوع ماهیت گفتمانی در کاخ سفید پیدا کرده است. جایگاه راهبردی این موضوع در سیاست تعاملی با هدف تغییر در ایران را می توان از مواضع مقامات امریکا کشف کرد. طرح این بحث از سوی آنها بیانگر حساب ویژه ای است که مقامات کاخ سفید بر روی این موضوع در پسا برجام باز کرده اند. به عنوان نمونه جان کری تصریح دارد: «گذشت 15 سال میتواند تغییرات زیادی در ایران ایجاد کند... من چنین چیزی را نمیتوانم تضمین بدهم. باور من این است که در 15 سال، در یک کشور اتفاقاتی میافتد. اگر به ایران امروز نگاه کنید، میبینید که کشوری دارای مردمی با تحصیلات است که پیشتر با همه کشورهای منطقه از جمله اسرائیل روابطی دوستانه داشت. میدانید که سرزمین پارس، تاریخی طولانی دارد و واقعیت این است که این جوانان که 25درصد آنان بیکار هستند، آینده میخواهند. اگر به تهران بروید، من نبودهام ولی دوستان من که رفتهاند به من گفتهاند که جوانان به دنبال گوشیهای هوشمند هستند و میخواهند بخشی از دنیا باشند. من نمیدانم تا 15 سال دیگر چه اتفاقی میافتد جز اینکه میدانم اتفاقات زیادی روی میدهد. مسئله اینجاست که شما نمیتوانید تغییر را خلق کنید بلکه باید احتمالات را بیازمایید... کسی هم نمیتوانست تصور کند که وقتی نیکسون به چین رفت، در این کشور چه روی میدهد.»
اوباما نیز در این رابطه می گوید: «در داخل ایران باید گذار صورت بگیرد، حتی اگر تدریجی باشد. گذاری که طی آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران، و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن اسلحه به حزبالله، گروهی که در فهرست تروریستی قرار دارد، و کارهایی از این دست، از ایران، در چشم بخش اعظم جهانیان، کشوری طردشده میسازد.» وی تاکید می کند که«به شما قول میدهم در لحظهای که رژیم ایران از این نوع گفتار و رفتار دست بردارد، بلافاصله در چشم جهانیان نفوذ و قدرت بیشتری پیدا خواهد کرد. امید من این است که چنین اتفاقی بیفتد. چنین امری نیازمند تغییر در سیاست و رهبری ایران است. تغییر طرز فکر در زمینه رویکرد ایران به بقیه جهان و رویکردشان به کشورهایی مثل ایالات متحده.»
2-1. پیشران روند جریانات غرب گرا
دومین پیشرانی که برای امریکایی ها حائز اهمیت است، جریانات غرب در ایران است. به زعم مقامات امریکا برنامه هایی که برای جریان غرب گرا در سیاست تقابلی با ایران دیده شده بود، باید با توجه به سیاست تعاملی باز طراحی و جایگاه ویژه ای به آن در پسابرجام داده شود. چنانچه اوباما اظهار داشت: «به نظر من تندروهایی در داخل ایران حضور دارند که فکر میکنند مخالفت با ما (امریکا)، تلاش برای از بین بردن اسرائیل، ایجاد ناامنی در جاهایی مثل سوریه یا یمن یا لبنان کار درستی است. به نظر من در داخل ایران کسان دیگری هم هستند که معتقدند این کار سازنده نیست. اگرما این توافق هستهای را امضا کنیم، این امکان وجود دارد که موضع این نیروهای میانه رو را در داخل ایران تقویت کنیم.»««اگر در طول زمان، فرصتهایی وجود داشته باشد که ما شاهد تغییر در رژیم ایران باشیم، خب چه بهتر» در همین راستا، مرکز امنیت آمریکای جدید نیز در گزارشی اعلام کرده است که: «با سرمایهگذاری روی توافق هستهای باید به دنبال ایجاد اصلاحات سیاسی و تداوم حمایت آمریکا از فعالان حامی ایجاد اصلاحات در ایران بود.» جالب اینکه غربی ها با توجه به این موضوع، فکر می کنند می توانند فضای دوقطبی را به نفع سیاست تعاملی و سناریوی نفوذ ایجاد نمایند. چنانچه ریچارد آدامز از کارشناسان دستگاه جاسوسی انگلیس میگوید: «ما در 18 ماه آینده فرمولهای دوقطبیسازی در ایران را اجرا میکنیم؛ هم در حوزه فردی و اجتماعی و هم در حوزه کلان و از هیچ فرصتی برای قرار دادن مردم در مقابل حاکمیت ایران فروگذار نمیکنیم.» به همین جهت رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی در روز عید فطر تاکید نمودند که «[دشمنان] دنبال این هستند که بین مردم دودستگی ایجاد کنند؛ نگذارید دودستگی بشود.»
3-1. پیشران روند پیر شدن استوانه های انقلاب
سومین پیشران در سیاست تعاملی و سناریوی نفوذ، وضعیت رهبران انقلاب در آینده است. از نظر کارشناسان غربی و امریکایی رهبران انقلاب در شرایط کهنسالی قرار دارند و وضعیت آنها در دهه آینده ناپایدار است. این ارزیابی به گونه ای است که پیر شدن و فوت آنها به عنوان یک پیشران اصلی تغییر و تحول در آینده ایران در اکثر سناریوهایی( همچون سناریوهای 2020، 2025 و 2030) که کارشناسان امریکایی تدوین کرده اند، قابل ردیابی است.
4-1. پیشران روند تعامل جامعه جهانی
چهارمین پیشران در سیاست تعاملی و سناریوهای نفوذ مربوط به روند تعامل جامعه جهانی با ایران پس از برجام است. تلقی مقامات واشنگتن از این پیشران این است که به میزان درگیر شدن ایران با جامعه جهانی شرایط تغییر رفتار و هویتی آن سریعتر خواهد شد. در این راستا، می توان به انتظار اوباما از درگیر شدن ایران با تجارت جهانی اشاره کرد: «اگر آنها (ایرانیها) درگیر تجارت بینالمللی بشوند و سرمایهگذارانی در آنجا حاضر شوند و اقتصادشان در اقتصاد جهانی بیشتر ادغام شود، از بسیاری جهات برایشان سخت خواهد بود که رفتارهایی داشته باشند که بر خلاف نرمهای بینالمللی است» در همین رابطه نشریه فارن افرز در گزارشی به قلم اریک لوربر و الیزابت روزنبرگ با عنوان «دیپلماسی دلار در تهران» انتظار کاخ سفید را بیشتر توضیح می دهد: « وزارت خزانهداری آمریکا باید با افزایش صدور مجوزهای عمومی به شرکت های این کشور اجازه دهد در سرمایه گذاری هدفمند در ایران مشارکت کنند. همانطور که کاهش اخیر مجوزهای معین کوبا نشان داد، مجوزهای عمومی میتواند این امکان را برای بانک ها و سرمایهگزاران آمریکایی فراهم کند تا وجوه لازم برای توسعه و پیشرفت را در ایران فراهم سازند - و در نتیجه با اجرای طرحها و فعالیتهای تجاری جدید موجب تقویت جوانان و کارآفرینان ایرانی شوند. این رویکرد به نوبه خود میتواند به پیشبرد منافع آمریکا از طریق ایجاد تغییرات مثبت در ایران کمک کند. علاوه بر این، ارتباط ایران و شرکتهای تجاری غرب موجب نفوذ اقتصادی ضروری در آینده خواهد شد.»
با توجه به پیشران های فوق سناریوی نفوذ در سه حوزه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی طراحی و مهندسی شده است.
یک. سناریوی نفوذ در حوزه سیاسی از طریق دیپلماسی رسمی و حضور سیاسی و همچنین تبدیل کردن برجام به فرایند سازش دنبال می شود.
دو. سناریوی نفوذ در حوزه اقتصادی از طریق دیپلماسی تجاری، صدور مجوزهای ورود شرکت های امریکایی و غربی در اقتصاد ایران از یک سو و پیوند زدن اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی از سوی دیگر پیگیری میشود.
سه. سناریوی نفوذ در حوزه فرهنگی از طریق دیپلماسی شماره2 و دیپلماسی عمومی و تعامل با جامعه مدنی و فرهنگی مد نظر است.
2. سناریوهای نفوذ در سطح منطقه
سناریوی نفوذ و تغییر در سطح منطقه بر مبنای استراتژی تعاملی، در چارچوب چند پیشران مهم مورد توجه است. پیشران هایی که به زعم مقامات واشنگتن تعادل و توازن در منطقه ایجاد کرده و ایران از یک بازیگر خطرناک و انقلابی به شریکی میانهرو و سازنده در مسائل منطقه ای تبدیل خواهد شد.
1-2. پیشران تجارت و اقتصاد جهانی
یکی از پیشران ها در سناریوی نفوذ منطقه ای، روند تعامل تجاری و اقتصادی با ایران است. به باور امریکایی ها سیاست تعاملی در زمینه اقتصادی و تجاری، ایران را تحت نُرم های بین المللی قرار داده و محدودیت های رفتاری برای آنها ایجاد خواهد کرد. چنانچه اوباما تصریح کرد که:« اگر شما یک پایگاه متفاوتی از افراد حاضر در تجارت و تبادلات اقتصادی در داخل ایران داشته باشید این موضوع شاید نحوه تفکر آنها درباره هزینهها و مخارج چنین رفتارهای ثبات زدا را تغییر دهد.» فیلیپ هاموند، وزیرخارجهی انگلیس نیز در مصاحبه با شبکه سعودی الحدث طی اظهاراتی اظهار داشت: «روشن است که صداهایی در داخل ایران وجود دارد، اما ما امیدواریم که با بازگشت ایران به تعامل با جامعه بینالملل، با تبدیل شدن به بازیگری با نقش بیشتر در جامعهی بینالملل، در این مسیر شاید رفتارش در منطقه را اصلاح کند.»
2-2. پیشران بحران منطقهای ناشی از گروههای تکفیری
به زعم مقامات امریکا این پیشران میتواند وجه مشترک برای همکاری دو کشور در منطقه باشد. به بیان دیگر از نظر کاخ سفید برجام محملی است که می تواند موضوع بحران منطقه از جمله سوریه، عراق، یمن و بحرین و سایر موضوعات را در دستور کار مذاکرات قرار دهد و از این رهگذر عادی سازی روابط را تقویت و راه نفوذ را افزایش دهد.
با این حال، امریکا و متحدین آن با توجه به پیشران ذکر شده بر این باورند که پس از توافق وین میتوانند در استراتژی منطقه ای ایران نفوذ کنند و از این طریق موفق شوند ایران را وادار به دست برداشتن از دوستان منطقهایاش نمایند و یا به طور کلی به تغییر رفتار ایران منجر گردد. این رهیافت را می توان در انتظاری که دیوید کامرون، نخستوزیر انگلیس از ایران پس از برجام دارد، ملاحظه نمود. وی در اظهاراتی بعد از مذاکرات وین گفت:« ما خواستار تغییر در نگرش ایران در موضوعاتی مانند سوریه و یمن و تروریسم در منطقه و تغییر در رفتار (ایران) هستیم.»
از همین منظر، رهبر معظم انقلاب در بیانات خود در خطبههای نماز عید فطر، به این نکته اشاره کرده و فرمودند: «چه این متن تصویب بشود و چه نشود، ما از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید... نکتهی بعدی این است که با این مذاکرات و با متنی که تهیّه شده است، در هر صورت سیاست ما در مقابل دولت مستکبر آمریکا هیچ تغییری نخواهد کرد. همانطور که بارها تکرار کردیم، ما با آمریکا در مورد مسائل گوناگون جهانی و منطقهای مذاکرهای نداریم... سیاستهای آمریکا در منطقه با سیاستهای جمهوری اسلامی 180 درجه اختلاف دارد.».
[1]- برخی از تحلیل گران با تمسک به این موضع آشکار اوباما که گفته بود «سیاست او تغییر رژیم نیست دلیلی بر تغییر راهبردی دکترین کاخ سفید تلقی کرده و متعاقبا توافق برجام را پایان این دکترین ارزیابی کرده اند.
[2]- سایت مقام معظم رهبری، سخنرانی مورخ 01/01/1394.
[3]- تحریمهای بینالمللی جامعی که علیه ایران اعمالشده بحثهای بسیاری را میان تحلیل گران و کارشناسان رسانهها به وجود آورده است. بسیاری از کارشناسان در اندیشکدهها (به عنوان مثال، بصیری تبریزی و هاناو سانتینی 2012؛ گروه بینالمللی بحران 2013؛ خواجهپور و سایرین 2013؛ پورتلا 2014) و مجلات علمی (به عنوان مثال، مجیدپور 2013؛ مالونی 2010؛ تکیه و مالونی 2011) به بحث درباره عواقب و پیامدهای این تحریمها برای ایران پرداختهاند و خاطر نشان میکنند که رهبری ایران از طریق استراتژیهای مبتنی بر حکومت خود با این تحریمها و اثرات مخرب آنها مقابله کرده است.(نک. اندیشکده آلمانی موسسه مطالعات منطقهای و جهانی «گیگا»)
[4]- قابل ذکر است که سند امنیت ملی امریکا در سال 2006 اشعار بر ممانعت ایران از غنی سازی داشت.« «بهترین راه سد کردن قابلیت این دولتها، جلوگیری آنان به مواد شکاف پذیر است... رسیدن به چرخة سوخت برای مقاصد کاملاً صلح آمیز برای آنها غیر ضروری خواهد بود... با هیچ چالش بزرگتر از چالش ایران مواجه نیستیم....اگر قرار است از اروپاییها اجتناب شود، تلاش دیپلماتیک باید (برای محدود سازی ایران) حتماً به نتیجه برسد. »( سند امنیت ملی امریکا در سال 2006.)
[5]-cordesman:2009: 66