ب) مهار دوگانه و انزوای دیپلماتیک
در دورانبعدازجنگایرانوعراق،سطحتضادهایناشیازرفتاروادراکایدئولوژیکایران نسبتبهایالاتمتحده تاحدی کاهشیافت.امادرشرایطجدیدنیزالگوهایمربوطبهتحریمعلیه ایرانتداومپیداکرد.علتاینمسالهرابایددربقا وتداومآرمانهایجمهوریاسلامیایران دانست. متعاقب آن و پس از شکست عراق در جنگ 1991 (حمله آمریکا به عراق برای بیرون راندن آن از کویت)، به منظور جلوگیری از برتری یافتن ج.ا.ا بر عراق و برهم خوردن توازن قوا در منطقه، دولت آمریکا با تصویب قانون «منع گسترش تجهیزات نظامی ایران و عراق» در سال 1992 مجددا اقدام به تنگ کردن حلقه تحریم اقتصادی ایران نمود.
این آغاز سیاست جدیدی بود که آنتونی لیک و مارتین ایندایک در آغاز دوره ریاست جمهوری کلینتون و در 1993 ارائه گردید. آنان موفق گردیدند تا استراتژی جدید امریکا در برخورد با جمهوری اسلامی ایران را بر اساس مؤلفه های اعمال سیاست مهار تنظیم نمایند. هدف سیاست مهار دو جانبه که دور جدیدی از تحریم های گسترده علیه ایران را آغاز کرد، عمدتا مهار اقتصادی و نظامی ج.ا.ا و جلوگیری از برتری یافتن آن بر منطقه بود؛ زیرا تحریم اقتصادی عراق و تضعیف روز افزون اقتصادی و نظامی آن توازن بین ایران وعراق را به نفع ایران بر هم زده بود.
حدود دو سال بعد از اجرای این قانون، برداشت بیشتر هیأت حاکمه آمریکا این بود که سیاست مهار ایران آن چنان که در ابتدا انتظار میرفت کارساز نبوده، از طرف دیگر با روی کار امدن دولت سازندگی در جمهوری اسلامی، آقای هاشمی رفسنجانی تلاش نموده بود تا شرایط لازم برای عادی سازی روابط با بازیگران منطقه ای و بازیگران بین المللی فراهم آورند. لذا در عرصه بین المللی ادغام مجدد ایران در نظام اقتصاد جهانی از رهگذر پذیرش رهنمون های صندوق بین المللی پول صورت گرفت (دهشیری، 1380: 383). لذا علیرغم تاکید بر سیاست مهار، مراودات اقتصادی ایران و آمریکا افزایش چشمگیری یافت به گونه ای که میزان واردات ایران از آمریکا تا سقف یکمیلیارد دلار در سال افزایش یافته و آمریکا خریدار یکسوم نفت تولیدی ایران شد (Mearsheimer & Walt، 2008: 285). بر همین اساس ایران در اقدامی مبتنی بر بهبود روابط، شرکت نفتی امریکایی کنکو را به عنوان برنده مزایده میدان نفتی سیری اعلام نمود. بسیاری بر این باور بودند که ایران به عمد شرکت آمریکایی را بر رقیب فرانسوی ترجیح داده است که خود را آماده برقراری روابط سیاسی نشان دهد (سیک، 1377: 89). لذا در حالی که می رفت سیاست مهار در همین ابتدای کار به شکست بیانجامد و رویکرد مذاکره جایگزین شود، اسحاق رابین در تلآویو بر این ادعا بود که؛ عدم موفقیت سیاست مهار دوجانبه به دلیل عدم برخورداری این سیاست از ابزارهای تحریمهای اقتصادی بوده است که میتواند در تکمیل سیاست مهار، ایران را متوقف کند. لذا «بیل کلینتون» رییسجمهوری وقت آمریکا در سال 1374 (مارس 1995 میلادی)، به دلیل آنچه که حمایت ج.ا.ا از تروریسم بین المللی و مخالفت با صلح خاورمیانه می نامید، هرگونه مشارکت شرکتهای آمریکایی در توسعه صنعت نفت ایران را منع کرد و در مه 1996 کلیه مبادلات اقتصادی با ج.ا.ا را تحریم نمود. از سوی دیگر برنامهای که رسما در «لابی اسرائیل آیپک» تحت عنوان «برنامه عمل تحریمهای همه جانبه ایالات متحده علیه ایران» ارائه شده بود را برای تصویب در کنگره به سناتور جمهوریخواه «آلفونی داماتو» ارسال می گردد، تحریمهایی که بعدها به تحریمهای داماتو علیه ایران معروف شد. بنابراین سیاست مهار دوگانه ایندیاک با قانون داماتو تکمیل می شود و علاوه بر آن تحریمهای دیگری نیز درباره سرمایهگذاری خارجی در جمهوری اسلامی ایران وضع شد.
از همه تعجب آورتر اینکه علیرغم سیاست تنش زدایی ایران، خصمانه ترین موضع آمریکا در قبال ایران توسط وارن کریستوفر وزیر خارجه آمریکا در همین مقطع اتخاذ شد. کریستوفر که به میانه روی و دقت در کاربرد کلمات مشهور بود، در مورد ایران حدی را رعایت نمی کرد؛ او اولین بار از واژه یاغی برای ایران استفاده کرد (سیک، 1377: 90). در این هنگام طرح ادعاهایی نظیرتلاش جهت دستیابی به سلاحهای کشتار جمعی، حمایت از تروریسم بینالمللی، نقض حقوق بشر و مخالفت با روند صلح خاورمیانه، جهت مهار و سد نفوذ انقلابهای اسلامی و منزوی کردن ایران در عرصهی بینالمللی و منطقهای تدوین شد. در واقع روند مخاصمات ایران و امریکا از ابتدای انقلاب تا پایان دولت سازندگی در ایران و دولت کلینتون در امریکا بر رویکرد مهار و نیز فشارهای اقتصادی، روانی و سیاسی برای تغییر رفتار استوار بود.
ج) تهدید به حمله نظامی
پس از یازدهم سپتامبر استراتژی ایالات متحده بر اساس رویکرد نظری و عملی نومحافظهکاران بر مبانی امحای استراتژیک آسیبپذیریهای ایالات متحده و تحقق “امنیت مطلق” برای آمریکا بازتولید شد. در امنیت مطلق تضمین بقای مطلق یک طرف در امحاء مطلق طرف مقابل جستجو میشود. در دورة اول دولت بوش برای تغییر وضعیت در منطقه خاورمیانه طرحهای اشغال عراق و افغانستان در صدر اولویتهای سیاست خارجی ایالات متحده دنبال شد. لذادردورهبوش صحبتازجنگ عنصراصلیدرشکلدادنبهسیاستوی در مورد ایران بود. سیاستسخنازجنگدرسال 2002 با آشکارسازیاینکه ایران بسمت توانمندی هسته ای پیش می رود فوریت بیشتری پیدا کرد حتی معمارانجنگدرعراقنیزجنگعلیهصدامرامقدمهای برایحملهبهایرانبرای تغییررژیمعنوانساختندکه این همزمانبانفوذفزایندهایراندرمنطقهبود. برخیدیگر از جنگ طلباندر امریکاپساز یازدهمسپتامبرحتیجنگعلیهایرانرامقدمبرجنگعلیهصدام میدانستند. بااین همهآنچه واضح بود اینکهنسبتبهسیاستجنگ دردورهبوشاجماع نظر وجودداشت. واهدافجنگفرضیعلیهایرانمشتملبودبر: فرونشاندنبرنامه هسته ای ایران و برقراریثباتدرعراق(زهرانی، 1389: 54).
براساس دیدگاه گزینه جنگ نظامی، افرادی نظیر جوزف لیبرمن(سناتور یهودی دموکرات)، جیمز ولسی(رئیس سابق سیا)، مارک پالمر(سفیر سابق آمریکا در مجارستان)، دیوید فروم(اندیشمند نومحافظه کار) جان بولتن(رئیس بانک جهانی)، دونالد رامسفلد(وزیر سابق دفاع) و ریچارد پرل و پل ولفوویتز (معاونان وزیر دفاع) و پایگاههای اصلی مطالعاتی نومحافظهکاران آمریکا یعنی "موسسه سیاست خارجی جان هاپکینز" و "موسسه آمریکن اینترپرایز" ، معتقد بودند که؛ باید ایران را به انزوا کشاند و برای ایجاد تصویر یک بازیگر مخل از آن در سطح جهانی، فعالیت نمود زیرا تنها در این صورت است که امکان تحریک افکار عمومی بینالمللی برای اعمال فشارهای هرچه بیشتر بر آن دولت مهیا خواهد شد. و در ادامه این مسیر با یک تهاجم نظامی می توان به تغییر رژیم در ایران اندیشند. این گروه بر ضرورت تسریع در تغییر رژیم ایران با حملهی نظامی گستردهی پیشدستانه، همانند الگوی عراق تأکید میورزند و حضور نیروهای نظامی آمریکا در عراق و افغانستان به همراه تکرار زمامداری جرج بوش را فرصتی طلایی برای براندازی حکومت ایران تلقی میکردند (پورسعید، 1387: 59). رویهبسیارمتداولدر دکترین جنگ طلبانه بوش، مقایسه حملهنظامیبه تأسیاتهستهای ایرانباحملهاسرائیلبه تاسیسات هسته ایسوریهدرسپتامبرسال 2007 وحملهرژیم صهیونیستیبه نیروگاه اوسیراک عراقدرسال1981 بود.
البته در همین دوران ایران برای اثبات همکاری خود با آژانس پروتکل الحاقی به NPT و همچنین تعلیق غنی سازی اورانیوم را امضاء کرد. ایران همچنین همکاری هایی را با ایالات متحده جهت سرنگونی طالبان در افغانستان انجام داد و در جریان عملیات ائتلاف علیه طالبان، شرکت در اجلاس امنیتی بن 2001 و تشکیل دولت موقت افغانستان نقش موثری ایفا کرد که مورد توجه آمریکا قرار گرفت (شفیعی فر، 1381). اما به رغم تمامی همکاری های بین المللی و ارسال پیام های مثبت به جهان غرب، ایران از سوی کاخ سفید در فهرست "محور شرارت" به همراه عراق و کره شمالی قرار گرفت. ایران در لیست کشور های محور شرارت قرار گرفت و استراتژی محدود سازی ایران و کاهش نقش امنیتی آن در حوزه خاورمیانه، در اولویت قرار گرفت. چنین روندی در دور دوم ریاست جمهوری بوش نیز ادامه یافت (pollac and other، 2009: 4).
اما به مرور که جنگ طلبان نومحافظه کار در عراق و افغانستان زمین گیر شدند و دریافتند که مقابله به جمهوری اسلامی از مسیر نظامی امکان ندارد. این دیدگاه در میان سیاستمداران آمریکایی رایج گردید که؛ انجام عملیات گسترده نظامی برای تغییر رژیم ایران، مؤثر و معطوف به نتیجه نخواهد بود، چرا که بمبارانمراکزهستهایایران حداکثر میتوانداینکشور رادوسالازرسیدنبهبمبدورنماید.و از سوی دیگر نیز نمیتوان به خاطر پرهیز از رویارویی نظامی با ایران، نظام جمهوری اسلامی را به حال خود رها ساخت. بنابراین در اواخر حکومت نومحافظه کاران و در یک چرخش راهبردی، الگوی مهار مبتنی بر تهدید و حمله نظامی، جای خود را به الگوی برخورد نرم با جمهوری اسلامی داد. در واقع تا پیش از این عمده روند تقابل غرب با ایران در قالب الگو های سنتی مهار نظامی و اقتصادی قرار داشت اما روند تحولات منطقه ای و قدرت یابی جمهوری اسلامی باعث گردید دیدگاه مبتنی بر روشهای سخت، در اقلیت قرار گرفته و دیدگاه مبتنی بر استفاده از قدرت نرم و اتخاذ شیوه براندازی نرم توجه بیشتری را به خود معطوف میکرد.رایس وزیر خارجه سابق آمریکا به همین موضوع اشاره می کرد: ما توانستیم با یک براندازی نرم از لهستان و با جنبش همبستگی تا پشت مرزهای روسیه، انقلاب های رنگین را سامان دهیم و رژیم های حاکم را ساقط و رژیم های دمکراتیک مورد نظر آمریکا را به قدرت برسانیم. تنها راه برای تغییر نظام در ایران، استفاده از همین تجربه است (به نقل از مرادی، 1390: 121).
مطابق با این دیدگاه که با اتکاء بر راهبرد "فشار از بیرون و تغییر از درون" و همچنین "منازعات غیرخشونتآمیز" سامان یافته، حمایت از حرکتهای داخلی در ایران برای تغییرات آرام، مدنظر ایالات متحده آمریکا قرار گرفته است. در این راستا همچنین موسسه آمریکایی اینترپرایز در همایشی در سال 2005، برای اولین بار به طرح راهبرد انقلاب رنگی در ایران پرداخت. در این همایش، برخی از سناتورهای آمریکایی از طرحی با عنوان "دموکراسی برای ایران" در راستای انقلاب آرام در ایران پرده برداشتند (قهرمان پور، 1385) دولت آمریکا نیز از سال 2005، به صورت علنی شروع به اختصاص بودجههای کلانی جهت براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران نمود. در سال 2005، 3 میلیون دلار تحت عنوان "حمایت از دموکراسی در ایران" و در سال 2007 نیز حدود 66 میلیون دلار در راستای "توسعه دموکراسی در ایران"، بودجه اختصاص یافت که بخش اعظمی از این مبالغ در بخش برنامههای رادیوتلویزیونی و ارائه خدمات اینترنتی به زبان فارسی مصرف شد. درست در همین بحبوحه انتخاباتسال 2008 ریاست جمهوری امریکا برگزار گردید،انتخاباتی که از آن انتظارمی رفت تااستراتژی مشخص امریکا دربرخوردباایرانراروشنسازد (Zakheim، 2010).