فتنه و تحریم در الگوی نوین مهار جمهوری اسلامی
انقلاب اسلامی به مثابه یک گفتمان، در طول سه دهه تجربه خود صورت بندی جدیدی را تعریف کرده و با پایبندی به آن مسیر 30 ساله را پیموده است. این گفتمان بر مبنای جهان نگری اسلامی و براساس عناصر ایجابی و سلبی خود دارای دگر میباشد که این دگر، نظام سلطه غرب با محوریت آمریکا و صهیونیسم جهانی است. رهبر معظم انقلاب این مسئله را به خوبی تبیین کردهاند. مسئله این است که جمهوری اسلامی یک «نفی» با خود دارد و یک «اثبات». نفی استثمار، نفی سلطهپذیری، نفی تحقیر ملت به وسیلهی قدرتهای سیاسی دنیا، نفی وابستگی سیاسی، نفی نفوذ و دخالت قدرتهای مسلط دنیا درکشور، نفی سکولاریزم اخلاقی؛ اباحیگری. اینها را جمهوری اسلامی قاطع نفی میکند. یک چیزهایی را هم اثبات میکند: اثبات هویت ملی، هویت ایرانی، اثبات ارزشهای اسلامی، دفاع از مظلومان جهان، تلاش برای دست پیدا کردن به قلههای دانش؛ نه فقط دنبالهروی درمسئله دانش، و فتح قلههای دانش؛ اینها جزو چیزهایی است که جمهوری اسلامی بر آنها پافشاری میکند. این نفی و این اثبات؛ اینها دلیل دشمنی آمریکا و دشمنی شبکهی صهیونیستی دنیاست (بیانات در دانشگاه علم و صنعت، 24/9/1387).
انقلاب اسلامی از آغاز با تاکید بر روابط ناعادلانه بین المللی و نوید یک طرح جدید مطابق فطرت برای زندگی و اداره حیات اجتماعی انسانها با این جبهه معارض جهانی روبرو بوده است. بنابراین از همان ابتدا، دو رویکرد از سوی غرب و در راس آن ایالات متحده آمریکا برای واپایش، مهار و نهایتا براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران شکل گرفت. رویکرد نخست مبتنی بر بکارگیری قدرت سخت بود و در اشکال اعمال تحریم اقتصادی و بعدها با تحمیل جنگ عراق علیه ایران پیگیری شد. رویکرد دوم که پس از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی و به خصوص پس از 11 سپتامبر 2001 با جدیت بیشتری دنبال شد، به استفاده از قدرت نرم و توسل به شیوه های" براندازی نرم" باز می گردد. لذا در این مقاله تلاش می گردد تا ابعاد و روند واپایش سیاسی اقتصادی جمهوری اسلامی توسط نظام سلطه مورد بررسی قرار گیرد. این امر از آن جهت اهمیت دارد که به نظر می رسد، فتنه 88 به لحاظ دامنه عملیاتی، جامعه مخاطب، گستردگی، و سطح هماهنگی واجد ابعادی عمیق بوده است که نشانگر ارتقای تفکر راهبردی نظام سلطه در برخورد با نظام جمهوری اسلامی دارد. سطوح گوناگون طراحی فتنه که در آن ساختار رسمی و دیپلماتیک غرب در کنار نظام رسانه ای و شبکه های اجتماعی فعالیت نمودند و در این میان از میان نخبگان سیاسی و نیروهای انقلابی یارکشی شده و از ظرفیت سرویس های اطلاعاتی و گروههای تروریستی برای پروژه موسوم به کشته سازی نیز استفاده گردید، با اعتراضات خیابانی، همگی نشانگر یک سناریوی کلان و پیچیده برای به چالش کشیدن مشروعیت نظام دارد. درست به همین جهت اهمیت و عظمت صبر و بصیرت ملی و رهبری خردمند نظام که در 9 دی ماه تجلی یافت، آشکار می گردد. اما علیرغم نمایش اقتدار ملی در این روز و برگزاری شکوهمند انتخابات ریاست جمهوری یازدهم که مهر تائیدی بر امانت داری نظام و دروغ پردازی ها درباره تقلب بود، بایستی همچنان نسبت به طراحی های نظام سلطه هوشیار بود. در واقع امروز گذاری از تهدیدات سخت به تهدیدات نرم را شاهد هستیم، که می تواند مستمرا در برخورد با ایران مورد استفاده قرار گیرد. و مادامی که جمهوری اسلامی بر آرمان ها و اهداف خود پافشاری داشته باشد، همواره باید مراقب سناریوهای براندازی باشد. چرا که تعریف امنیت ملی جمهوری اسلامی، مبتنی بر باورهای هستی شناختی مردم قرار دارد، بنابراین جمهوری اسلامی درست در مواضع اقتدار آمیز خود، در برابر حملاتی که باورها و اعتقادات مردم را هدف می گیرد، آسیب پذیر خواهد بود.
در این مقاله تلاش می گردد در عین بررسی آثار و نتایج عملکردی فتنه بر سیاست خارجی کشور به این پرسش پرداخته شود که؛ نظام سلطه چگونه از موضوع فتنه برای واپایش جمهوری اسلامی بهره گرفته است؟ برای پاسخ به این پرسش و بر اساس مقدمه پیشین دو مفروض حائز اهمیت است: اولا اینکه؛ وقایع پس از انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری تلاشی از سوی نظام سلطه برای واپایش، بازدارندگی و تغیر رفتار جمهوری اسلامی بوده است. ثانیا؛ سیاستهایخصمانهامریکاعلیهمنافعوامنیتملی جمهوری اسلامی تداوم داشته و همچنان نظام سلطه به دنبال بحران سازی و فتنه انگیزی در برابر انقلاب اسلامی است. بر همین اساس تلاش می گردد تا ضمن تشریح ابعاد فتنه 88 در واپایش جمهوری اسلامی توسط نظام سلطه و اثرات آن بر حوزه سیاست خارجی، الگویی از واپایش سیاسی-اقتصادی جمهوری اسلامی با محوریت موضوعی تحریم و فتنه ارائه گردد.
1.نظام سلطه و مهار جمهوری اسلامی
ایالات متحده امریکا از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی در ایران برای مقابله با اندیشه سیاسی انقلاب و تحول در نظم منطقه ای خاورمیانه و گسترشهژمونیلیبرالیغرب وارد عمل گردید. هرچندامریکایی ها ازالگوهایگوناگونیبرایمحدود کردناهدافسیاستخارجیجمهوریاسلامیایرانبهرهگرفتهاند، اما واقعیت آنست که فشار ها بر ایران به شکل تصادی افزایش یافته است. کنتپولاکدرزمینه پارادایماصلیحاکمبرسیاست امریکادرقبال ایران اینچنین توضیح می دهد طیسیسالگذشتهسیاستغالبنسبتبه ایران مهاربودهاستواگردرمواردیتعاملیابرعکس درگیرینظامیوجودداشته است صرفاً یکاستثنابهحسابمیآید. مثال ریگان لبنان و مک فارلین امااکنونباآشکار شدن تأسیساتهستهایایراندرسال 2002 امریکا نگراناینشدکهپیشرفت هسته ی ایران و درنهایتمنجربهشکستسیاستمهاروحتیبهدرگیریانجامد
اینامربیانگر استراتژیجنگعلیهایرانمیباشد[1] ایناستراتژیازنمادهایسیاسی،اقتصادی،نظامی،عملیاتپنهان،جنگتبلیغاتیوحقوقی برخورداربودهاست. البتهگروههاوجناحهایمختلفیدرروندبرنامهریزیاستراتژیکامریکانقش داشتهاند. هریکازاینمجموعههابراجرایرویکردهایخاصیتاکیددارند.بنابراین،درمیان نخبگانامریکایی،جلوههاییازاختلافنظردرارتباطباالگوهایرفتاریآنکشوردربرخوردبا جمهوریاسلامیایرانبهوجودآمدهاست. هرگروهبراستراتژیورویکردخاصیتاکید داشتهاستوآنرامؤثرترینراهبرایتامینحداکثرمنافعملیامریکاتلقیمیکند(متقی، 1388)
الف) برخورد سخت و مهار نظامی
اولین تحریم های ایران به دلیل ماجرای لانه جاسوسی آمریکا در ایران تصویب گردید. این تحریم قرارداد فروش صدها میلیون دلار تجهیزات نظامی را که در زمان محمدرضا پهلوی به امضا رسیده بود، لغو و فروش تجهیزات نظامی به ج.ا.ا را غیر قانونی نمود، 12 میلیارد دلار دارایی های دولت ایران در آمریکا را مصادره نمود و کلیه مبادلات تجاری بین ایران و آمریکا را ممنوع کرد. همچنین دولت ایالات متحده کلیه مناسبات دیپلماتیک خود با ایران را قطع نمود. متعاقبا چندین کشور دیگر، از جمله اتحادیه اروپا و ژاپن به آمریکا پیوستند و فروش تجهیزات نظامی و اعطای وام به جمهوری اسلامی را ممنوع کردند و خرید نفت از ایران را متوقف ساختند. با وجودی که این تحریمها پس از آزاد سازی گروگان های آمریکایی در30 دی 1359، به ظاهر لغو و دولتهای اروپایی از ادامه تحریم ایران دست کشیدند، اما ایالات متحده برخلاف تعهدات خود در بیانیههای الجزایر، مبنی بر لغو تحریم و مداخله نکردن در امور داخلی ایران، با مسدود کردن گسترده داراییهای ایران به بهانه مطالبات شرکتهای آمریکایی و امتناع از تحویل تجهیزات نظامیخریداری شده ایران، همچنان به اعمال تحریمها علیه جمهوری اسلامی در مقیاسی گستردهتر ادامه داد. اما اقدام امریکا در جهت حمایت از گروههای تجزیه طلب و عوامل کودتا و نیز تشویق عراق برای حمله نظامی به ایران از جایگاه مؤثری در اعمال فشار به ایران برخوردار بود. در طول جنگ، دولت ریگان حرکت بین المللی گسترده ای را برای جلوگیری از فروش تجهیزات نظامی به ایران سازمان داد تا مانع از پیروزی ایران در جنگ علیه عراق گردد. به هر روی جنگ تحمیلی عراق علیه ایران که بزرگترین واکنش ایالات متحده در قبال انقلاب اسلای ایران بود، علیرغم حمایتهای بیشائبه غرب و در صدر آن آمریکا از رژیم بعثی عراق، در اهداف از پیش تعیین شدهی خود ناکام ماند. در این شرایط حضور آمریکا در خلیج فارس و تقابل مستقیم با جمهوری اسلامی نیز اوج سیاست های تقابل با ایران را آشکار ساخت. لذا با پایان جنگ ایران و عراق، امریکا و متحدین غربی آن کشور پذیرش قطعنامه را نوعی پیروزی برای خود و نشان دهنده کارآمدی سیاست های ضد ایرانی خود محسوب می کردند، چرا که امریکایی ها توانسته بودند با ایجاد ائتلاف ضد ایرانی در خیلج فارس، ایران را در انجام روندهای جدید رفتار منطقه ای متقاعد نمایند . اما واقعیت این بود که طی هشت سال جنگ تحمیلی به ملت ایران، ناکارآمدی راه کارهای نظامی در تقابل با انقلاب اسلامی آشکار گردیده بود.بنابراین با اتمام جنگ و عدم نتیجهگیری ایالات متحده از آن، سیاستهای نوینی جهت تقابل با جمهوری اسلامی ایران طرحریزی شد.
بی تردید از دهه دوم انقلاب، با معطوف آمریکا به موضوعاتی مانند حمایت ایران از تروریسم، مخالفت ایران با روند صلح خاورمیانه، نقض حقوق بشر و تلاش برای دستیابی به تسلیحات کشتار جمعی، به مرور طراحی راهبردهای امنیتی تقابل با جمهوری اسلامی به عنوان یک واقعیت موجود جهانی که البته نظم جهانی موجود را انکار می کند، در دستور کار مراکز مطالعات استراتژیک، وزارتخانه های خارجی و سازمان های اطلاعاتی غربی قرار گرفت. که همگی تغییر رفتار ایران و انزاوای بین المللی آن را دنبال می کردند