سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خدایا ! از تو دانش سودمند و روزی فراخ می خواهم . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله ـ در دعایش ـ]
مدینه العلم(سیاسی . اعتقادی . فرهنگی )
 
 RSS |خانه |ارتباط با من| درباره من|پارسی بلاگ
»» رمزگشایی سناریوی امریکا پس از توافق

بسمه تعالی  

اشاره:

توافق بر روی متن تعیین نحوه اقدامات مربوط به مذاکرات هسته­ای در وین یا همان برجام از منظرهای مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است. در شرایطی که همه کارشناسان و تحلیل گران از زوایای مختلفی مشغول تحلیل و واکاوی متن برجام بوده و هستند، رهبر معظم انقلاب از دریچه دیگری به این رویداد نگریسته و نگرانی­هایی را در چندین سخنرانی اخیرشان ابراز داشته اند. مقام معظم رهبری برخلاف دیدگاه­های سیاسی موافق و مخالف(چه آنهایی که با نگاهی اثباتی برجام را ارزیابی می کردند و چه آنهایی که با این توافق از موضع سلبی و منفی برخورد می کنند) با مفروض گرفتن این مسأله که برجام چه تصویب بشود و چه نشود، تمرکز ارزیابی و تحلیل خودشان را به رمز گشایی سناریوی آمریکا پس از برجام قرار داده و در این راستا همه اذهان را به نفوذ دشمن از طریق برجام متوجه کرده اند:

  «آ‌ن‌ها به خیال خودشان، در این جریان مذاکرات هسته‌ای - این توافقی که حالا نه در اینجا هنوز تکلیفش معلوم است، نه در آمریکا ... نیّت آن‌ها این بود که از این مذاکرات و از این توافق، وسیله‌ای پیدا کنند برای نفوذ در داخل کشور. ما این راه را بستیم و این راه را به طور قاطع خواهیم بست؛ نه نفوذ اقتصادی آمریکایی‌ها را در کشورمان اجازه خواهیم داد، نه نفوذ سیاسی آنها را، نه حضور سیاسی آنها را، نه نفوذ فرهنگی آنها را؛ با همه‌ی توان -که این توان هم بحمدالله امروز توان زیادی است- مقابله خواهیم کرد؛ اجازه نخواهیم داد. در منطقه هم همین‌جور؛ در منطقه هم آن‌ها می‌خواهند نفوذ ایجاد کنند؛ حضور برای خودشان دست‌وپا کنند و اهداف خودشان را در منطقه دنبال کنند.»

نگاه راهبردی فوق، بیانگر چند نکته اساسی است که:

1. محتوای برجام مهم است اما مهمتر از آن، پس از برجام است.

2. برجام نقطه عطفی است در فرایند حل و فصل موضوع هسته ای اما نقطه مهمتر، پیوست نانوشته ای است که برای پس از برجام، طراحی شده است.

3. توافق برجام به معنای پایان دکترین تغییر رژیم نیست.[1] بلکه سیاست ها و راهبردهای اجرای این دکترین دستخوش تحول و بازطراحی و مهندسی شده است.

بنابراین در شرایط کنونی شناخت مسأله اصلی منافع و امنیت ملی در راستای توافق وین بسیار راهبردی و حائز اهمیت است. اگرچه برخی مساله اصلی را از درون برجام جستجو می کنند و در این ارتباط با فاجعه آمیز خواندن محتوای توافق وین به ابراز نگرانی های خود می پردازند. اما بیان مکرر و هوشمندانه رهبر معظم انقلاب در خصوص برجام به این نتیجه رهنمون می شود که مسأله اصلی را باید در سناریوهای طراحی شده مقامات امریکا از طریق و پس از برجام پی گرفت. به بیان دیگر در شرایط حاضر بیش از توجه به متن برجام و مباحثی از این دست، باید به سیاست ها و راهبردهای دشمن توجه کرد و دید که چه سناریویی برای شرایط پس از برجام(چه تصویب بشود یا نشود) طراحی شده است.

الف) مبانی تحلیلی

با استمداد از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و رمزگشایی مواضع و رفتارهای آمریکا این فرض تأیید میشود که برجام یک نقطه عطف برای استراتژیست های کاخ سفید محسوب می شود که سیاست ها، راهبردها و حتی برنامه های اجرای دکترین تغییر رژیم را باز طراحی و باز مهندسی نمایند. به عبارت دیگر، از حیث نشانه شناسی فضای گفتمانی کاخ سفید(البته متفاوت با فضای گفتمانی کنگره) این نتیجه رهنمون می شود که پسابرجام برخلاف برخی دیدگاه های خوشبینانه که آن را نقطه عطفی در مناسبات ایران و امریکا و کوتاه شدن دیوارهای بی اعتمادی و حل و فصل سایر موضوعات می بینند، تحول نسبتاً پارادایمی در سیاست ها و راهبردهای کاخ سفید برای اجرای دکترین تغییر در حال رخ دادن است. روشن شدن این موضوع نیاز به توضیح زیر است.

ماهیت سیاست کاخ سفید در رابطه با مؤلفه های قدرت ملی ایران تا قبل از دور جدید مذاکرات، سیاست سلبی و تقابلی بود. برای این منظور کاخ سفید، ضد استراتژی هایی را در مقابل استراتژی تقویت و توسعه مؤلفه های قدرت ملی جمهوری اسلامی ایران طراحی کرده بود. ضد استراتژی نیز به هر طرحی اطلاق می شود که بازیگر رقیب به قصد تضعیف موقعیت بازیگر هدف و مقابله با استراتژی­های آن، تهیه و به اجراء می گذارد. با این حال، کاخ سفید دو مدل استراتژی را از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون بکار برده است:

یک- استراتژی سلبی انفعالی از سال 1991 تا اواخر دوره بوش پسر؛

دو- استراتژی سلبی فعال از آغاز دوره اوباما تا توافق ژنو.

ضد استراتژی انفعالی، فعالیتی واکنشی و سلبی بود که مقامات کاخ سفید از رهگذر آن سعی داشتند تا استراتژی جمهوری اسلامی ایران را در زمینه توسعه منابع سخت افزاری و نرم افزاری قدرت ملی نفی نمایند و در نهایت تغییر از بیرون محقق شود. اما با ناکامی این استراتژی، از سال­های اواخر دوره بوش، مدل ضداستراتژی فعال در دستور کار قرار گرفت که هدفش تضعیف یا قطع دسترسی جمهوری اسلامی ایران به منابع قدرتی است که مبنای طراحی و اجرای استراتژی آن در دو سطح سخت افزاری و نرم افزاری محسوب می شد، یعنی براساس این استراتژی به جای برخورد با برنامه و نتایج استراتژی جمهوری اسلامی ایران به سراغ منابع قدرتی که بنیاد اجرایی شدن استراتژی ج.ا.ا را شکل می دهند، رفته و تلاش نمودند تا با تحدید دسترسی ایران به این منابع عملا امکان اجرای استراتژی را از ایران بگیرند و از این طریق فشار از بیرون و تغییر از درون رخ دهد؛ زیرا ضد استراتژی فعال طراحی شده توسط کاخ سفید بنیادهای مردمی قدرت رسمی کشور را مورد آماج قرار می داد تا بدین وسلیه نظام سیاسی دچار بحران مشروعیت شود و به دلیل از دست دادن حمایت های مردمی قادر به بازیگری در مقابل دیگران نباشد و استمرار آن نیز تغییر رژیم را رقم زند. رهبر معظم انقلاب بارها در سال­های اخیر به این استراتژی اشاره و هشدار داده بودند. از جمله در سخنرانی اول سال جاری فرمودند:

«بدخواهان ملت ایران صریحاً گفته‌اند که هدف آنها از فشار اقتصادی، یک هدف سیاسی، یعنی ایجاد نارضایتی در مردم و برهم زدن امنیت کشور با قرار دادن مردم در مقابل دولت و نظام است.»[2]

با این حال مقامات امریکا و متحدین آنها بر این باور بودند که اقدامات موصوف قادر خواهد بود تا منابع سخت و نرم قدرت ملی ایران را تضعیف و در نتیجه نظام جمهوری اسلامی ایران را متحول سازد. این در حالی است که شرایط صحنه و واقعیت امر، چیز دیگری را به دولتمردان امریکایی دیکته نمود، یعنی شرایط داخلی و بیرونی ایران علی رغم اجرای استراتژی ها و برنامه های امریکا، انتظارات و پیش بینی آنها در خصوص مؤلفه های قدرت ایران و پایداری نظام سیاسی را به هم زد و ضرورت بازبینی استراتژی ها را فراهم ساخت.

ب) عوامل زمینه ساز بازطراحی ضد استراتژی امریکا با محوریت نفوذ

براساس نکات فوق، کاخ سفید و بسیاری از محافل اندیشه­ای و اندیشکده های امریکایی به این نتیجه رسیدند که سیاست تقابلی برای تضعیف منابع و مؤلفه های قدرت ایران و تغییر رژیم، ناکارآمد و نیاز به بازمهندسی آن است. کلیدی ترین عوامل زمینه ساز این تحول عبارتند از:

1. تحریم ها و تهدیدات نظامی و عملیات اطلاعاتی مانع از پیشرفت دانش و فنآوری هسته ای ایران نشد

تحلیل محتوای سخنان مقامات امریکایی به وضوح نشان می دهد که سیاست های تقابلی سلبی از طریق تحریم، نه صنعت هسته ای ایران را نابود کرد و نه از پیشرفت آن جلوگیری نمود.[3] به عنوان نمونه اوباما گفت: «تحریم‌ها به تنهایی نمی‌توانستند برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کنند». جان کری وزیر خارجه امریکا نیز گفت: «تحریم‌ها رشد مداوم برنامه هسته‌ای ایران را متوقف نکرد». وندی شرمن سرپرست تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای آمریکا هم اعتراف کرد:« ما با تحریم نمی توانیم این دانش را از بین ببریم. به یاد داشته باشید تحریم ها رشد مستمر برنامه هسته ای ایران را متوقف نکردند.تحریم ها هیچ­گاه برنامه هسته ای ایران را متوقف نمی کند.»

از سوی دیگر همه مقامات سیاسی و نظامی نیز اعتراف کردند که فرمول نظامی برای از بین بردن برنامه هسته­ای ایران کارآمد نیست. اوباما در برهه­ای تصریح کرد که «اگر من گزینه‌ای در اختیار داشتم که در آن ایران یک یک پیچ‌ها و مهره‌های برنامه هسته‌ای خود را از بین می‌برد و امکان داشتن برنامه هسته‌ای را برای همیشه از دست می‌داد و در اثر آن، از شر همه توانایی‌های نظامی‌اش رها می‌شد، این گزینه را انتخاب می‌کردم، ولی... دوست دارم همه این را درک کنند که چنین گزینه (خاصی) در دسترس نیست». جان کری نیز این موضع اوباما را به طور شفاف بیان کرد که «دانش موجود درباره برنامه هسته‌ای در ایران را نمی‌توان با بمباران از بین برد.».

در همین راستا مئیر داگان،رئیس پیشین سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی(موساد) هم اعتراف کرد که: «حتی با بمباران همه تأسیسات هسته‌ای ایران، دانش هسته‌ای ایران از بین نمی رود و دانشمندان هسته‌ای ایران همچنان این دانش را در مغز خود خواهند داشت و تجربیات هسته‌ای ایران محفوظ خواهد بود».

 بنابراین در چنین شرایطی استراتژی سلبی فعال امریکا در قبال برنامه­های هسته ای ایران به عنوان منابع قدرت ملی ایران کارایی خودش را از دست داد.

به هیمن جهت جان کری خطاب به شورای روابط خارجی امریکا می­گوید: «ایران زمانی به یک قدرت در آستانه تسلیحات هسته‌ای تبدیل شد که ما همچنان در سیاست عدم غنی سازی بودیم. نباید اظهار نگرانی کرد که ایران در سال پانزدهم توافق هسته‌ای به یک قدرت در آستانه تسلیحات هسته‌ای تبدیل می‌شود چرا که اکنون این کشور یک کشور در آستانه تسلیحات هسته‌ای است.»[4]

این عبارت بدین معنا است که زمان سیاست منع سازی ایران از غنی سازی و از آن مهمتر زمان پیشگیری از تبدیل شدن ایران به قدرتی در آستانه هسته ای شدن نیز سپری شده است و باید مسیر دیگری را که (به زعم جان کری) ممانعت از دستیابی به سلاح هسته ای است دنبال کرد و برجام این برنامه را محقق می کند.

2. تحریم ها، عملیات اطلاعاتی و سیاست های نرم افزاری، ثبات سیاسی ایران را به هم نریخت و مردم در مقابل نظام قرار نگرفتند

به اعتقاد مقامات امریکا، تحریم ها نتوانست مردم را در مقابل نظام سیاسی قرار داده و موجبات بحران مقبولیت و شورش ها و اعتراضات مدنی را دامن زند. رهبر معظم انقلاب در سال 1391 به این موضوع اشاره کرده بودند که «فشارها(ی غرب) براى این است که مردم را به ستوه بیاورند، مردم را دچار مشکلات کنند، تا از نظام جمهورى اسلامى دل بِبُرند؛ رابطه­ى قلبى آن ها با نظام جمهورى اسلامى قطع شود.»، اما برآورد خزانه داری امریکا نشان داد که سیاست تقابلی تحریم قادر به ایجاد ناپداری امنیتی یا بی ثبات سازی سیاسی در ایران نیست.

3. تحریم ها، دیپلماسی هوشمندانه و سیاست های انزوا سازی، حمایت ها و فعالیت های منطقه ای ایران را کاهش نداد

برآورد مقامات امنیتی و اطلاعاتی و سیاسی امریکا نشان داد که سیاست های تقابلی سلبی تحریم­ها و انزوا سازی مانع از حمایت های ایران از جنبش های اسلامی و قدرت منطقه­ای آن نشده است. چنانچه اوباما تصریح دارد که: «ما شاهد کاهش حمایت آنها از حزب‌الله یا اسد در طول چهار یا پنج سال گذشته نبوده‌ایم که اقتصاد آنها خراب بود.» افزون بر این در حال حاضر بر خلاف انتظار از سیاست تقابلی و برنامه تحریم های فلج کننده، ایران به یک قدرت منطقه تبدیل شده است. «چارلز کروثامر» تحلیلگر واشنگتن پست نوشت که: «رویکرد رئیس جمهور آمریکا در خاورمیانه فقط به قدرتمندتر شدن ایران و افزایش نگرانی و تنش در خاورمیانه کمک کرده است.»

 

 

4. تحریم ها و ایران هراسی باعث مهار ایدئولوژی الهام بخشی ایران و عمق استراتژیک آن نگردید

یکی از مؤلفه های قدرت جمهوری اسلامی ایران ایدئولوژی الهام بخشی و متعاقبا عمق استراتژیک است. در این مورد نیز غرب اعتراف دارد که سیاست تقابلی و استراتژی سلبی فعال موفق به جلوگیری از آن نشده اند. از این رو از چند سال قبل کارشناسان و صاحب نظران امریکایی این رویکرد را تبلیغ می کردند که سیاست گذشته باید باز طراحی شود و نقطه عزیمت آن نیز هسته ای است. به عنوان نمونه آنتونی کردسمن اظهار داشت:«آمریکا برای حفظ برتری خود دردنیا می بایست برتری خود را برجریان های سیاسی امنیتی موجود در خاورمیانه حفظ نماید.این امر نیز در رتبه نخست به کنترل و مهار ایران نیازمند است و این مهم به کنترل برنامه هسته ای ایران وابسته است.»[5]

5. تحریم­ها و شدیدترین سیاست­های سخت­گیرانه مانع از پیشروندگی ایران در زمینه تسلیحاتی و موشکی نشد

غرب معترف است که تحریم ها در برنامه دفاعی ایران خللی وارد نکرده است. آنها معتقدند که برخورد نظامی با ایران ممکن است اما خسارت آن بیش از انتظار خواهد بود. برژینسکی مطرح‌ترین ژئو استراتژیست آمریکایی در مصاحبه با شبکه ام.اس.ان.بی.سی با تأکید بر مطلب مذکور ضمن غیرقابل پیش‌بینی و بالا دانستن هزینه انتخاب گزینه نظامی در برخورد با ایران، ضمن بسیار خوب دانستن توافق اظهار داشت که «اگر چه ایرانی‌ها می‌دانند در هر گونه جنگی ما می‌توانیم آسیب زیادی به آن‌ها بزنیم، اما واقعیت این است که آن‌ها نیز می‌توانند صدمات زیادی بر ما وارد کنند».

بهتر از برژینسکی، جرج فریدمن، مدیرکل آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردی آمریکا که به خاطر آثارش در حوزه‌ی پیش‌بینی‌های استراتژیک، از جمله کتاب «صد سال آینده، سناریویی برای سده‌ی بیست‌ویکم» شهرت جهانی یافته است، به این موضوع اشاره دارد و می‌گوید: «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هسته‌ای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز می‌توان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلاب‌های اسلامی منطقه) را در پی داشته است».

واقعیت­های فوق، کاخ سفید را به این نتیجه رساند که سیاست تقابلی سلبی هرچند فعال کارآمدی خود را در قبال تضعیف توانایی های ایران و مآلاً تغییر نظام سیاسی از دست داده است. به نظر می­رسد این یافته مقامات و استراتژیست های امریکایی از اواخر سال های 1390 آغاز و در نیمه دوم سال 1391 آنها را به این جمع بندی رساند که براساس باز مهندسی سیاست ها و راهبردهای تقابلی صرف، در راستای مهار و تغییر رژیم، سیاست تعاملی سلبی- ایجابی را در دستور کار خود قرار داده و با مهمترین موضوع چالشی با ایران، یعنی فعالیت های هسته­ای و به زعم آنها دستیابی ایران به سلاح هسته­ای کلید خورد. در واقع امریکا بویژه مقامات کاخ سفید و مقامات اطلاعاتی و امنیتی به این نتیجه رهنمون شدند که سیاست تقابلی سلبی نمی تواند مؤلفه ها و منابع سخت افزاری و نرم افزاری ایران را تضعیف یا نابود کند. پس ناگزیر باید این واقعیت و موقعیت را پذیرفت و با بازطراحی و بازمهندسی مجدد سیاست ها و راهبردهای دکترین تغییر، راه جدید، مؤثرتر و پایدارتری را انتخاب کرد. 

اوباما به صراحت به این موضوع تاکید دارد که؛ «اگر ایران یکباره تبدیل به (کشوری مثل) آلمان، سوئد یا فرانسه می‌شد، بحث‌ها در باره زیرساخت‌های هسته‌ای آنان تغییر می‌کرد. بنابراین شما می‌بینید که مسئله کلیدی این نیست که چقدر می‌توان توقع تغییرات در ایران داشت. البته این (تغییرات) چیزی است که ممکن است نتیجه ضمنی این توافق باشد ولی فراتر از آن، (مسئله اصلی) اطمینان از دستیابی به توافقی قابل راستی‌آزمایی است که زمینه آن چیزی را که می‌تواند برای آنها (ایران) یک تغییردهنده بازی باشد و آنها به سلاح هسته‌ای دست پیدا کنند، سد کند.»

بنابراین با توجه به نکات فوق می­توان این نتیجه را به طور صریح تر بیان نمود که امریکا در حال شیفت پارادایمی در سیاست ها و راهبردهای تقابلی صرف به سیاست ها و راهبردهای تعاملی سلبی- ایجابی در راستای دکترین تغییر است. این فرض را می توان به آن بخش از اظهارات صریح اوباما مستند کرد که با تأسی از نیکسون و ریگان، توافق با ایران را با توافق نیکسون و ریگان با شوروی سابق و چین شبیه دانسته و گفت:

«من اختلاف نظرهای بسیاری با ریچارد نیکسون داشتم اما او فهمید که یک احتمال در قبال چین برای اتخاذ مسیر متفاوت وجود داشت.»«‌وقتی رونالد ریگان و دیگران درباره توافقات تسلیحاتی با اتحاد شوروی مذاکره کردند بله شما باید این موضوع را به رسمیت بشناسید و تشخیص دهید که این (شوروی) شیطان و اهریمن و سیستم آن وحشتناک است اما در درون آن افرادی با ایده‌ها و خاطرات تاریخی هستند و ما باید قادر به فهم آن چیزها باشیم و سعی کنیم مقداری با آنها ارتباط برقرار کنیم و این موضوع در ارتباط با توسل نیکسون و کیسینجر به چین صادق است که در نهایت معلوم شد بسیار به نفع منافع استراتژیک امریکا بود.»

عبارت فوق نشان می دهد که اوباما با الگوگیری از نیکسون و ریگان در تلاش است که دکتر تغییر را از طریق سیاست و راهبرد تعاملی دنبال نماید.

بنابراین، فهم و درک تحلیل هوشمندانه رهبر معظم انقلاب از پسا توافق و برنامه های نفوذ در سطوح مختلف، را می توان از منظر و برمبنای این الگوی تحلیلی تبیین نمود. در واقع نفوذ، هسته ی مرکزی سیاست تعاملی را تشکیل می دهد. برای این منظور سناریوها و اهداف مختلفی در دستور کار قرار دارد.



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( پنج شنبه 94/9/12 :: ساعت 8:0 عصر )
»» رمزگشایی سناریوی امریکا پس از توافق

ج) سناریوهای پسا توافق

    تردید نیست که امریکا برای پسا توافق سناریوهایی را تدارک دیده باشد. کما اینکه «کالین کال»، مشاور امنیت ملی «جو بایدن» در موسسه مطالعات استراتژیک و بین‌المللی در واشنگتن تاکید کرد که آمریکا یک طرح راهبردی از پیش آماده برای مرحله پساتوافق دارد. این موضع کالین کال را، مایک مولن، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا در نشریه پولیتیکو رمزگشایی کرده و اظهار داشت: «توافق هسته‌ای تنها راه تغییر رژیم ایران است.» با این وصف، به نظر می رسد سناریوی پسا توافق از دو سطح اصلی برخوردار است. سناریوهایی که معطوف به سطح داخلی است و سناریوهایی که مربوط به سطح منطقه­ای است.

1. سناریوی نفوذ در سطح داخلی

 سناریوی نفوذ و تغییر در داخل با توسل به سیاست تعامل، بر چند پیشران اصلی استوار است. پیشران­هایی که به زعم مقامات کاخ سفیدسرعت ایجاد دگرگونی در رفتار مدنی و سیاسی ایران را بیشتر از سرعت پیشرفت‌های هسته‌ای می کند.

 1-1. پیشران نسل جدید در ایران

اکثر مقامات دولت امریکا علاقه ویژه ای به موضوع نسل جدید و جابجایی نسلی، نشان می دهند. به نحوی که این موضوع ماهیت گفتمانی در کاخ سفید پیدا کرده است. جایگاه راهبردی این موضوع در سیاست تعاملی با هدف تغییر در ایران را می توان از مواضع مقامات امریکا کشف کرد. طرح این بحث از سوی آنها بیانگر حساب ویژه ای است که مقامات کاخ سفید بر روی این موضوع در پسا برجام باز کرده اند. به عنوان نمونه جان کری تصریح دارد: «گذشت 15 سال می‌تواند تغییرات زیادی در ایران ایجاد کند... من چنین چیزی را نمی‌توانم تضمین بدهم. باور من این است که در 15 سال، در یک کشور اتفاقاتی می‌افتد. اگر به ایران امروز نگاه کنید، می‌بینید که کشوری دارای مردمی با تحصیلات است که پیشتر با همه کشورهای منطقه از جمله اسرائیل روابطی دوستانه داشت. می‌دانید که سرزمین پارس، تاریخی طولانی دارد و واقعیت این است که این جوانان که 25‌درصد آنان بیکار هستند، آینده می‌خواهند. اگر به تهران بروید، من نبوده‌ام ولی دوستان من که رفته‌اند به من گفته‌اند که جوانان به دنبال گوشی‌های هوشمند هستند و می‌خواهند بخشی از دنیا باشند. من نمی‌دانم تا 15 سال دیگر چه اتفاقی می‌افتد جز اینکه می‌دانم اتفاقات زیادی روی می‌دهد. مسئله اینجاست که شما نمی‌توانید تغییر را خلق کنید بلکه باید احتمالات را بیازمایید... کسی هم نمی‌توانست تصور کند که وقتی نیکسون به چین رفت، در این کشور چه روی می‌دهد.»

اوباما نیز در این رابطه می گوید: «در داخل ایران باید گذار صورت بگیرد، حتی اگر تدریجی باشد. گذاری که طی آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران، و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن اسلحه به حزب‌الله، گروهی که در فهرست تروریستی قرار دارد، و کارهایی از این دست، از ایران، در چشم بخش اعظم جهانیان، کشوری طردشده می‌سازد.» وی تاکید می کند که«به شما قول می‌دهم در لحظه‌ای که رژیم ایران از این نوع گفتار و رفتار دست بردارد، بلافاصله در چشم جهانیان نفوذ و قدرت بیشتری پیدا خواهد کرد. امید من این است که چنین اتفاقی بیفتد. چنین امری نیازمند تغییر در سیاست و رهبری ایران است. تغییر طرز فکر در زمینه رویکرد ایران به بقیه جهان و رویکردشان به کشورهایی مثل ایالات متحده.»

2-1. پیشران روند جریانات غرب گرا

دومین پیشرانی که برای امریکایی ها حائز اهمیت است، جریانات غرب در ایران است. به زعم مقامات امریکا برنامه هایی که برای جریان غرب گرا در سیاست تقابلی با ایران دیده شده بود، باید با توجه به سیاست تعاملی باز طراحی و جایگاه ویژه ای به آن در پسابرجام داده شود. چنانچه اوباما اظهار داشت: «به نظر من تندروهایی در داخل ایران حضور دارند که فکر می‌کنند مخالفت با ما (امریکا)، تلاش برای از بین بردن اسرائیل، ایجاد ناامنی در جاهایی مثل سوریه یا یمن یا لبنان کار درستی است. به نظر من در داخل ایران کسان دیگری هم هستند که معتقدند این کار سازنده نیست. اگرما این توافق هسته‌ای را امضا کنیم، این امکان وجود دارد که موضع این نیروهای میانه رو را در داخل ایران تقویت کنیم.»««‌اگر در طول زمان، فرصت‌هایی وجود داشته باشد که ما شاهد تغییر در رژیم ایران باشیم، خب چه بهتر» در همین راستا، مرکز امنیت آمریکای جدید نیز در گزارشی اعلام کرده است که: «با سرمایه‌گذاری روی توافق هسته‌ای باید به دنبال ایجاد اصلاحات سیاسی و تداوم حمایت آمریکا از فعالان حامی ایجاد اصلاحات در ایران بود.» جالب اینکه غربی ها با توجه به این موضوع، فکر می کنند می توانند فضای دوقطبی را به نفع سیاست تعاملی و سناریوی نفوذ ایجاد نمایند. چنانچه ریچارد آدامز از کارشناسان دستگاه جاسوسی انگلیس می‌گوید: «ما در 18 ماه آینده فرمول‌های دوقطبی‌سازی در ایران را اجرا می‌کنیم؛ هم در حوزه فردی و اجتماعی و هم در حوزه کلان و از هیچ فرصتی برای قرار دادن مردم در مقابل حاکمیت ایران فروگذار نمی‌کنیم.» به همین جهت رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی در روز عید فطر تاکید نمودند که «[دشمنان] دنبال این هستند که بین مردم دودستگی ایجاد کنند؛ نگذارید دودستگی بشود.»

 

3-1. پیشران روند پیر شدن استوانه های انقلاب

سومین پیشران در سیاست تعاملی و سناریوی نفوذ، وضعیت رهبران انقلاب در آینده است. از نظر کارشناسان غربی و امریکایی رهبران انقلاب در شرایط کهنسالی قرار دارند و وضعیت آنها در دهه آینده ناپایدار است. این ارزیابی به گونه ای است که پیر شدن و فوت آنها به عنوان یک پیشران اصلی تغییر و تحول در آینده ایران در اکثر سناریوهایی( همچون سناریوهای 2020، 2025 و 2030) که کارشناسان امریکایی تدوین کرده اند، قابل ردیابی است.

4-1. پیشران روند تعامل جامعه جهانی

چهارمین پیشران در سیاست تعاملی و سناریوهای نفوذ مربوط به روند تعامل جامعه جهانی با ایران پس از برجام است. تلقی مقامات واشنگتن از این پیشران این است که به میزان درگیر شدن ایران با جامعه جهانی شرایط تغییر رفتار و هویتی آن سریعتر خواهد شد. در این راستا، می توان به انتظار اوباما از درگیر شدن ایران با تجارت جهانی اشاره کرد: «اگر آنها (ایرانی‌ها) درگیر تجارت بین‌المللی بشوند و سرمایه‌گذارانی در آنجا حاضر شوند و اقتصادشان در اقتصاد جهانی بیشتر ادغام شود، از بسیاری جهات برایشان سخت خواهد بود که رفتارهایی داشته باشند که بر خلاف نرم‌های بین‌المللی است» در همین رابطه نشریه فارن افرز در گزارشی به قلم اریک لوربر و الیزابت روزنبرگ با عنوان «دیپلماسی دلار در تهران» انتظار کاخ سفید را بیشتر توضیح می دهد: « وزارت خزانه‌داری آمریکا باید با افزایش صدور مجوزهای عمومی به شرکت های این کشور اجازه دهد در سرمایه گذاری هدفمند در ایران مشارکت کنند. همانطور که کاهش اخیر مجوزهای معین کوبا نشان داد، مجوزهای عمومی میتواند این امکان را برای بانک ها و سرمایه‌گزاران آمریکایی فراهم کند تا وجوه لازم برای توسعه و پیشرفت را در ایران فراهم سازند - و در نتیجه با اجرای طرح‌ها و فعالیت‌های تجاری جدید موجب تقویت جوانان و کارآفرینان ایرانی شوند. این رویکرد به نوبه خود می‌تواند به پیشبرد منافع آمریکا از طریق ایجاد تغییرات مثبت در ایران کمک کند. علاوه بر این، ارتباط ایران و شرکت‌های تجاری غرب موجب نفوذ اقتصادی ضروری در آینده خواهد شد.»

با توجه به پیشران های فوق سناریوی نفوذ در سه حوزه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی طراحی و مهندسی شده است.

یک. سناریوی نفوذ در حوزه سیاسی از طریق دیپلماسی رسمی و حضور سیاسی و همچنین تبدیل کردن برجام به فرایند سازش دنبال می شود.

دو. سناریوی نفوذ در حوزه اقتصادی از طریق دیپلماسی تجاری، صدور مجوزهای ورود شرکت های امریکایی و غربی در اقتصاد ایران از یک سو و پیوند زدن اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی از سوی دیگر پیگیری میشود.

سه. سناریوی نفوذ در حوزه فرهنگی از طریق دیپلماسی شماره2 و دیپلماسی عمومی و تعامل با جامعه مدنی و فرهنگی مد نظر است.

2. سناریوهای نفوذ در سطح منطقه

سناریوی نفوذ و تغییر در سطح منطقه بر مبنای استراتژی تعاملی، در چارچوب چند پیشران مهم مورد توجه است. پیشران هایی که به زعم مقامات واشنگتن تعادل و توازن در منطقه ایجاد کرده و ایران از یک بازیگر خطرناک و انقلابی به شریکی میانه‌رو و سازنده در مسائل منطقه ای تبدیل خواهد شد.

1-2. پیشران تجارت و اقتصاد جهانی

یکی از پیشران ها در سناریوی نفوذ منطقه ای، روند تعامل تجاری و اقتصادی با ایران است. به باور امریکایی ها سیاست تعاملی در زمینه اقتصادی و تجاری، ایران را تحت نُرم های بین المللی قرار داده و محدودیت های رفتاری برای آنها ایجاد خواهد کرد. چنانچه اوباما تصریح کرد که:« اگر شما یک پایگاه متفاوتی از افراد حاضر در تجارت و تبادلات اقتصادی در داخل ایران داشته باشید این موضوع شاید نحوه تفکر آنها درباره هزینه‌ها و مخارج چنین رفتارهای ثبات زدا را تغییر دهد.» فیلیپ هاموند، وزیرخارجه‌ی انگلیس نیز در مصاحبه با شبکه سعودی الحدث طی اظهاراتی اظهار داشت: «روشن است که صداهایی در داخل ایران وجود دارد، اما ما امیدواریم که با بازگشت ایران به تعامل با جامعه بین‌الملل، با تبدیل شدن به بازیگری با نقش بیشتر در جامعه‌ی بین‌الملل، در این مسیر شاید رفتارش در منطقه را اصلاح کند.»

2-2. پیشران بحران منطقه­ای ناشی از گروه­های تکفیری

به زعم مقامات امریکا این پیشران می­تواند وجه مشترک برای همکاری دو کشور در منطقه باشد. به بیان دیگر از نظر کاخ سفید برجام محملی است که می تواند موضوع بحران منطقه از جمله سوریه، عراق، یمن و بحرین و سایر موضوعات را در دستور کار مذاکرات قرار دهد و از این رهگذر عادی سازی روابط را تقویت و راه نفوذ را افزایش دهد.

با این حال، امریکا و متحدین آن با توجه به پیشران ذکر شده بر این باورند که پس از توافق وین می­توانند در استراتژی منطقه ای ایران نفوذ کنند و از این طریق موفق شوند ایران را وادار به دست برداشتن از دوستان منطقه­ای­اش نمایند و یا به طور کلی به تغییر رفتار ایران منجر گردد. این رهیافت را می توان در انتظاری که دیوید کامرون، نخست‌وزیر انگلیس از ایران پس از برجام دارد، ملاحظه نمود. وی در اظهاراتی بعد از مذاکرات وین گفت:« ما خواستار تغییر در نگرش ایران در موضوعاتی مانند سوریه و یمن و تروریسم در منطقه و تغییر در رفتار (ایران) هستیم.»

از همین منظر، رهبر معظم انقلاب در بیانات خود در خطبه‌های نماز عید فطر، به این نکته اشاره کرده و فرمودند: «چه این متن تصویب بشود و چه نشود، ما از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید... نکته‌ی بعدی این است که با این مذاکرات و با متنی که تهیّه شده است، در هر صورت سیاست ما در مقابل دولت مستکبر آمریکا هیچ تغییری نخواهد کرد. همان‌طور که بارها تکرار کردیم، ما با آمریکا در مورد مسائل گوناگون جهانی و منطقه‌ای مذاکره‌ای نداریم... سیاست‌های آمریکا در منطقه با سیاست‌های جمهوری اسلامی 180 درجه اختلاف دارد.».


[1]- برخی از تحلیل گران با تمسک به این موضع آشکار اوباما که گفته بود «سیاست او تغییر رژیم نیست دلیلی بر تغییر راهبردی دکترین کاخ سفید تلقی کرده و متعاقبا توافق برجام را پایان این دکترین ارزیابی کرده اند.

[2]- سایت مقام معظم رهبری، سخنرانی مورخ 01/01/1394.

[3]- تحریم‌های بین‌المللی جامعی که علیه ایران اعمال‌شده بحث‌های بسیاری را میان تحلیل گران و کارشناسان رسانه‌ها به وجود آورده است. بسیاری از کارشناسان در اندیشکده‌ها (به عنوان مثال، بصیری تبریزی و هاناو سانتینی 2012؛ گروه بین‌المللی بحران 2013؛ خواجه‌پور و سایرین 2013؛ پورتلا 2014) و مجلات علمی (به عنوان مثال، مجیدپور 2013؛ مالونی 2010؛ تکیه و مالونی 2011) به بحث درباره عواقب و پیامدهای این تحریم‌ها برای ایران پرداخته‌اند و خاطر نشان می‌کنند که رهبری ایران از طریق استراتژی‌های مبتنی بر حکومت خود با این تحریم‌ها و اثرات مخرب آنها مقابله کرده است.(نک. اندیشکده آلمانی موسسه مطالعات منطقه‌ای و جهانی «گیگا»)

[4]- قابل ذکر است که سند امنیت ملی امریکا در سال 2006 اشعار بر ممانعت ایران از غنی سازی داشت.« «بهترین راه سد کردن قابلیت این دولت‌ها، جلوگیری آنان به مواد شکاف پذیر است... رسیدن به چرخة سوخت برای مقاصد کاملاً صلح آمیز برای آنها غیر ضروری خواهد بود... با هیچ چالش بزرگ‌تر از چالش ایران مواجه نیستیم....اگر قرار است از اروپایی‌ها اجتناب شود، تلاش دیپلماتیک باید (برای محدود سازی ایران) حتماً به نتیجه برسد. »( سند امنیت ملی امریکا در سال 2006.)

 

[5]-cordesman:2009: 66



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( پنج شنبه 94/9/12 :: ساعت 7:59 عصر )
»» دلایل لزوم عدم ارتباط باآمریکا

چرا رهبری معتقدند نباید پای آمریکا درایران باز شود؟ و چرا معظم له می گویند من به آمریکا اعتماد ندارم؟ ویا می فرمایند من به مذاکرات خوشبین نیستم؟ و آمریکا اهل دبه در آوردن و از پشت خنجر زدن است؟

چرا ایشان تلاش امریکایی ها برای مذاکره با ایران را بهانه ای برای نفوذ و تحمیل خواسته های کاخ سفید خواندند و تأکید کردند: ما فقط در قضیه هسته ای آنهم به دلایل مشخص و اعلام شده اجازه مذاکره دادیم که بحمدالله مذاکره کنندگان نیز در این عرصه خوب ظاهر شدند اما در زمینه های دیگر با امریکا مذاکره ای نمی کنیم    .
چراحضرت آیت الله خامنه ای افزودند: البته ما با همه کشورها به جز شیطان بزرگ در سطوح مختلف «دولتی، اقوام و ادیان»، اهل مذاکره و تفاهم هستیم    .”و چرا فرمودنددین و انقلابی گری به کنار، وفاداری به مصالح کشور و عقل چه می شود؟ کدام عقل و وجدان اجازه می دهد ما جنایتکاری مانند آمریکا را بزک کنیم و دوست و مورد اعتماد جلوه دهیم؟    “

دلایل لزوم عدم ارتباط با آمریکا عبارتند از:

1-قرآن کتاب هدایت 

    2 تقوا شرط هدایت 

    3- انقلاب اسلامی؛ نه‌ی بزرگ به زندگی بی‌هدف 

4    - تقابل مبنایی که بین انقلاب اسلامی و آمریکا 

    5- آمریکا در تلاش برای نفوذ فرهنگی

6- غرب و بخصوص آمریکا قابل اعتماد نیست

7- استکبار جهانی هم یک امر موهوم نیست.

8- در حالی‌که هستیم بایدمواظب دشمن باشیم

9- معنای خطّ امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»

10- قاعده نفی سبیل

11- نفوذ به بهانه دوستی پس از شکست راه های دیگر

12- وظیفه ی اصلی متفکران و نیروهای حزب الهی در این دوران

1-قرآن کتاب هدایت

وقتی قرآن تا قیام قیامت افق ادامه‌ی‌ حیات اسلامی را در مقابل انسان می‌گشاید، هرکدام از ما می‌توانیم راز پیروزی‌ها و شکست‌های جهان اسلام را بر اساس آن‌چه وَحی الهی نشان داده، تعیین کنیم. زیرا ما مسلمانان معتقدیم هویت خود را در رسمیتِ شناختن اسلام و پیام‌های وَحی الهی تعیین کنیم تا معلوم شود در باره‌ی چه چیزهایی باید فکر کرد و چه چیزهایی را باید مهم دانست.

2 –تقوا شرط هدایت

تقوای فطری و عملی شرط بهره مندی از هدایت قرآن کریم است: «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ»[1]

خدای تبارک و تعالی می‌فرماید : وَ الَّذِینَ جاهَدُوا فِینا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنا [2]یعنی : و آن‌ها که در راه ما (با خلوص نیت) جهاد کنند قطعا هدایتشان خواهیم کرد و خدا با نیکوکاران است.

روح زندگی با راهی که خداوند در مقابل انسان قرار داده شکل می‌گیرد،حقیقت او حقیقت پایداری است که تنها با راه‌های الهی به گشودگی و تعالی می‌رسد، این انسان است که باید همواره نسبت خود را در همه‌ی عرصه‌های زندگی با خالق خود و با پیام خالق خود تنظیم کند، تا زندگی حقیقی ادامه یابد، وگرنه در توَهُّم‌یافتنِ سعادت و آرامش، همه‌چیز را بر هم می‌زند.

3-انقلاب اسلامی؛ نه‌ی بزرگ به زندگی بی‌هدف

انقلاب اسلامی به بشریت ارائه شد تا با جدیّت کامل انسان‌ها را از تمدنی رهایی دهد که عامل همه‌ی بحران‌های  امروز بشری است و زندگی زمینی را به آسمان متصل نماید.

4- تقابل مبنایی که بین انقلاب اسلامی و آمریکا

تقابل مبنایی که بین انقلاب اسلامی، به عنوان نماینده‌ی اسلام در این دوران، با وجه انحرافی اهل کتاب باید جایگاه خود را معلوم کنیم.قرآن در آیه‌ی 120 سوره‌ی بقره ما را متوجه این امر می‌کند آن‌جایی که می‌فرماید: «وَلَنْ تَرْضى‏ عَنْکَ الْیَهُودُ وَ لاَ النَّصارى حَتَّى تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَى اللَّهِ هُوَ الْهُدى‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَ هُمْ بَعْدَ الَّذی جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِیٍّ وَلا نَصیر » یهود و نصاری-که مدعی حرکت فرهنگی هر دوران می‌باشند- از شما راضی نمی‌شوند، مگر آن‌که شما-از ادعای تمدنی خود و فعالیت‌های فرهنگی خاص اسلام- دست بردارید و همان نوع نگاهی که به عالم و آدم دارند را بپذیرید و آن نگاه را به عنوان هدایت و رستگاری بشر قبول کنید، ای پیامبر!به آن‌ها اعلام کن هدایت الهی تنها هدایت است نه آن‌چه شما با فکر خود برای بشریت طراحی کرده‌اید و شما مسلمانان نیز بدانید اگر بعد از آن‌که به نور وحی الهی حقیقت برایتان روشن شد،‌امیال و هوس‌های یهود و نصاری را دنبال کنید، انتظاری از ولایت الهی و نصرت و یاری او که از طریق اسلام در این تاریخ برای شما گشوده شده، نداشته باشید.

مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در این رابطه می‌فرمایند:

«عمده این است که [انسان] اسیر کلیشههای تحمیلی نظام سلطهنباید بشود.یک تفکّراتی، یک مفاهیمی از سوی تبلیغات پُرحجم نظام سلطه، بهطور شبانهروزی در سرتاسر عالم دارد پراکنده میشود؛ یکی از مهم‌ترین مسائل این است که ما باید اسیر نشویم…… ناچار ما هم بایستی همرنگ جماعت بشویم و همان را مطرح کنیم، همان را تکرار کنیم؛ نه، ما خودمان مبانی داریم، ما فکر داریم. استکبار در صدد آن است که کلیشههای مورد نظر خودش را به همهی مردم دنیا تحمیل کند؛ هم به آحاد ملّتها، هم بالخصوص به مسئولان و مؤثّران کشورها؛ یعنی دولتها، نمایندگان مجالس، تصمیم‌گیران، تصمیم‌سازان، به قول خودشان اتاقهای فکر، به همه‌ی اینها میخواهند آن کلیشه‌های خودشان را تحمیل کنند و آن را وارد ذهن آنها و فضای ذهنی آنها بکنند. مایلند همه، جهان را از منظر آنها ببینند؛ مفاهیمی را که آنها بر روی آن تکیه میکنند، با همان رویکرد آنها، با همان نگاه آنها تشخیص بدهند و بشناسند. این رویکرد رویکرد سلطهطلبانه است؛با این رویکرد سلطه‌طلبانه مفاهیمی را یا جعل میکنند یا دست‌کاری میکنند و معنا میکنند و مایلند همه، طبق معنای آنها این مفاهیم را بفهمند و به‌کار بگیرند و در ادبیّاتشان از آنها استفاده کنند.»[3]

5- آمریکا در تلاش برای نفوذ فرهنگی

وقتی قرآن می‌فرماید: یهود و نصاری در هیچ‌حالی در مقابل شما کوتاه نمی‌آیند مگر آن‌که شما را به رنگ خود درآورند، خداوند می‌خواهد به ما خبر دهد در هیچ‌حالی از آن‌ها برای حفظ هویت اسلامی خود احساس امنیت نکنید و بدانید آن‌ها سعی وافر دارند فضای ذهنی شما را با زیباجلوه‌دادن ملاک‌ها و کلیشه‌های خود، تصاحب کنند و در آن صورت است که نفوذ در بین شما بسیار آسان می‌شود.زیرا از منظومه‌ی فکری خود که زلزله در دنیا ایجاد کرده است، یعنی انقلاب اسلامی و نفی ظلم و استکبار و استبداد؛ عدول کرده‌ایم و با آویزان‌شدن به قدرت‌های دنیا، خواهان سعادت گشته‌ایم و این مرگ آزادی و استقلال ما خواهد بود یعنی مرگ همه‌ی امکاناتی که خداوند جهت تعالی ما در مقابل ما گشوده است و تنها با دست‌های معجزه‌گرِ جوانان انقلابی و امید به آینده‌ی این ملت ظهور خواهد کرد.

6- غرب و بخصوص آمریکا قابل اعتماد نیست

شوپنهاور فیلسوفی که نشانه‌ای از آغاز وَجه یأس‌آورِ فرهنگ مدرن است. او می گوید در عالم غربی، بنیان‌ها فرو ریخته و سخن‌گفتن از بنیان‌ها یا از سر بلاهت است و یا از سر بی‌توجهی به زمانه و تکیه بر ساخته‌های ذهنی.

در جوهر فرهنگ و اندیشه‌ی غربی خاصیت بی‌تعلقی نسبت به حقایق نهادینه شده.آیا انقلاب اسلامی که نظر به حقایق پایدار عالم دارد می‌تواند با چنین فکر و فرهنگی کنار آید و بدان اعتماد کند؟ و یا باید به توصیه‌ی قرآن عمل نماید که در رابطه با چنین قومی می‌فرماید:

« لا یَرْقُبُونَ فی‏ مُؤْمِنٍ إِلاًّ وَ لاذِمَّةً وَ أُولئِکَ هُمُ الْمُعْتَدُون‏ »(توبه/10) اینان(کافران)نسبت به مؤمنینِ طرف معامله‌ی خود هیچ پیمانی را نگه نمی‌دارند،

اینان انسان‌های متجاوز به حقوق دیگران می‌باشند. و جوهر این بی‌تعلقی نسبت به حقایق پایدار در این تاریخ و در این روزگار تماماً در شخصیت استکباری فرهنگ غربی ظهور کرده و کسانی در این هوشیاری قرار می‌گیرند که نسبت به روح غربی آگاهی لازم را داشته باشند و به تعبیر مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه»: «همه بدانند دشمن میخواهد چهکار کند؛ ... با لبخند دشمن، با احیاناً یک مساعدت کوتاهمدّت دشمن ... فریب نخوریم».[4]

انسان غربی ریشه‌ها و اصول را گم کرده و اساساً ریشه و اصولی نمی‌شناسد تا ما مبتنی بر آن اصول روی آن‌ها حساب کنیم. هیچ اطمینانی به انسان غربی نیست و به جهت تقابلی که با هر امر قدسیِ جدّی دارد، هرکاری از دستش برآید بر ضد انقلاب اسلامی انجام می‌دهد.

7- استکبار جهانی هم یک امر موهوم نیست.

ملت ایران برای نجات خویش از سرنوشت غربی قیام کرد و معلوم است وقتی ملتی برای نجات خویش قیام کند از آینده‌ای دفاع می‌کند که ادامه‌ی گذشته‌ی غرب‌زدگی آن نیست زیرا متوجه شده فرهنگ غربی در حالی‌که همه‌ی فرهنگ‌ها را دگرگون ساخته و همه‌ی اقوام را درگیر مسائل خود کرده، در مسیر آینده‌ای سختْ ظلمانی قرار گرفته و در نتیجه باید به دورانی وارد شد که آن دوران با اصول و جهت‌گیری دیگری شروع می‌شود و تقابل انقلاب اسلامی با فرهنگ غربی در این فضا شکل گرفته است و معلوم است که این یک تقابل موهوم نیست و لذا مقام معظم رهبری«حفظه‌اللّه» در رابطه با آن می‌فرمایند:

 «امروز البتّه دشمن، استکبار جهانی است. استکبار جهانی هم یک امر موهوم نیست؛ یک امر واقعی است و دارای مصادیق روشنی است؛ آمریکا بزرگترین مصداقش است و پشت سرِ هیئت حاکمهی آمریکا، کمپانیها و تراستها و کارتلها و سرمایهدارانِ جهانخوارِ غالباً صهیونیست هستند که در همهجا هم گستردهاند؛ مخصوص آمریکا هم نیست؛ در اروپا هم این‌ها به‌شدّت نفوذ دارند، در بعضی جاهای دیگر هم همینجور؛ این معنای استکبار است. شیشهی عمر این استکبار با یک چنان حرکت اسلامی شکسته خواهد شد که پیدایشِ این حرکت با انقلاب اسلامی انجام گرفته، ادامهی آن با جمهوری اسلامی و تداوم حرکت جمهوری اسلامی در خطّ انقلاب تأمین شده، و آینده هم همینطور دارد پیش می‌رود».[5]

امریکا،سرشکستهجنگخواهدبود.

8- در حالی‌که هستیم بایدمواظب دشمن باشیم

وقتی متوجه شدیم انسان غربی هیچ هویتی را برای خود نگه نداشته و انسانی است که در فضا معلق است، باید انتظار هرگونه حرکت غیر عاقلانه‌ای را از او داشت و در این رابطه به شدت باید خود را بنا به توصیه‌ی قرآنی مجهز و آماده کرد، تا حتی در حین نماز‌خواندن غافل‌گیر نشویم.و بنا به چنین توصیه‌ای عده‌ای در حین تقابل با دشمن، به نماز ایستادند و عده‌ای مواظب بقیه و اسلحه‌های خود بودند، زیرا  

    «وَدَّالَّذینَ کَفَرُوا لَوْتَغْفُلُونَ عَنْ أَسْلِحَتِکُمْ وَ أَمْتِعَتِکُمْ فَیَمیلُونَ عَلَیْکُمْ مَیْلَةً واحِدَةً وَلاجُناحَ عَلَیْکُمْ إِنْ کانَ بِکُمْ أَذىً مِنْ مَطَرٍ أَوْ کُنْتُمْ مَرْضى‏ أَنْ تَضَعُوا أَسْلِحَتَکُمْ وَ خُذُوا حِذْرَکُمْ إِنَّ اللَّهَ أَعَدَّ لِلْکافِرینَ عَذاباً مُهیناً »(نساء/102) کفار دوست دارند که ای کاش شما از اسلحه‌ها و امکانات‌تان غافل شوید تا برق‌آسا و با یک حمله‌ی سرنوشت‌ساز به شما حمله کنند، در حالی‌که اگر مواظب دشمن باشید خداوند بنا را بر این گذاشته که عذاب خوارکننده‌ای برای دشمنان شما آماده کند و هیبت آن‌ها را در این زمانه فرو ریزد.

یکی از دلایلی که آمریکا دنبال حضور در ایران است این است که اولا بتواند با نزدیک شدن به ایران زمینه جاسوسی خود را فراهم نماید و بتواند از میزان قدرت ایران در زمینه های نختلف از جمله قدرت موشکی ایران اطلاع پیدا کند تا بتواند زمینه حمله به ایران را فراهم نمایند.

رهبر معظم انقلاب می فرمایند:مذاکره وسیله ایست برای نفوذ و تحمیل خواستها[6]

ایشان با هشدار درباره سیاستها و روشهای نفوذ آمریکا افزودند: شیطانی را که ملت از در بیرون کردند در صدد است از پنجره برگردد و ما نباید اجازه این کار را بدهیم.[7]

9- معنای خطّ امام«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه»

این خطی است که توسط حضرت روح اللّه امام خمینی«رضوان‌اللّه‌تعالی‌علیه» در این تاریخ به صحنه آمده است و هرکس مایل است و ادعا دارد می‌خواهد آن خط نورانی را ادامه دهد، نباید یک لحظه از تقابل مبنایی که بین انقلاب اسلامی و فرهنگ غربی هست، غفلت کندو وظیفه دارد عالِمِ به زمانه‌بودن را در این فضا تجربه نماید زیرا انسان با خودآگاهی به زمانه، اصیل می‌شود و شرط خودآگاهی به زمانه، افق‌داشتن است و نه اسیر روزمرّه‌گی‌هابودن.

حضرت اقا فرمودند :اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمدا کنار بگذاریم ، ملت ایران سیلی خواهد خورد.


 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( سه شنبه 94/9/3 :: ساعت 4:15 عصر )
»» دلایل لزوم عدم ارتباط باآمریکا

 

حضرت اقا فرمودند :اگر راه امام را گم کنیم یا فراموش کنیم یا خدای نکرده عمدا کنار بگذاریم ، ملت ایران سیلی خواهد خورد.

10- قاعده نفی سبیل

دشمن از جایی نفوذ می‌کند که روحیه‌ی تقابل با نظام استکباری در آن‌جا کاسته شده باشد و عزم کلّی در این تقابل ضعیف گردد و فراموش کنیم خداوند هیچ‌راهی برای به میدان‌آمدن کفار در امور مسلمین نگذاشته و با آیه‌ی «لَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْکافِرینَ عَلَى الْمُؤْمِنینَ سَبیلاً »(نساء/141) خواسته است بفرماید در مسیر جذب ولایت الهی در امورتان، هیچ نیازی به گشودن راه نجات از طریق کافران ندارید و هیچ مشکلی از ما توسط غرب حلّ نمی‌شود، این پیام اصلی انقلاب اسلامی است، وگرنه گرفتار شیفتگی‌های پوچ و بی‌ثمر آن‌ها خواهید شد. زیرا اگر دشمن غربی احساس کند به آن نیاز داریم، فخرفروشی خود را شروع می‌کند و این، شروع بی‌رنگ‌شدن عزّتی است که خداوند به ما داد. و عادی‌شدنِ روابط ما با آمریکا بی‌رنگ‌شدن آن عزّت شروع می‌شود و تقابل تمدنی انقلاب اسلامی با آمریکا که موجب حضورایران در خطّ مقاومت منطقه است، تضعیف می‌گردد. مک‌دونالد و کوکاکولا و برجام؛ همه بهانه است و تنها با توجه به ذات فرهنگ غربی و جایگاه قدسی انقلاب اسلامی می‌توان از چنین دام‌های شیطانی رهایی یافت.

11- نفوذبه بهانهدوستیپسازشکستراههایدیگر

سعدی: دشمن چو از هر حیلتی فرو ماند سلسله دوستی بجنباند و آنگاه کارها کند که دشمن نتواند

12- وظیفه ی اصلی متفکران و نیروهای حزب الهی در این دوران

کارِ اصلی متفکر پس از آمادگی‌های لازم، اندیشیدن در باره‌ی آینده‌ای است که امکان تعالی بشر در آن نهفته است و این راز رهایی از کلیشه‌های فکریِ فرهنگ استکباری است که رهبر بصیر انقلاب، متذکر آن هستند و می‌فرمایند:

1.آمادگی کامل و اقتدار

«نیروهای مؤمن ما در سرتاسر کشور بدانند که حرکت، به‌سمت اهداف و آرمان‌های اسلامی است؛ در این هیچ تردیدی نیست. و همه خودشان را آماده نگه بدارند، همه آماده باشند؛ نیروهای مؤمن، نیروهای اصیل و معتقد در سرتاسر کشور -که بحمدالله اکثریّت قاطع این کشور را هم تشکیل می‌دهند- آماده‌به‌کار باشند. آماده‌به‌کار به معنای آماده‌ی جنگ نیست؛ یعنی هم آماده‌ی کار اقتصادی باشند، هم آماده‌ی کار فرهنگی باشند، هم آماده‌ی کار سیاسی باشند، هم آماده‌ی حضور در میدانها و عرصه‌های مختلف باشند؛ آماده باشند، ما همه باید آماده باشیم. در مقابل این جهت‌گیری‌های دشمنان -که دشمنان ما شبو روز نمی‌شناسند- ما هم بایستی شب و روز نشناسیم و همه آماده باشیم.»

ایشان تنها راه پایان یافتن توطئه های آمریکایی ها را، اقتدار ملی ایرانیان خواندند و افزودند: باید به گونه ای قوی شویم که شیطان بزرگ از نتیجه بخشی دشمنی های خود مأیوس شود.

رهبر انقلاب در تبیین راه‌های دستیابی به اقتدار ملی بر سه نکته تأکید کردند: «اقتصاد قوی و مقاوم»، «علم پیشرفته و روزافزون» و «حفظ و تقویت روحیه‌ی انقلابی‌گری به‌خصوص در جوانان»

ایشان درباره‌ی نکته‌ی اول افزودند: اقتصاد قوی و مقاوم، از طریق اجرای عینی و بدون تأخیر سیاست‌های ابلاغ‌شده‌ی اقتصاد مقاومتی امکان‌پذیر می‌شود

رهبر انقلاب توسعه علمی و حفظ شتاب پیشرفت علمی را نیز مهم دانستند و افزودند: تقویت روحیه انقلابی و ایستادگی در مردم، از بهترین راههای تقویت درونی است و مسئولان باید جوانان انقلابی را گرامی بدارند.      
حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به تلاش دشمن برای لاابالی و بی تفاوت کردن جوانان افزودند: آنها می خواهند روحیه حماسی و انقلابی را در جوانان بُکُشند و در داخل نیز عده ای مدام جوانان حزب اللهی را با تعابیری نظیر افراطی می کوبند که این کار بسیار غلط است.[8]

2.اعتماد به وعده های الهی

«و وعده‌ی الهی هم راست است؛ خدای متعال وعده‌اش راست است، ما سوءظنّ به وعده‌ی الهی نباید داشته باشیم.‌یک‌بار من اینجا عرض کردمکه باید به خدا پناه ببریم و سوءظنّ به وعده‌ی الهی [نداشته باشیم. ‌خدای متعال لعنت کرده؛ «الظّآنّینَ بِاللهِ ظَنَّ السَّوءِ عَلَیهِم دآئِرَةُ السَّوءِ وَ غَضِبَ اللهُ عَلَیهِم وَ لَعَنَهُم وَ اَعَدَّ لَهُم جَهَنَّمَ وَ سآءَت مَصیرًا»یعنی خدا لعنت کرده کسانی را که به خدا سوءظن داشته باشند. حُسن ظنّ به خدا این است که وقتی میگوید که «اِن تَنصُرُوا اللهَ یَنصُرکُم»،این را باور کن؛ این حسن ظنّبه خدا است؛ وقتی میفرماید: «لَیَنصُرَنَّ اللهُ مَن یَنصُرُه»،این را باور کنیم. اگر حقیقتاً نیّت ما نصرت دین الهی است -معنای نصرت خدا همین است- بدانیم که خدای متعال نصرت خواهد کرد و تردیدی در این زمینه نداشته باشیم؛ وقتی انسان با این روحیّه حرکت کرد، آن‌وقت آن سکینه‌ای که عرض کردیم بر دل‌های ما ان‌شاءالله نازل خواهد شد.»[9]

3. فراموش نکردن تاریخ و تجربه ها

مقام معظم رهبری، حضرت آیت الله خامنه ای با اشاره به ایام پربرکت ماه ذیقعده و لزوم بهره مندی از این فرصتهای گرانبها، ماه شهریور را نیز حاوی خاطراتی پرمعنا خواندند و خاطرنشان کردند: در همه حوادث این ماه از جمله کشتار مردم بیگناه به دست رژیم پهلوی در 17 شهریور 57، شهادت رئیس جمهور و نخست وزیر کشور در 8شهریور 60، ترور شهید آیت الله قدوسی و شهید آیت الله مدنی در همین ماه و حمله صدام به ایران در 29 شهریور 59، ردپای مستقیم یا غیرمستقیم امریکا مشاهده می شود.
ایشان با ابراز نگرانی از فراموش شدن تدریجی این خاطرات تأمل برانگیز به ویژه در ذهن جوانان کشور، از کم کاری دستگاههای مسئول در این زمینه انتقاد کردند و افزودند: اینگونه حوادث عبرت آموز نباید در حافظه تاریخی ملت کمرنگ شود، چرا که اگر نسل جوان از شناخت و ریشه

”رئیس همه شیطانهای عالم، ابلیس است، اما ابلیس کارش فقط اغوا و فریب است در حالیکه آمریکا هم اغوا می کند، هم کشتار هم تحریم و هم فریب و ریاکاری.“

یابی اینگونه خاطرات تاریخی و ملّی، بازماند در شناخت راهِ حال و آینده کشور دچار خطا خواهد شد.
حضرت آیت الله خامنه ای با بازخوانی برخی نشانه ها از حاکمیت مطلق آمریکایی ها در دوران رژیم پهلوی خاطرنشان کردند: همه ارکان حکومت طاغوت از جمله هیأت دولت و شخص شاه تابع آمریکا بودند و مقامات آمریکایی از طریق دست نشاندگان خود همچون فرعون بر ملت مظلوم ایران حکومت می کردند، اما امام بزرگوار همچون موسای زمان، به پشتوانه ملت، آن بساط را از این سرزمین کهن، برچید.
رهبر انقلاب، پایان یافتن منافع نامشروع آمریکایی ها در ایران را علت اصلی کینه ورزی و دشمنی پایان ناپذیر آنها با جمهوری اسلامی و ملت ایران برشمردند.

حضرت آیت الله خامنه ای، اقدام تاریخی امام خمینی در دادن لقب «شیطان بزرگ» به امریکا را، حرکتی بسیار پرمغز برشمردند و افزودند: رئیس همه شیطانهای عالم، ابلیس است، اما ابلیس کارش فقط اغوا و فریب است در حالیکه آمریکا هم اغوا می کند، هم کشتار هم تحریم و هم فریب و ریاکاری.
رهبر انقلاب با انتقاد شدید از کسانی که سعی می کنند چهره بدتر از ابلیسِ آمریکا را فرشته نجات جلوه دهند گفتند: دین و انقلابی گری به کنار، وفاداری به مصالح کشور و عقل چه می شود؟ کدام عقل و وجدان اجازه می دهد ما جنایتکاری مانند آمریکا را بزک کنیم و دوست و مورد اعتماد جلوه دهیم؟[10]

3. پایداری در راه امام

مهم‌ترین کاری که از ما برمی‌آید پایداری در تاریخی است که از طریق حضرت روح اللّه گشوده شده.

مقام معظم رهبری فرمودند که اگر اصول انقلاب را فراموش کنیم مردم سیلی خواهند خورد.

اگر این پایداری با جدّیت تمام شکل گیرد خداوند آن خواهد کرد که باید بکند و از افقِ انسانِ متعلق به انقلاب اسلامی راهِ نجات بشر طلوع خواهد کرد. حضور انقلاب اسلامی در این تاریخ و سیر و حرکتی که تا حال داشته، خبر از آن می‌دهد که انسان در آستانه‌ی برقراری نسبتی خاص با خداوند است که به کمک آن نسبت، زمین زمینِ دیگر و آسمان، آسمان دیگری خواهد بود.

انسان معاصر که تحت سلطه‌ی فرهنگ غربی است با وجود قدرت و اطلاعات بی‌نظیری که دارد بیش از گذشته گرفتار دلهره و اضطراب است و بیش از همیشه زیر سلطه‌ی کمیّت‌ها قرار دارد و با ظهور هرچه بیشتر انقلاب اسلامی در مناسبات بشر؛ این سیر، تغییر می‌کند و آرامش و اطمینان قلب و حاکمیت کیفیت‌ها، به تاریخ برمی‌گردد و فرهنگ غربی این را خوب احساس کرده است و لذا به‌جای تغییر خود که توان چنین تغییری را دیگر از دست داده است، درصدد تغییر جایگاه انقلاب اسلامی در این تاریخ است، در حالی‌که با این کار تجربه نشان داده است با ناکامی بیشتری روبه‌رو خواهد شد و البته این به شرطی است که ما در اتخاذ مواضع انقلابی، بدونِ رودربایستی و با بیان مبانی امام بزرگوار در مقابل دشمنان انقلاب اسلامی؛ در این تاریخ حاضر شویم، و عادی‌شدنِ روابط ما با آمریکا بی‌رنگ‌شدن آن عزّت شروع می‌شود و تقابل تمدنی انقلاب اسلامی با آمریکا که موجب حضورایران در خطّ مقاومت منطقه است، تضعیف می‌گردد. مک‌دونالد و کوکاکولا و برجام؛ همه بهانه است و تنها با توجه به ذات فرهنگ غربی و جایگاه قدسی انقلاب اسلامی می‌توان از چنین دام‌های شیطانی رهایی یافت.

 

والسلام علیکم و رحمة اللّه و برکاته


[1]- سوره بقره، آی?2?

[2]- سوره عنکبوت آیه 69

[3]- سخنان مقام معظم رهبری در 12/6/94 در دیدار با اعضای خبرگان

[4]- همان.

[5]- همان.

[6]- رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم،مرقد حضرت امام 14خرداد1394.

[7]-رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم،چهارشنبه 18 شهریور 1394.

[8]- رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم،چهارشنبه 18 شهریور 1394.

[9]- همان.

[10]- رهبر معظم انقلاب در دیدار اقشار مختلف مردم،چهارشنبه 18 شهریور 1394.

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( سه شنبه 94/9/3 :: ساعت 4:13 عصر )
»» رمزگشایی سناریوی امریکا پس از توافق

 

رمزگشایی سناریوی امریکا پس از توافق

اشاره:

سخنان راهگشای مقام معظم رهبری در دیدار اعضای مجمع جهانی اهل بیت(علیهم‌السلام) و اتحادیه رادیو و تلویزیون‌های جهان اسلام در خصوص اینکه توافق به معنای پایان استکبارستیزی نبوده و اظهار نظرات عهدشکنانه مقامات غربی و خروجی اتاق فکرهای آمریکایی نشان می‌دهد که آنها برای شرایط پس ار توافق هسته‌ای، سناریوهایی را برای نفوذ به داخل ساختارهای سیاسی، فرهنگی و اقتصادی ایران طراحی کرده‌اند، توجه به این حوزه و واکاوی ابعاد احتمالی این نفوذ به عنوان هسته مرکزی تغییر دکترین آمریکایی‌ها از تقابل انفعالی به تعامل سلبی و ایجابی را ضروری کرده است.

توافق وین یا همان برجام از منظرهای مختلفی مورد بررسی قرار گرفته است. در شرایطی که همه کارشناسان و تحلیل گران از زوایای مختلفی مشغول تحلیل و واکاوی متن برجام بوده و هستند، رهبر معظم انقلاب از دریچه دیگری به این رویداد نگریسته و نگرانی­هایی را در چندین سخنرانی اخیرشان ابراز داشته اند. مقام معظم رهبری برخلاف کارشناسان(چه آنهایی که با نگاهی اثباتی برجام را ارزیابی می کردند و چه آنهایی که با این توافق از موضع سلبی و منفی برخورد می کنند) با مفروض گرفتن این مسأله که برجام چه تصویب بشود و چه نشود، تمرکز ارزیابی و تحلیل خودشان را به رمز گشایی سناریوی آمریکا پس از برجام قرار داده و در این راستا همه اذهان را به نفوذ دشمن از طریق برجام متوجه کرده اند:

   «آ‌ن‌ها به خیال خودشان، در این جریان مذاکرات هسته‌ای - این توافقی که حالا نه در اینجا هنوز تکلیفش معلوم است، نه در آمریکا ... نیّت آن‌ها این بود که از این مذاکرات و از این توافق، وسیله‌ای پیدا کنند برای نفوذ در داخل کشور. ما این راه را بستیم و این راه را به طور قاطع خواهیم بست؛ نه نفوذ اقتصادی آمریکایی‌ها را در کشورمان اجازه خواهیم داد، نه نفوذ سیاسی آنها را، نه حضور سیاسی آنها را، نه نفوذ فرهنگی آنها را؛ با همه‌ی توان -که این توان هم بحمدالله امروز توان زیادی است- مقابله خواهیم کرد؛ اجازه نخواهیم داد. در منطقه هم همین‌جور؛ در منطقه هم آن‌ها می‌خواهند نفوذ ایجاد کنند؛ حضور برای خودشان دست‌وپا کنند و اهداف خودشان را در منطقه دنبال کنند.»

نگاه راهبردی فوق، بیانگر چند نکته اساسی است که:

1. محتوای برجام مهم است اما مهمتر از آن، پس از برجام است.

2. برجام نقطه عطفی است در فرایند حل و فصل موضوع هسته ای اما نقطه مهمتر، پیوست نانوشته ای است که برای پس از برجام، طراحی شده است.

3. توافق برجام به معنای پایان دکترین تغییر رژیم نیست.[1] بلکه سیاست ها و راهبردهای اجرای این دکترین دستخوش تحول و بازطراحی و مهندسی شده است.

بنابراین در شرایط کنونی شناخت مسأله اصلی منافع و امنیت ملی در راستای توافق وین بسیار راهبردی و حائز اهمیت است. اگرچه برخی مساله اصلی را از درون برجام جستجو می کنند و در این ارتباط با فاجعه آمیز خواندن محتوای توافق وین به ابراز نگرانی های خود می پردازند. اما بیان مکرر و هوشمندانه رهبر معظم انقلاب در خصوص برجام به این نتیجه رهنمون می شود که مسأله اصلی را باید در سناریوهای طراحی شده مقامات امریکا از طریق و پس از برجام پی گرفت. به بیان دیگر در شرایط حاضر بیش از توجه به متن برجام و مباحثی از این دست، باید به سیاست ها و راهبردهای دشمن توجه کرد و دید که چه سناریویی برای شرایط پس از برجام(چه تصویب بشود یا نشود) طراحی شده است.

الف) مبانی تحلیلی

با استمداد از رهنمودهای رهبر معظم انقلاب و رمزگشایی مواضع و رفتارهای آمریکا این فرض تأیید میشود که برجام یک نقطه عطف برای استراتژیست های کاخ سفید محسوب می شود که سیاست ها، راهبردها و حتی برنامه های اجرای دکترین تغییر رژیم را باز طراحی و باز مهندسی نمایند. به عبارت دیگر، از حیث نشانه شناسی فضای گفتمانی کاخ سفید(البته متفاوت با فضای گفتمانی کنگره) این نتیجه رهنمون می شود که پسابرجام برخلاف برخی دیدگاه های خوشبینانه که آن را نقطه عطفی در مناسبات ایران و امریکا و کوتاه شدن دیوارهای بی اعتمادی و حل و فصل سایر موضوعات می بینند، تحول نسبتاً پارادایمی در سیاست ها و راهبردهای کاخ سفید برای اجرای دکترین تغییر در حال رخ دادن است. روشن شدن این موضوع نیاز به توضیح زیر است.

ماهیت سیاست کاخ سفید در رابطه با مؤلفه های قدرت ملی ایران تا قبل از دور جدید مذاکرات، سیاست سلبی و تقابلی بود. برای این منظور کاخ سفید، ضد استراتژی هایی را در مقابل استراتژی تقویت و توسعه مؤلفه های قدرت ملی جمهوری اسلامی ایران طراحی کرده بود. ضد استراتژی نیز به هر طرحی اطلاق می شود که بازیگر رقیب به قصد تضعیف موقعیت بازیگر هدف تهیه و به اجراء می گذارد. با این حال، کاخ سفید دو مدل استراتژی را از ابتدای پیروزی انقلاب تاکنون بکار برده است:

یک- استراتژی سلبی انفعالی از سال 1991 تا اواخر دوره بوش پسر؛

دو- استراتژی سلبی فعال از آغاز دوره اوباما تا توافق ژنو.

ضد استراتژی انفعالی، فعالیتی واکنشی و سلبی بود که مقامات کاخ سفید از رهگذر آن سعی داشتند تا استراتژی جمهوری اسلامی ایران را در زمینه توسعه منابع سخت افزاری و نرم افزاری قدرت ملی نفی نمایند و در نهایت تغییر از بیرون محقق شود. اما با ناکامی این استراتژی، از سال­های اواخر دوره بوش، مدل ضداستراتژی فعال در دستور کار قرار گرفت که هدفش تضعیف یا قطع دسترسی جمهوری اسلامی ایران به منابع قدرتی است که مبنای طراحی و اجرای استراتژی آن در دو سطح سخت افزاری و نرم افزاری محسوب می شد، یعنی براساس این استراتژی به جای برخورد با برنامه و نتایج استراتژی جمهوری اسلامی ایران به سراغ منابع قدرتی که بنیاد اجرایی شدن استراتژی ج.ا.ا را شکل می دهند، رفته و تلاش نمودند تا با تحدید دسترسی ایران به این منابع عملا امکان اجرای استراتژی را از ایران بگیرند و از این طریق فشار از بیرون و تغییر از درون رخ دهد؛ زیرا ضد استراتژی فعال طراحی شده توسط کاخ سفید بنیادهای مردمی قدرت رسمی کشور را مورد آماج قرار می داد تا بدین وسلیه نظام سیاسی دچار بحران مشروعیت شود و به دلیل از دست دادن حمایت های مردمی قادر به بازیگری در مقابل دیگران نباشد و استمرار آن نیز تغییر رژیم را رقم زند. رهبر معظم انقلاب بارها در سال­های اخیر به این استراتژی اشاره و هشدار داده بودند. از جمله در سخنرانی اول سال جاری فرمودند:

«بدخواهان ملت ایران صریحاً گفته‌اند که هدف آنها از فشار اقتصادی، یک هدف سیاسی، یعنی ایجاد نارضایتی در مردم و برهم زدن امنیت کشور با قرار دادن مردم در مقابل دولت و نظام است.»[2]

با این حال مقامات امریکا و متحدین آنها بر این باور بودند که اقدامات موصوف قادر خواهد بود تا منابع سخت و نرم قدرت ملی ایران را تضعیف و در نتیجه نظام جمهوری اسلامی ایران را متحول سازد. این در حالی است که شرایط صحنه و واقعیت امر، چیز دیگری را به دولتمردان امریکایی دیکته نمود، یعنی شرایط داخلی و بیرونی ایران علی رغم اجرای استراتژی ها و برنامه های امریکا، انتظارات و پیش بینی آنها در خصوص مؤلفه های قدرت ایران و پایداری نظام سیاسی را به هم زد و ضرورت بازبینی استراتژی ها را فراهم ساخت.

ب) عوامل زمینه ساز بازطراحی ضد استراتژی امریکا با محوریت نفوذ

براساس نکات فوق، کاخ سفید و بسیاری از محافل اندیشه­ای و اندیشکده های امریکایی به این نتیجه رسیدند که سیاست تقابلی برای تضعیف منابع و مؤلفه های قدرت ایران و تغییر رژیم، ناکارآمد و نیاز به بازمهندسی آن است. کلیدی ترین عوامل زمینه ساز این تحول عبارتند از:

1. تحریم ها و تهدیدات نظامی و عملیات اطلاعاتی مانع از پیشرفت دانش و فنآوری هسته ای ایران نشد

تحلیل محتوای سخنان مقامات امریکایی به وضوح نشان می دهد که سیاست های تقابلی سلبی از طریق تحریم، نه صنعت هسته ای ایران را نابود کرد و نه از پیشرفت آن جلوگیری نمود.[3] به عنوان نمونه اوباما گفت: «تحریم‌ها به تنهایی نمی‌توانستند برنامه هسته‌ای ایران را متوقف کنند». جان کری وزیر خارجه امریکا نیز گفت: «تحریم‌ها رشد مداوم برنامه هسته‌ای ایران را متوقف نکرد». وندی شرمن سرپرست تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای آمریکا هم اعتراف کرد:« ما با تحریم نمی توانیم این دانش را از بین ببریم. به یاد داشته باشید تحریم ها رشد مستمر برنامه هسته ای ایران را متوقف نکردند.تحریم ها هیچ­گاه برنامه هسته ای ایران را متوقف نمی کند.»

از سوی دیگر همه مقامات سیاسی و نظامی نیز اعتراف کردند که فرمول نظامی برای از بین بردن برنامه هسته­ای ایران کارآمد نیست. اوباما در برهه­ای تصریح کرد که «اگر من گزینه‌ای در اختیار داشتم که در آن ایران یک یک پیچ‌ها و مهره‌های برنامه هسته‌ای خود را از بین می‌برد و امکان داشتن برنامه هسته‌ای را برای همیشه از دست می‌داد و در اثر آن، از شر همه توانایی‌های نظامی‌اش رها می‌شد، این گزینه را انتخاب می‌کردم، ولی... دوست دارم همه این را درک کنند که چنین گزینه (خاصی) در دسترس نیست». جان کری نیز این موضع اوباما را به طور شفاف بیان کرد که «دانش موجود درباره برنامه هسته‌ای در ایران را نمی‌توان با بمباران از بین برد.».

در همین راستا مئیر داگان،رئیس پیشین سازمان جاسوسی رژیم صهیونیستی(موساد) هم اعتراف کرد که: «حتی با بمباران همه تأسیسات هسته‌ای ایران، دانش هسته‌ای ایران از بین نمی رود و دانشمندان هسته‌ای ایران همچنان این دانش را در مغز خود خواهند داشت و تجربیات هسته‌ای ایران محفوظ خواهد بود».

 بنابراین در چنین شرایطی استراتژی سلبی فعال امریکا در قبال برنامه­های هسته ای ایران به عنوان منابع قدرت ملی ایران کارایی خودش را از دست داد.

به هیمن جهت جان کری خطاب به شورای روابط خارجی امریکا می­گوید: «ایران زمانی به یک قدرت در آستانه تسلیحات هسته‌ای تبدیل شد که ما همچنان در سیاست عدم غنی سازی بودیم. نباید اظهار نگرانی کرد که ایران در سال پانزدهم توافق هسته‌ای به یک قدرت در آستانه تسلیحات هسته‌ای تبدیل می‌شود چرا که اکنون این کشور یک کشور در آستانه تسلیحات هسته‌ای است.»[4]

این عبارت بدین معنا است که زمان سیاست منع سازی ایران از غنی سازی و از آن مهمتر زمان پیشگیری از تبدیل شدن ایران به قدرتی در آستانه هسته ای شدن نیز سپری شده است و باید مسیر دیگری را که (به زعم جان کری) ممانعت از دستیابی به سلاح هسته ای است دنبال کرد و برجام این برنامه را محقق می کند.

2. تحریم ها، عملیات اطلاعاتی و سیاست های نرم افزاری، ثبات سیاسی ایران را به هم نریخت و مردم در مقابل نظام قرار نگرفتند

به اعتقاد مقامات امریکا، تحریم ها نتوانست مردم را در مقابل نظام سیاسی قرار داده و موجبات بحران مقبولیت و شورش ها و اعتراضات مدنی را دامن زند. رهبر معظم انقلاب در سال 1391 به این موضوع اشاره کرده بودند که «فشارها(ی غرب) براى این است که مردم را به ستوه بیاورند، مردم را دچار مشکلات کنند، تا از نظام جمهورى اسلامى دل بِبُرند؛ رابطه­ى قلبى آن ها با نظام جمهورى اسلامى قطع شود.»، اما برآورد خزانه داری امریکا نشان داد که سیاست تقابلی تحریم قادر به ایجاد ناپداری امنیتی یا بی ثبات سازی سیاسی در ایران نیست.

3. تحریم ها، دیپلماسی هوشمندانه و سیاست های انزوا سازی، حمایت ها و فعالیت های منطقه ای ایران را کاهش نداد

برآورد مقامات امنیتی و اطلاعاتی و سیاسی امریکا نشان داد که سیاست های تقابلی سلبی تحریم­ها و انزوا سازی مانع از حمایت های ایران از جنبش های اسلامی و قدرت منطقه­ای آن نشده است. چنانچه اوباما تصریح دارد که: «ما شاهد کاهش حمایت آنها از حزب‌الله یا اسد در طول چهار یا پنج سال گذشته نبوده‌ایم که اقتصاد آنها خراب بود.» افزون بر این در حال حاضر بر خلاف انتظار از سیاست تقابلی و برنامه تحریم های فلج کننده، ایران به یک قدرت منطقه تبدیل شده است. «چارلز کروثامر» تحلیلگر واشنگتن پست نوشت که: «رویکرد رئیس جمهور آمریکا در خاورمیانه فقط به قدرتمندتر شدن ایران و افزایش نگرانی و تنش در خاورمیانه کمک کرده است.»

4. تحریم ها و ایران هراسی باعث مهار ایدئولوژی الهام بخشی ایران و عمق استراتژیک آن نگردید

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( سه شنبه 94/9/3 :: ساعت 4:7 عصر )
»» رمزگشایی سناریوی امریکا پس از توافق

 

4. تحریم ها و ایران هراسی باعث مهار ایدئولوژی الهام بخشی ایران و عمق استراتژیک آن نگردید

یکی از مؤلفه های قدرت جمهوری اسلامی ایران ایدئولوژی الهام بخشی و متعاقبا عمق استراتژیک است. در این مورد نیز غرب اعتراف دارد که سیاست تقابلی و استراتژی سلبی فعال موفق به جلوگیری از آن نشده اند. از این رو از چند سال قبل کارشناسان و صاحب نظران امریکایی این رویکرد را تبلیغ می کردند که سیاست گذشته باید باز طراحی شود و نقطه عزیمت آن نیز هسته ای است. به عنوان نمونه آنتونی کردسمن اظهار داشت:«آمریکا برای حفظ برتری خود دردنیا می بایست برتری خود را برجریان های سیاسی امنیتی موجود در خاورمیانه حفظ نماید.این امر نیز در رتبه نخست به کنترل و مهار ایران نیازمند است و این مهم به کنترل برنامه هسته ای ایران وابسته است.»[5]

5. تحریم­ها و شدیدترین سیاست­های سخت­گیرانه مانع از پیشروندگی ایران در زمینه تسلیحاتی و موشکی نشد

غرب معترف است که تحریم ها در برنامه دفاعی ایران خللی وارد نکرده است. آنها معتقدند که برخورد نظامی با ایران ممکن است اما خسارت آن بیش از انتظار خواهد بود. برژینسکی مطرح‌ترین ژئو استراتژیست آمریکایی در مصاحبه با شبکه ام.اس.ان.بی.سی با تأکید بر مطلب مذکور ضمن غیرقابل پیش‌بینی و بالا دانستن هزینه انتخاب گزینه نظامی در برخورد با ایران، ضمن بسیار خوب دانستن توافق اظهار داشت که «اگر چه ایرانی‌ها می‌دانند در هر گونه جنگی ما می‌توانیم آسیب زیادی به آن‌ها بزنیم، اما واقعیت این است که آن‌ها نیز می‌توانند صدمات زیادی بر ما وارد کنند».

بهتر از برژینسکی، جرج فریدمن، مدیرکل آژانس اطلاعات و مراقبت راهبردی آمریکا که به خاطر آثارش در حوزه‌ی پیش‌بینی‌های استراتژیک، از جمله کتاب «صد سال آینده، سناریویی برای سده‌ی بیست‌ویکم» شهرت جهانی یافته است، به این موضوع اشاره دارد و می‌گوید: «مشکل ما با ایران بر سر فعالیت هسته‌ای این کشور نیست، بلکه مشکل آن است که ایران نشان داده است نه فقط بدون حمایت آمریکا، بلکه در حال درگیری با آمریکا نیز می‌توان بزرگترین قدرت تکنولوژیک و نظامی منطقه بود. این پدیده ایران را به یک الگو برای کشورهای اسلامی تبدیل کرده است و بهار عربی (انقلاب‌های اسلامی منطقه) را در پی داشته است».

واقعیت­های فوق، کاخ سفید را به این نتیجه رساند که سیاست تقابلی سلبی هرچند فعال کارآمدی خود را در قبال تضعیف توانایی های ایران و مآلاً تغییر نظام سیاسی از دست داده است. به نظر می­رسد این یافته مقامات و استراتژیست های امریکایی از اواخر سال های 1390 آغاز و در نیمه دوم سال 1391 آنها را به این جمع بندی رساند که براساس باز مهندسی سیاست ها و راهبردهای تقابلی صرف، در راستای مهار و تغییر رژیم، سیاست تعاملی سلبی- ایجابی را در دستور کار خود قرار داده و با مهمترین موضوع چالشی با ایران، یعنی فعالیت های هسته­ای و به زعم آنها دستیابی ایران به سلاح هسته­ای کلید خورد. در واقع امریکا بویژه مقامات کاخ سفید و مقامات اطلاعاتی و امنیتی به این نتیجه رهنمون شدند که سیاست تقابلی سلبی نمی تواند مؤلفه ها و منابع سخت افزاری و نرم افزاری ایران را تضعیف یا نابود کند. پس ناگزیر باید این واقعیت و موقعیت را پذیرفت و با بازطراحی و بازمهندسی مجدد سیاست ها و راهبردهای دکترین تغییر، راه جدید، مؤثرتر و پایدارتری را انتخاب کرد. 

اوباما به صراحت به این موضوع تاکید دارد که؛ «اگر ایران یکباره تبدیل به (کشوری مثل) آلمان، سوئد یا فرانسه می‌شد، بحث‌ها در باره زیرساخت‌های هسته‌ای آنان تغییر می‌کرد. بنابراین شما می‌بینید که مسئله کلیدی این نیست که چقدر می‌توان توقع تغییرات در ایران داشت. البته این (تغییرات) چیزی است که ممکن است نتیجه ضمنی این توافق باشد ولی فراتر از آن، (مسئله اصلی) اطمینان از دستیابی به توافقی قابل راستی‌آزمایی است که زمینه آن چیزی را که می‌تواند برای آنها (ایران) یک تغییردهنده بازی باشد و آنها به سلاح هسته‌ای دست پیدا کنند، سد کند.»

بنابراین با توجه به نکات فوق می­توان این نتیجه را به طور صریح تر بیان نمود که امریکا در حال شیفت پارادایمی در سیاست ها و راهبردهای تقابلی صرف به سیاست ها و راهبردهای تعاملی سلبی- ایجابی در راستای دکترین تغییر است. این فرض را می توان به آن بخش از اظهارات صریح اوباما مستند کرد که با تأسی از نیکسون و ریگان، توافق با ایران را با توافق نیکسون و ریگان با شوروی سابق و چین شبیه دانسته و گفت:

«من اختلاف نظرهای بسیاری با ریچارد نیکسون داشتم اما او فهمید که یک احتمال در قبال چین برای اتخاذ مسیر متفاوت وجود داشت.»«‌وقتی رونالد ریگان و دیگران درباره توافقات تسلیحاتی با اتحاد شوروی مذاکره کردند بله شما باید این موضوع را به رسمیت بشناسید و تشخیص دهید که این (شوروی) شیطان و اهریمن و سیستم آن وحشتناک است اما در درون آن افرادی با ایده‌ها و خاطرات تاریخی هستند و ما باید قادر به فهم آن چیزها باشیم و سعی کنیم مقداری با آنها ارتباط برقرار کنیم و این موضوع در ارتباط با توسل نیکسون و کیسینجر به چین صادق است که در نهایت معلوم شد بسیار به نفع منافع استراتژیک امریکا بود.»

عبارت فوق نشان می دهد که اوباما با الگوگیری از نیکسون و ریگان در تلاش است که دکترین تغییر را از طریق سیاست و راهبرد تعاملی دنبال نماید.

بنابراین، فهم و درک تحلیل هوشمندانه رهبر معظم انقلاب از پسا توافق و برنامه های نفوذ در سطوح مختلف، را می توان از منظر و برمبنای این الگوی تحلیلی تبیین نمود. در واقع نفوذ، هسته ی مرکزی سیاست تعاملی را تشکیل می دهد. برای این منظور سناریوها و اهداف مختلفی در دستور کار قرار دارد.

ج) سناریوهای پسا توافق

    تردید نیست که امریکا برای پسا توافق سناریوهایی را تدارک دیده باشد. کما اینکه «کالین کال»، مشاور امنیت ملی «جو بایدن» در موسسه مطالعات استراتژیک و بین‌المللی در واشنگتن تاکید کرد که آمریکا یک طرح راهبردی از پیش آماده برای مرحله پساتوافق دارد. این موضع کالین کال را، مایک مولن، رئیس سابق ستاد مشترک ارتش آمریکا در نشریه پولیتیکو رمزگشایی کرده و اظهار داشت: «توافق هسته‌ای تنها راه تغییر رژیم ایران است.» با این وصف، به نظر می رسد سناریوی پسا توافق از دو سطح اصلی برخوردار است. سناریوهایی که معطوف به سطح داخلی است و سناریوهایی که مربوط به سطح منطقه­ای است.

1. سناریوی نفوذ در سطح داخلی

 سناریوی نفوذ و تغییر در داخل با توسل به سیاست تعامل، بر چند پیشران اصلی استوار است. پیشران­هایی که به زعم مقامات کاخ سفیدسرعت ایجاد دگرگونی در رفتار مدنی و سیاسی ایران را بیشتر از سرعت پیشرفت‌های هسته‌ای می کند.

 1-1. پیشران نسل جدید در ایران

اکثر مقامات دولت امریکا علاقه ویژه ای به موضوع نسل جدید و جابجایی نسلی، نشان می دهند. به نحوی که این موضوع ماهیت گفتمانی در کاخ سفید پیدا کرده است. جایگاه راهبردی این موضوع در سیاست تعاملی با هدف تغییر در ایران را می توان از مواضع مقامات امریکا کشف کرد. طرح این بحث از سوی آنها بیانگر حساب ویژه ای است که مقامات کاخ سفید بر روی این موضوع در پسا برجام باز کرده اند. به عنوان نمونه جان کری تصریح دارد: «گذشت 15 سال می‌تواند تغییرات زیادی در ایران ایجاد کند... من چنین چیزی را نمی‌توانم تضمین بدهم. باور من این است که در 15 سال، در یک کشور اتفاقاتی می‌افتد. اگر به ایران امروز نگاه کنید، می‌بینید که کشوری دارای مردمی با تحصیلات است که پیشتر با همه کشورهای منطقه از جمله اسرائیل روابطی دوستانه داشت. می‌دانید که سرزمین پارس، تاریخی طولانی دارد و واقعیت این است که این جوانان که 25‌درصد آنان بیکار هستند، آینده می‌خواهند. اگر به تهران بروید، من نبوده‌ام ولی دوستان من که رفته‌اند به من گفته‌اند که جوانان به دنبال گوشی‌های هوشمند هستند و می‌خواهند بخشی از دنیا باشند. من نمی‌دانم تا 15 سال دیگر چه اتفاقی می‌افتد جز اینکه می‌دانم اتفاقات زیادی روی می‌دهد. مسئله اینجاست که شما نمی‌توانید تغییر را خلق کنید بلکه باید احتمالات را بیازمایید... کسی هم نمی‌توانست تصور کند که وقتی نیکسون به چین رفت، در این کشور چه روی می‌دهد.»

اوباما نیز در این رابطه می گوید: «در داخل ایران باید گذار صورت بگیرد، حتی اگر تدریجی باشد. گذاری که طی آن درک شود که شعار مرگ بر آمریکا و انکار هولوکاست توسط رهبران ایران، و تهدید اسرائیل به نابودی و دادن اسلحه به حزب‌الله، گروهی که در فهرست تروریستی قرار دارد، و کارهایی از این دست، از ایران، در چشم بخش اعظم جهانیان، کشوری طردشده می‌سازد.» وی تاکید می کند که«به شما قول می‌دهم در لحظه‌ای که رژیم ایران از این نوع گفتار و رفتار دست بردارد، بلافاصله در چشم جهانیان نفوذ و قدرت بیشتری پیدا خواهد کرد. امید من این است که چنین اتفاقی بیفتد. چنین امری نیازمند تغییر در سیاست و رهبری ایران است. تغییر طرز فکر در زمینه رویکرد ایران به بقیه جهان و رویکردشان به کشورهایی مثل ایالات متحده.»

 

2-1. پیشران روند جریانات غرب گرا

دومین پیشرانی که برای امریکایی ها حائز اهمیت است، جریانات غرب در ایران است. به زعم مقامات امریکا برنامه هایی که برای جریان غرب گرا در سیاست تقابلی با ایران دیده شده بود، باید با توجه به سیاست تعاملی باز طراحی و جایگاه ویژه ای به آن در پسابرجام داده شود. چنانچه اوباما اظهار داشت: «به نظر من تندروهایی در داخل ایران حضور دارند که فکر می‌کنند مخالفت با ما (امریکا)، تلاش برای از بین بردن اسرائیل، ایجاد ناامنی در جاهایی مثل سوریه یا یمن یا لبنان کار درستی است. به نظر من در داخل ایران کسان دیگری هم هستند که معتقدند این کار سازنده نیست. اگرما این توافق هسته‌ای را امضا کنیم، این امکان وجود دارد که موضع این نیروهای میانه رو را در داخل ایران تقویت کنیم.»««‌اگر در طول زمان، فرصت‌هایی وجود داشته باشد که ما شاهد تغییر در رژیم ایران باشیم، خب چه بهتر» در همین راستا، مرکز امنیت آمریکای جدید نیز در گزارشی اعلام کرده است که: «با سرمایه‌گذاری روی توافق هسته‌ای باید به دنبال ایجاد اصلاحات سیاسی و تداوم حمایت آمریکا از فعالان حامی ایجاد اصلاحات در ایران بود.» جالب اینکه غربی ها با توجه به این موضوع، فکر می کنند می توانند فضای دوقطبی را به نفع سیاست تعاملی و سناریوی نفوذ ایجاد نمایند. چنانچه ریچارد آدامز از کارشناسان دستگاه جاسوسی انگلیس می‌گوید: «ما در 18 ماه آینده فرمول‌های دوقطبی‌سازی در ایران را اجرا می‌کنیم؛ هم در حوزه فردی و اجتماعی و هم در حوزه کلان و از هیچ فرصتی برای قرار دادن مردم در مقابل حاکمیت ایران فروگذار نمی‌کنیم.» به همین جهت رهبر انقلاب در دیدار مسئولان نظام و سفرای کشورهای اسلامی در روز عید فطر تاکید نمودند که «[دشمنان] دنبال این هستند که بین مردم دودستگی ایجاد کنند؛ نگذارید دودستگی بشود.»

3-1. پیشران روند پیر شدن استوانه های انقلاب

سومین پیشران در سیاست تعاملی و سناریوی نفوذ، وضعیت رهبران انقلاب در آینده است. از نظر کارشناسان غربی و امریکایی رهبران انقلاب در شرایط کهنسالی قرار دارند و وضعیت آنها در دهه آینده ناپایدار است. این ارزیابی به گونه ای است که پیر شدن و فوت آنها به عنوان یک پیشران اصلی تغییر و تحول در آینده ایران در اکثر سناریوهایی( همچون سناریوهای 2020، 2025 و 2030) که کارشناسان امریکایی تدوین کرده اند، قابل ردیابی است.

4-1. پیشران روند تعامل جامعه جهانی

چهارمین پیشران در سیاست تعاملی و سناریوهای نفوذ مربوط به روند تعامل جامعه جهانی با ایران پس از برجام است. تلقی مقامات واشنگتن از این پیشران این است که به میزان درگیر شدن ایران با جامعه جهانی شرایط تغییر رفتار و هویتی آن سریعتر خواهد شد. در این راستا، می توان به انتظار اوباما از درگیر شدن ایران با تجارت جهانی اشاره کرد: «اگر آنها (ایرانی‌ها) درگیر تجارت بین‌المللی بشوند و سرمایه‌گذارانی در آنجا حاضر شوند و اقتصادشان در اقتصاد جهانی بیشتر ادغام شود، از بسیاری جهات برایشان سخت خواهد بود که رفتارهایی داشته باشند که بر خلاف نرم‌های بین‌المللی است» در همین رابطه نشریه فارن افرز در گزارشی به قلم اریک لوربر و الیزابت روزنبرگ با عنوان «دیپلماسی دلار در تهران» انتظار کاخ سفید را بیشتر توضیح می دهد: « وزارت خزانه‌داری آمریکا باید با افزایش صدور مجوزهای عمومی به شرکت های این کشور اجازه دهد در سرمایه گذاری هدفمند در ایران مشارکت کنند. همانطور که کاهش اخیر مجوزهای معین کوبا نشان داد، مجوزهای عمومی میتواند این امکان را برای بانک ها و سرمایه‌گزاران آمریکایی فراهم کند تا وجوه لازم برای توسعه و پیشرفت را در ایران فراهم سازند - و در نتیجه با اجرای طرح‌ها و فعالیت‌های تجاری جدید موجب تقویت جوانان و کارآفرینان ایرانی شوند. این رویکرد به نوبه خود می‌تواند به پیشبرد منافع آمریکا از طریق ایجاد تغییرات مثبت در ایران کمک کند. علاوه بر این، ارتباط ایران و شرکت‌های تجاری غرب موجب نفوذ اقتصادی ضروری در آینده خواهد شد.»

با توجه به پیشران های فوق سناریوی نفوذ در سه حوزه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی طراحی و مهندسی شده است.

یک. سناریوی نفوذ در حوزه سیاسی از طریق دیپلماسی رسمی و حضور سیاسی و همچنین تبدیل کردن برجام به فرایند سازش دنبال می شود.

دو. سناریوی نفوذ در حوزه اقتصادی از طریق دیپلماسی تجاری، صدور مجوزهای ورود شرکت های امریکایی و غربی در اقتصاد ایران از یک سو و پیوند زدن اقتصاد ایران با اقتصاد جهانی از سوی دیگر پیگیری میشود.

سه. سناریوی نفوذ در حوزه فرهنگی از طریق دیپلماسی شماره2 و دیپلماسی عمومی و تعامل با جامعه مدنی و فرهنگی مد نظر است.

2. سناریوهای نفوذ در سطح منطقه

سناریوی نفوذ و تغییر در سطح منطقه بر مبنای استراتژی تعاملی، در چارچوب چند پیشران مهم مورد توجه است. پیشران هایی که به زعم مقامات واشنگتن تعادل و توازن در منطقه ایجاد کرده و ایران از یک بازیگر خطرناک و انقلابی به شریکی میانه‌رو و سازنده در مسائل منطقه ای تبدیل خواهد شد.

1-2. پیشران تجارت و اقتصاد جهانی

یکی از پیشران ها در سناریوی نفوذ منطقه ای، روند تعامل تجاری و اقتصادی با ایران است. به باور امریکایی ها سیاست تعاملی در زمینه اقتصادی و تجاری، ایران را تحت نُرم های بین المللی قرار داده و محدودیت های رفتاری برای آنها ایجاد خواهد کرد. چنانچه اوباما تصریح کرد که:« اگر شما یک پایگاه متفاوتی از افراد حاضر در تجارت و تبادلات اقتصادی در داخل ایران داشته باشید این موضوع شاید نحوه تفکر آنها درباره هزینه‌ها و مخارج چنین رفتارهای ثبات زدا را تغییر دهد.» فیلیپ هاموند، وزیرخارجه‌ی انگلیس نیز در مصاحبه با شبکه سعودی الحدث طی اظهاراتی اظهار داشت: «روشن است که صداهایی در داخل ایران وجود دارد، اما ما امیدواریم که با بازگشت ایران به تعامل با جامعه بین‌الملل، با تبدیل شدن به بازیگری با نقش بیشتر در جامعه‌ی بین‌الملل، در این مسیر شاید رفتارش در منطقه را اصلاح کند.»

2-2. پیشران بحران منطقه­ای ناشی از گروه­های تکفیری

به زعم مقامات امریکا این پیشران می­تواند وجه مشترک برای همکاری دو کشور در منطقه باشد. به بیان دیگر از نظر کاخ سفید برجام محملی است که می تواند موضوع بحران منطقه از جمله سوریه، عراق، یمن و بحرین و سایر موضوعات را در دستور کار مذاکرات قرار دهد و از این رهگذر عادی سازی روابط را تقویت و راه نفوذ را افزایش دهد.

با این حال، امریکا و متحدین آن با توجه به پیشران ذکر شده بر این باورند که پس از توافق وین می­توانند در استراتژی منطقه ای ایران نفوذ کنند و از این طریق موفق شوند ایران را وادار به دست برداشتن از دوستان منطقه­ای­اش نمایند و یا به طور کلی به تغییر رفتار ایران منجر گردد. این رهیافت را می توان در انتظاری که دیوید کامرون، نخست‌وزیر انگلیس از ایران پس از برجام دارد، ملاحظه نمود. وی در اظهاراتی بعد از مذاکرات وین گفت:« ما خواستار تغییر در نگرش ایران در موضوعاتی مانند سوریه و یمن و تروریسم در منطقه و تغییر در رفتار (ایران) هستیم.»

از همین منظر، رهبر معظم انقلاب در بیانات خود در خطبه‌های نماز عید فطر، به این نکته اشاره کرده و فرمودند: «چه این متن تصویب بشود و چه نشود، ما از حمایت دوستانمان در منطقه دست نخواهیم کشید... نکته‌ی بعدی این است که با این مذاکرات و با متنی که تهیّه شده است، در هر صورت سیاست ما در مقابل دولت مستکبر آمریکا هیچ تغییری نخواهد کرد. همان‌طور که بارها تکرار کردیم، ما با آمریکا در مورد مسائل گوناگون جهانی و منطقه‌ای مذاکره‌ای نداریم... سیاست‌های آمریکا در منطقه با سیاست‌های جمهوری اسلامی 180 درجه اختلاف دارد.».



[1]- برخی از تحلیل گران با تمسک به این موضع آشکار اوباما که گفته بود «سیاست او تغییر رژیم نیست دلیلی بر تغییر راهبردی دکترین کاخ سفید تلقی کرده و متعاقبا توافق برجام را پایان این دکترین ارزیابی کرده اند.

[2]- سایت مقام معظم رهبری، سخنرانی مورخ 01/01/1394.

[3]- تحریم‌های بین‌المللی جامعی که علیه ایران اعمال‌شده بحث‌های بسیاری را میان تحلیل گران و کارشناسان رسانه‌ها به وجود آورده است. بسیاری از کارشناسان در اندیشکده‌ها (به عنوان مثال، بصیری تبریزی و هاناو سانتینی 2012؛ گروه بین‌المللی بحران 2013؛ خواجه‌پور و سایرین 2013؛ پورتلا 2014) و مجلات علمی (به عنوان مثال، مجیدپور 2013؛ مالونی 2010؛ تکیه و مالونی 2011) به بحث درباره عواقب و پیامدهای این تحریم‌ها برای ایران پرداخته‌اند و خاطر نشان می‌کنند که رهبری ایران از طریق استراتژی‌های مبتنی بر حکومت خود با این تحریم‌ها و اثرات مخرب آنها مقابله کرده است.(نک. اندیشکده آلمانی موسسه مطالعات منطقه‌ای و جهانی «گیگا»)

[4]- قابل ذکر است که سند امنیت ملی امریکا در سال 2006 اشعار بر ممانعت ایران از غنی سازی داشت.« «بهترین راه سد کردن قابلیت این دولت‌ها، جلوگیری آنان به مواد شکاف پذیر است... رسیدن به چرخة سوخت برای مقاصد کاملاً صلح آمیز برای آنها غیر ضروری خواهد بود... با هیچ چالش بزرگ‌تر از چالش ایران مواجه نیستیم....اگر قرار است از اروپایی‌ها اجتناب شود، تلاش دیپلماتیک باید (برای محدود سازی ایران) حتماً به نتیجه برسد. »( سند امنیت ملی امریکا در سال 2006.)

 

[5]-cordesman:2009: 66

 



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( سه شنبه 94/9/3 :: ساعت 4:6 عصر )
»» واکاوی ابعاد نفوذ در شرایط پساتوافق

اشاره

راهبرد اصلی آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران در شرایط پساتوافق «زمینه‌سازی برای نفوذ در ایران»می‌باشد. شکست‌ها و ناکامی‌های تفکرات افراطی‌ و جنگ‌طلبانه نئوکان‌ها و دولت بوش، از دلایل عمده تغییر راهبرد آمریکایی‌ها در قبال ایران بود. برخی از مراکز تصمیم‌ساز و اتاق‌های فکر آمریکایی تلاش کردند در قالب گزارش‌های راهبردی و تدوین سناریوهایی چگونگی مواجهه با ایران را طراحی و باز مهندسی نمایند. از جمله در این رابطه می‌توان به مقاله‌ای در فصلنامه واشنگتن به قلم مشترک عباس میلانی و دو آمریکایی اشاره کرد که تحت عنوان«استراتژی برد- برد آمریکا برای تعامل با ایران» در سال 2007 میلادی، یعنی یک سال قبل از روی کار آمدن اوباما نوشته و چاپ شده است.

کسانی که مناسبات بین ایران و آمریکا را در آن زمان دنبال می‌کردند، این مقاله را نشانه و قرینه‌ای برای کاربست احتمالی این راهبرد از سوی آمریکایی‌ها در قبال برنامه‌ی هسته‌ای جمهوری اسلامی ایران تحلیل می‌کردند. بر این اساس، برخی تحلیل‌گران با اعتقاد به تغییر مسیر دیپلماسی آمریکایی در قبال برنامه هسته‌ای ایران، تصریح می‌کردند که کاخ سفید به تهران پیشنهاد مذاکره خواهد داد. تاکید اوباما بر این موضوع در سخنرانی‌های انتخاباتی، این گمانه تحلیلی را بیشتر تقویت می‌کرد.

جالب است بدانید توصیه‌هایی که در آن مقاله آمده، دقیقاً با نوع استراتژی‌ای که آمریکایی‌ها در پیش گرفته‌اند، کاملا به هم شباهت دارند. معنی و مفهوم اصلی نهفته در این توصیه‌ها، استراتژی برد - بردبرای آمریکا در تعامل با ایران می‌باشد.

اهداف راهبردی آمریکا در قبال ایران

بررسی و مطالعه سابقه آمریکا در قبال جمهوری اسلامی ایران نشان می دهد که آمریکایی‌ها در سیاست راهبردی خود نسبت به ایران بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همواره چهار هدف عمده را دنبال کرده‌اند:

1‌- محدود کردن قدرت و نفوذ منطقه‌ای ایران؛

2-‌ متوقف کردن حمایت ایران از تروریسم[1] ؛

 3- توصیه به ارتقای دموکراسی و حقوق بشر در ایران؛

 4- جلوگیری از ایران برای دست‌یابی به سلاح‌های هسته‌ای.

بنابراین، ملاحظه می شود که سیاست نفوذ به ساختارهای سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، اجتماعی و سیاست‌گذاری‌های کلان برای تاثیرگذاری بر آنها همواره مد نظر غرب بویژه آمریکایی‌ها بوده است.

ابزارهای آمریکا برای رسیدن به اهداف راهبردی

آمریکایی‌ها از ابزارهای مختلفی برای رسیدن به اهداف راهبردی خود استفاده می‌کنند که برخی از آنها را می‌توان به صورت زیر برشمرد:

1-‌ تحریم اقتصادی؛ بلافاصله بعد از تسخیر لانه جاسوسی، آمریکایی‌ها شروع کردند به تحریم‌های اولیه علیه ایران اسلامی که هنوز هم ادامه دارند. مطابق با مذاکرات هسته‌ای آنچه قرار است لغو شود، تحریم‌های ثانویه مربوط به موضوع هسته‌ای است و کماکان تحریم‌های اولیه که چیز جدیدی نبوده و از اول انقلاب بر سر موضوعاتی از قبیل اتهام نقض حقوق بشر و حمایت از تروریسم وجود داشته، پا بر جا خواهند بود. بنابراین با تحریم‌های مربوط به هسته‌ای تنها دامنه تحریم‌ها علیه جمهوری اسلامی ایران گسترده‌تر شده است.

 2- تجاوز خارجی؛ حمله به ایران که نمونه بارز آن حمله صدام حسین بود، یکی دیگر از ابزارهای عملیاتی کردن اهداف راهبردی در ایران است. البته در جنگ تحمیلی نه تنها آمریکا بلکه بقیه کشورها نیز از صدام حمایت کردند.

 3-‌ منزوی کردن ایران؛ تلاش برای منزوی کردن ایران از دیگر ابزارهای آمریکا برای رسیدن به اهدافش بوده است. آمریکایی‌ها معتقدند ایران را باید همیشه منزوی کرد و نگذاشت به عنوان یک کشور عادی در عرصه بین‌المللی با کشورهای دیگر تعامل داشته باشد.

 4-‌ حمایت از گروه‌های ضدانقلاب؛ منظور همان منافقین هستند مثل حمله مرصاد و سال‌های خشونت و ترور و امثال این ها. البته گروه‌های ضدانقلاب دیگری هم هستند.

 این‌ها بخشی از ابزارهایی بوده‌اند که آمریکایی‌ها برای تغییر نظام جمهوری اسلامی تا کنون استفاده کرده‌اند.

 

از تغییر سیاست تغییر تا طراحی سناریوهای آمریکایی

 بعضی از تحلیل‌گران اعتقاد دارند که آمریکایی‌ها در شرایط فعلی از این کار(تغییر نظام جمهوری اسلامی ایران) دست برداشته‌اند. به عنوان مثال، چند وقت پیش آقای موسویان در مقاله‌ای، مهم‌ترین دستاورد مذاکرات هسته‌ای را برای ایران همین موضوع و این که دیگر آمریکا به فکر تغییر و براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران نیست دانسته و استدلال می‌کرد که اگر تنها این دستاورد در مذاکرات برای ایران بدست آمده باشد واقعا مهم است.

برخلاف تحلیل فوق، رفتارشناسی آمریکایی‌ها نشان می‌دهدکه‌آنها همچنان در فکر تغییر رژیم بوده و هستند و از همه این ابزارها و روش‌ها استفاده کرده و خواهند کرد. پس از 11 سپتامبر و حمله آمریکا به عراق، بازار گمانه‌زنی‌ها و تحلیل‌ها برای حمله به ایران از سوی رسانه‌های غربی و برخی از دنباله‌های آنها در داخل داغ بود. در بحبوحه این موضوع که تقریبا با بحث علنی شدن برنامه هسته‌ای ایران مصادف شد، چند سناریو از آن زمان در رابطه با برخورد با برنامه هسته‌ای ایران و به طور کلی با ایران مطرح شد که برخی از این سناریوها عبارتند از؛

الف)حمله نظامی به ایران؛ یکی از سناریوها یا راهبردهای آمریکا در قبال ایران اسلامی از بدو انقلاب تا کنون توسل به حمله نظامی بوده است. این سیاست بویژه در دوران بوش به طور جدی از سوی نومحافظه‌کاران جمهوریخواه دنبال می‌شد که هنوز هم آمریکایی‌ها تهدید به روی میز بودن گزینه نظامی را کنار نگذاشته، مرتب مقامات کنونی آمریکایی گزینه نظامی در برخورد با ایران را به رخ می‌کشند. در حالی که در عمل کاربردی نداشته است. به هر حال، این تفکر که مشکل ایران را می‌توان از طریق حمله نظامی حل کرد، در مقامات آمریکا وجود دارد. مسئله هسته‌ای ایران هم در درون همین تفکر قرار می‌گیرد.

البته سناریو یا راهبرد حمله نظامی به ایران همواره در آمریکا با مخالفان جدی هم مواجه بوده که اعتقاد داشته و دارند که گزینه نظامی در مورد ایران کارآمد نیست؛ زیرا اولا عملی نیست، ثانیاً هیچ یک از اهداف آمریکا را برآورده نمی‌کند. آنها استدلال می‌کردند به فرض به تأسیسات هسته‌ای ایران هم حمله کنیم، فقط می‌توانیم برنامه‌ هسته‌ای را به تأخیر بیاندازیم. در مقابل، ایران تصمیم می‌گیرد که برنامه هسته‌ای خود را تشدید کرده و بر خلاف خواسته ما که می‌خواهیم ایران بمب نسازد، با توجه به اقدام ما و تهدیدهای امنیتی که احساس می‌کند، چه بسا به سمت ساخت بمب هم برود و این باعث عوض شدن استراتژی آمریکا می‌شود.

ب) تغییر رژیم ایران؛ دومین راهبرد آمریکایی‌ها این است که می‌خواهند به قول خودشان رژیم ایران را تغییر بدهند، در حالی که حمله نظامی به ایران باعث وحدت و انسجام ملی می‌شود که در جنگ هشت ساله این امر تجربه شد، یعنی به جای این که مردم سرخورده شده و برای تغییر رژیم کمک نمایند، اتفاقاً برعکس شد. در عرصه جهانی هم ایران در مبارزه با استکبار محوریت جهانی پیدا می‌کند. پس هیچکدام از این اهداف با حمله نظامی برآورده نمی‌شود و مهم‌تر این که آمریکایی‌ها می‌گفتند چگونه حمله کنیم؟ حملات هوایی محدود که جواب نمی‌دهد و مستلزم این است که ایران را اشغال نظامی کنیم؟ در حالی که مقامات آمریکایی خود اذعان دارند که در باتلاق عراق گیر کرده اند، چگونه می‌توانند ایران را اشغال کنند؛ بنابراین گزینه نظامی نشدنی است و این ایده در زمان بوش بود و حالا که اوباما می‌گوید نمی‌شود. پس این راهبرد منتفی است.

ج) تحریم‌ها؛ تحریم‌ها، سومین راهبرد آمریکایی‌ها بود که از زمان بوش شروع و در زمان اوباما تشدید شد. در دوره اول اوباما، تصمیم تشدید تحریم‌ها اتخاذ شد و به سال 88 و انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری منتهی گردید که آمریکایی‌ها حساب می‌کردند آن چیزی که ما می‌خواهیم زمینه‌اش در ایران آماده هست، یعنی روی مردم فشار بیاورند تا آنها اعتراض کنند و رژیم را تغییر دهند و جمهوری اسلامی ایران سرنگون شود. اما نه در آن موقع به دلیل عبور مقتدرانه نظام اسلامی از فتنه عمیق 88 و نه در شرایط فعلی که نظام به مراتب قوی‌تر شده، این سوال مطرح می شود که آیا واقعاً تحریم‌ها تأثیرگذار بود؟ باید بگویم نه؛ زیرا هیچ‌کدام از اهدافی را که آمریکایی‌ها در نظر داشتند برآورده نکرد. در زیر به برخی از آنها اشاره می‌شود؛

1- یکی از آن هدف‌ها این بود که تأسیسات هسته‌ای و توان ایران از بین برود، اما تأسیسات ده برابر شد پس تأثیری نداشت.

2-‌ مردم قرار بود شورش کنند نشد و جواب نداد.

 3- نفوذ منطقه‌ای ایران را می‌خواستند کم کنند که بیشتر شد و حمایت ایران از متحدان منطقه‌ای خود افزایش پیدا کرد و سوریه هم به آن اضافه شد، پس اصلا تحریم‌ها تأثیری نداشته است. البته منظور از بی‌تأثیری این است که اهداف و استراتژی‌های آمریکا از تحریم‌ها محقق نشد و الا در مسائلی مثل گرانی کالاهاو ... اثرگذار بوده است.

4- مهم‌ترین مسئله‌ای که آنها دنبال می‌کردند این بود که مردم را در مقابل حکومت قرار دهند. در حالی که امروز برخی از مقامات و رسانه‌های آمریکایی معتقدند که این اقدامات سبب شد ایرانی ها نسبت به ما بدبین شوند و بگویند آمریکایی‌ها ما را تحت فشار قرار می‌دهند یا به گفته آمریکایی‌ها به جای این که رژیم را مجازات کنیم، مردم ایران را مجازات کردیم در صورتی که ما برای نفوذ به ایران به مردم نیاز داریم.

د) تغییر رژیم به صورت خشونت‌آمیز؛ استراتژی دیگری که آمریکایی‌ها داشتند، تغییر رژیم جمهوری اسلامی ایران به صورت خشونت‌آمیز مثلاً از طریق راه‌اندازی جنگ نیابتی بود مانند جنگ صدام حسین و منافقین در گذشته که البته با بررسی همه جوانب به این نتیجه رسیدند که این هم کارآمد نیست. بخصوص الان که ایران قدرتمند شده است. اینکه اوباما در توجیه پذیرش برجام می‌گوید که من سه گزینه بیشتر برای برخورد با ایران نداشتم (حمله نظامی تحریم مذاکره) در همین راستا بوده است. در حال حاضر، دو استراتژی عمده، یعنی حمله نظامی و تحریم نه در زمان بوش و نه در زمان اوباما جواب ندادند و نتوانستند اهداف آمریکا را برآورده نمایند پس باید تغییر راهبرد می‌دادند، لذا راهبرد جدیدی پیشنهاد دادند که منظورشان همان مذاکره بود البته با یک شرایط خاص که به آن اشاره می‌کنیم، وارد مذاکره شدند.

 اساسا راهبرد مذاکره با آمریکا در دولت یازدهم تغییر نکرد و در دولت دهم تغییر کرد؛ پس تغییر دولت در ایران باعث تغییر راهبرد آمریکا نبوده است که باید به این موضوع توجه کرد. در واقع، آمریکایی‌ها در دوره قبل به این نتیجه رسیدند که باید با ایران مذاکره کرد؛ فارغ از این که دولت از چه فکر و جریانی باشد البته شاید یک زمینه بهتری ایجاد شده باشد، ولی تغییر دولت اصلا باعث تغییر استراتژی آمریکا نشد پس معلوم می شود که یک راهبرد فراتر از دولت و تغییر آن است.

اتاق‌های فکر و مسئولان آمریکایی گفتند ما باید یک پیشنهاد مذاکره جامع به ایران بدهیم و به ایران بگوییم که می‌خواهیم در مورد همه زمینه‌ها مذاکره کنیم. مقام معظم رهبری با هوشمندی که به خرج دادند کاملا این راهبرد آنها را بهم زدند و این خیلی مهم است که ما دست طرف مقابل را خواندیم. آنها می‌گفتند در این محورها مذاکره همه‌جانبه ‌کنیم؛

 1‌- توقف همه تحریم‌ها؛

2- آزادسازی همه دارایی‌های ایران؛

3- عادی‌سازی روابط دیپلماتیک کامل با ایران و حمایت از بازگشت ایران به جامعه بین‌المللی و جذب سرمایه‌گذاری خارجی.

در مقابل پیشنهاد آمریکایی‌ها، تاکید می‌کردند که ایران باید سه چیز را بپذیرد؛

 1-‌ غنی‌سازی خود را تعلیق کند و تحت نظارت آژانس بیاید ؛

2-‌ توقف حمایت ایران از گروه‌های تروریستی بویژه زب‌الله و حماس؛

3-‌ رعایت حقوق بشر و اصول دموکراتیک با نظارت و تأیید مجامع بین‌المللی.

ملاحظه می‌کنید که آن اهداف در این سه مورد وجود دارند و فقط هدف آن‌ها مذاکره هسته‌ای نیست و می‌گویند اصلا مذاکره در مورد مسائل هسته‌ای نیست یا همه یا هیچ. این یکی از مواردی بود که مقام معظم رهبری در آن خدشه‌ وارد کردند.

 

 



[1]. منظور غربی‌ها از حمایت ایران از تروریسم، به حمایت جمهوری اسلامی از گروه‌های آزادی‌بخش و گروه‌های مبارز و جهادی مقاومت نظیر حزب‌الله، جهاد اسلامی و حماس بر می‌گردد که مطابق با اعتقادات اسلامی، قانون اساسی جمهوری اسلامی و آرمان‌های امام(ره) و مقام معظم رهبری لازم و ضروری بوده، مصداق یاری مظلوم به شمار می‌آید.    



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( سه شنبه 94/9/3 :: ساعت 4:3 عصر )
»» واکاوی ابعاد نفوذ در شرایط پساتوافق

دیپلماسی خط 1 و 2 ؛ ابزارها و اهداف

اما این که هدف این استراتژی چیست و چگونه می‌توان این اهداف را برآورده کرد؟، سوال مهمی است که پاسخ آن دموکراتیک کردن ایران با استانداردهای غربی و لیبرالی است و این، یعنی همان سیاست نفوذ. اما ایران را چطوری دموکراتیک کنیم یا به قول ما چطوری می شود در ایران نفوذ کرد؟ برای این کار دو راهکار وجود دارد؛ یکی دیپلماسی خط 1 است که به آن دیپلماسی رسمی نیز گفته می‌شود. دیگری، دیپلماسی خط2 می‌باشد، یعنی مردم دو کشور با هم در ارتباط باشند.

آنها می‌گویند که ما باید با ایران درگیرسازی داشته باشیم، یعنی با هم پیوند بخوریم و با عادی‌سازی روابط و بازگشایی سفارتخانه‌ها تعامل داشته باشیم. در همین مورد وقتی به مقام معظم رهبری گفته شد چون ما در آمریکا دفتر حافظ منافع ملی داریم، به آمریکایی‌ها نیز اجازه بازگشایی چنین دفتری در ایران داده شود ایشان فرمودند دفتر ما را در آن‌جا ببندید که نیازی به دفتری برای آمریکا در ایران نباشد.

این سیاست راهبردی آمریکاست، یعنی فقط درصدد این نبودند که موضوع هسته‌ای را حل کنند. بلکه موضوع هسته‌ای گام اول است و گام‌های دیگری باید به تبع آن باشد که اهداف آمریکا را محقق کند. ضمن این که برای موضوع هسته‌ای هم آن روندی که آنها می‌خواستند طی نشد، یعنی به همه اهداف خود نرسیدند.

 اما دیپلماسی خط 2 یعنی مردم از جامعه مدنی هر دو کشور بیایند با هم تعامل داشته باشند؛ مثل رسانه‌ها، دانشگاه‌ها و نهادهای به اصطلاح مدنی و... از دو کشور با هم رابطه متقابل داشته باشند و دفتر دایر کنند. اینها می شود دیپلماسی خط 2 که معمولا بین کشورهایی که رابطه ندارند، آغاز برقراری رابطه از اینجا کلید می‌خورد، یعنی از خط 2 شروع می‌شود تا به خط اول که دیپلماسی رسمی است برسد و سوم دیپلماسی عمومی است که این روزها مصادیق آن را زیاد دیدیم مثل پیام تبریک عید نوروز و از این قبیل و رسانه‌های اینها که به زبان فارسی می‌باشد و مخصوص ایران است. پس این بخشی از راهبرد آمریکاست که بسیار هم مهم می‌باشد و تلاش برای نفوذ رسمی از طریق آن مشهود است اما بیشتر بر دیپلماسی خط 1 و 2 برای برقراری ارتباط، سرمایه‌گذاری می‌شود.

نفوذ خطرناک و مهمتر، فرهنگی است

اما آنچه مهم‌تر می نماید این است که چگونه می‌توان به افکار عمومی در ایران شکل داد؟با توجه به اینکه بهترین شکل نفوذ و اعمال قدرت آن است که طرف مقابل این نفوذ را احساس نکند، یعنی طرف مقابل همان کاری را انجام دهد که شما می‌خواهید بدون اینکه خود متوجه این موضوع شود. لذا مهمترین اقدام در این رابطه، سوژه‌سازی است. یعنی جامعه هدف را طوری درست کنیدکه خودتان می خواهید. مانند فیلم های تخیلی که خودشان درست می‌کنند. در روابط بین الملل هم به همین صورت است، یعنی دموکراسی را آن طور که می خواهید تعریف می‌کنید. بدون اعمال قدرت خواسته مردم ایران را شکل می‌دهید.

یکی از آسیب‌های فرهنگی این است که بدون ارزیابی، جنس خارجی را به جنس داخلی ترجیح می دهیم. اگرچه تجهیزات ما مشکلاتی دارد ولی مهمترین وجه این گونه ترجیح، آن اعمال قدرت است. آنها هر وسیله ای را که بخواهند به ما می فروشند. تولیدکننده داخلی جنس قلابی را برچسب خارجی می زند. این، از عوامل اعمال قدرت آنها می باشد. در واقع، صاحبان قدرت به افکار عمومی شکل می‌دهند یا این که آدم‌ها را طوری تربیت می‌کنند که با این که مثلا در ایران بزرگ شده، ولی سلیقه و ذائقه اش مثل غربی ها می باشد. منظور آنها از توسعه همین است. پیشرفت در این جا سوژه سازی و الگو سازی می شود هر کسی می خواهد توسعه‌یافته باشد لاجرم باید خودش را این طوری معرفی کند.

تعامل با غرب و منافع آن

حال این سوال مطرح است که این تعامل چه منافعی برای ایران دارد؟ در مقاله‌ای از نشریات راهبردی آمریکایی‌ها به این موضوع پرداخته شده است. نویسندگان مقاله پس از ذکر ادبیات مفهومی تعامل به تشریح آثار و دستاوردهای تعامل از قبیل؛ ایجاد توسعه اقتصادی و رفاه، جذب سرمایه خارجی، اشتغال زایی و ایجاد فرصت‌های آموزشی جدید پرداخته و تاکید می‌کند که باید به مردم ایران گفته شود وقتی رابطه ایران با آنها خوب شد این منافع در دسترس خواهد بود. باید به مردم بگوییم امنیت و فعالیت های هسته ای نشر پیدا نکند یا هزینه های برنامه هسته ای به درد چه کاری می خورد؟ یکی دیگر از راه ها این است که به مردم بگوییم که از انزوا خارج شوید. این موضوعات را برای افکارعمومی ایران تشریح کنید. اساسا یکی از راه‌هایی که استراتژی لازم دارد، توجیه منطقی است.

 نکته دیگر که همه این‌ مسائل قرار است به آن ختم شود و بسیار حائز اهمیت است، حقوق بشر و دموکراسی است. آمریکایی‌ها در سه حوزه دیپلماسی1 و2 و عمومی اهداف خود را توجیه و بیان کرده اند اما هدف راهبردی ایران چیست؟ با توجه به اهداف آمریکایی ها، استنباط بسیاری از تحلیل‌گران این حوزه این است که آمریکایی‌ها از راهبرد«تغییر رژیم» جمهوری اسلامی ایران دست نکشیده‌اند.در صورتی که شاید بعضی از دوستان به این نتیجه برسند که آنها ناامید شده یا حداقل با شرایط جدید به فکر عملیاتی سازی این راهبرد قدیمی نیستند. این راهبرد سه پیش فرض دارد:

1- ایران دموکراتیک دشمن آمریکا نخواهد بود؛

2- امکان و احتمال دموکراتیک شدن جامعه ایران بیش از آن چیزی است که تصور می شود؛

3- تعامل با ایران باعث خلع سلاح هسته ای ایران می شود.

بعضی‌ها می‌گویند ایران از اشتباه آمریکا به این موقعیت رسیده است. اگر هم این مطلب درست باشد این موضوع خیلی مهم است. تفکر راهبردی همین است و باید درحال حاضر چه اقدامی صورت گیرد؟ البته این مطلب، علمی و درست نیست که بگوییم ما اقدامی نکردیم بلکه آمریکایی ها اشتباه کردند و ما قدرت گرفتیم. نه آنها اشتباه کردند و ما استفاده کردیم؛ خود این موضوع خیلی مهم است و نشان می دهد که راهبردهای ما خوب تنظیم شده است.

عوامل تغییر دموکراتیک در ایران 

چه عواملی باعث تغییر دموکراتیک در ایران می شود:

1- مردم ایران دچار یکسری اختلالات در مسائل اقتصادی هستند و نیاز به توسعه اقتصادی دارند. آنها از یک طرف می گویند آن را برجسته کنیم و از یک طرف هم اگر برجسته کنیم دارای مطالبه می شود.

البته یکی از مسائل تهدید همین است که مطالبات مردم از مذاکرات هسته ای را بالا ببریم به گونه‌ای که بحران مطالبات ایجاد شود. اصلا این موضوع استراتژی دولت نیست و باید مراقب باشد که به دعوای جناح‌های سیاسی هم تبدیل نشود؛ چرا که در این برهه از زمان جناح مهم نیست بلکه نظام مهم است باقی بماند.

2- اختلاف و شکاف بین مردم و دولت (دودستگی بین دولت، حاکمیت، ایجاد حاکمیت دوگانه) یک عده مخالف و یک عده موافق باشند و دوقطبی ایجاد شود و با حمایت و تقویت یکی از طرفها تغییر ایجاد می شود. این ها زمینه سازی است ما نمی توانیم مستقل باشیم ولی می توانیم زمینه آن را درست کنیم و به قول خودشان تقویت جامعه مدنی و جنبش های دموکراتیک و فعال کردن آنها بر گسترش روابط تجاری و اقتصادی در سطوح دولتی و غیره بیشتر در بخش خصوصی مورد تاکید می باشد. همه این ها را به عنوان نفوذ فرهنگی می‌توان تحلیل کرد.

علت این که راهبرد آنها انتقادی شد، این بود که گزینه های حمله و تحریم جواب نداد. آمریکا هم در زمان بوش و هم در زمان اوباما نهایت تلاش خود را کرد اما اتفاقی رخ نداد و اوباما رسما اعلام کرد که ما سه راه بیشتر نداشتیم؛ حمله نظامی ـ تحریم ـ مذاکره که دو موضوع اولی به سرانجام نرسید و مجبور به پذیرفتن گزینه مذاکره شد. منتهی اوباما می‌گوید من مذاکره می‌کنم تا به اهداف خود برسم و موضوع هسته ای یکی از این مسائل است که می خواهد به آن برسد.

پیامدها و آثار رد و پذیرش برجام

موضوع بسیار مهمی که با هوشمندی مقام معظم رهبری مواجه شد. این بود که غربی‌ها حساب شده می خواستند با قبول یک سری ویژگی های ایران از قبیل زدودن کامل تحریم ها، عادی سازی روابط دنیا با ایران و ... بگویند مسئله با راهبرد برد ـ برد برای آمریکا و ایران حل خواهد شد. آنها در این راستا معتقد بودند به ایران پیشنهاداتی را مطرح می کنیم و ایران اگر این پیشنهادات را رد کرد پیامد خوبی برای ما دارد؛ اولا ما می توانیم به مردم بگوییم که نظام جمهوری اسلامی ایران، پیشنهاداتی که همه مشکلات شما را حل کند را نپذیرفت و مردم نسبت به نظام بدبین می‌شوند و اعتراض می‌کنند. به نظرمی رسد با پذیرش پیشنهادات اولین آن خنثی شد. حال که پذیرفتیم اهدافمان چگونه انجام شود؟ با نرمش قهرمانانه ای که مقام معظم رهبری فرمودند این بخش هزینه آن کاملا خنثی شده است در داخل هم خیلی ها می خواستند هزینه را به دوش رهبری بیاندازند، اما مقام معظم رهبری قبول نکردند با این تدبیر هر دوی آنها خنثی شد. آنها در این موضوع خیلی مانور می دادند و مهم تر از همه حجت به آمریکا تمام شد و هرکاری که از دستشان بر می آمد انجام دادند تا کاملا زمینه ایجاد شود که فشار به ایران بیاورند اما با این تصمیم، آن هم انجام نشد.

موضوع دوم پذیرش است اگر ایران این را بپذیرد، این پذیرش باید چگونه باشد؟ چه شرایطی داشته باشد؟ خیلی جالب است آنها می گفتند ایران اگر رد کند به نفع آمریکا است اگر بپذیرد که خیلی بهتر است چون در اینجا اهداف ما را انجام می دهد؛ اولا این راهبرد شبیه برخورد آمریکا با شوروی است. آمریکایی ها به شوروی گفتند اولا ما شما را بعد از هسته ای شدن به رسمیت می شناسیم که شوروی‌ها می‌گفتند آمریکایی ها ما را به عنوان ابرقدرت به رسمیت شناختند و در این جا اشتباه آنها این بود که این تعامل، نتیجه‌اش فروپاشی شد.

در مورد ایران هم باید توجه داشت که همانند باز کردن زمینه‌های ارتباط‌گیری با شوروی سابق پیش نیاید که نتیجه آن فروپاشی یک ابرقدرت بود. بنابراین لازم است بدانیم که آمریکایی ها تلاش می کنند از مذاکره تنها بر سر مسائل هسته ای عبور کنند تا زمینه‌هایی را برای نفوذ به داخل و ساختارهای ایران بیابند. هدف آمریکایی ها فقط هسته‌ایی نیست اگر آنها پذیرفتند، باید تبعات آن را بررسی کنیم این نکته بسیار مهمی است. به گفته رهبری معظم انقلاب اتفاقا سدنفوذ در اینجا می باشد، درست است که آنها اعلام می‌کنند ما را به عنوان یک قدرت منطقه ای پذیرفته‌اند ولی این پذیرفتن به معنای این است که ایران باید از این جایگاه پایین بیاید و فرو بپاشد نه این که بپذیرند که ایران تقویت شود.

آنها پذیرفته‌اند که درب‌های ایران به سمت غرب باز شود تا زمینه های نفوذ در ایران از درون شروع شود. و این مسئله نیز برای آنها برد محسوب می شود. وقتی تعاملی با ایران صورت گیرد دو حالت دارد؛ یا مثل مدل شوروی است که از هم پاشیدند. اما دومین موضوع این است که ایران قبول کند با یک شرایطی که آن را راهبرد جمهوری اسلامی ایران و استراتژی مقام معظم رهبری با عنوان نرمش قهرمانانه می‌دانیم، مذاکره را بپذیرد.البته آنها تنها می‌خواستند از هسته‌ای شروع نمایند و الگوی مذاکره را به سایر حوزه ها هم تسری بدهند که مقام معظم رهبری فقط هسته ای را اجازه فرمودند و ورود به موضوعات دیگر را منع کردند. فاز اول آمریکا که در این جا شکست خورد. اما آنها از موضوع هسته ای که به روی میز مذاکره آمد، دست برنمی‌دارند؛ چون هدف آنها مداخله از این طریق است. در شرایط کنونی می‌خواهند سه موضوع دیگر تروریزم، حقوق بشر و نفوذ منطقه‌ای ایران را به میز مذاکره بکشند.

آمریکا دنبال منافع خودش هست. موضوع آن را در مرحله اول خنثی کردیم بقیه آن اهدافی را که در مذاکرات نتوانسته به دست بیاورد امروز می خواهد آنها را به دست آورد که ما باید توجه داشته باشیم مقام معظم رهبری در چند حرکت بسیار راهبردی زمینه سازی کردند تا فاز دوم آنها هم موفق نباشد البته اگر بتوانیم به خوبی آن را اجرا کنیم.

موضوع بعدی اقتصاد مقاومتی است که رهبری معظم با طرح کردن آن می‌کوشند ذهن افکار عمومی به آن طرف نرود که همه مشکلات در آن طرف حل می شود. اتفاقا مشکلات را باید خودمان حل کنیم؛ پس اقتصاد مقاومتی ارتباط تنگاتنگی با مذاکرات دارد که آنها نتوانستند چیزهایی که می خواستند در ایران پیاده کنند. اگر نفوذ اقتصادی سخت شود هیچ کس نمی تواند بگوید ما توسعه اقتصادی نمی خواهیم موضوع اقتصادی از اول درون گرا و بیرون گرا می باشد. این شرایط جلوی نفوذ را می گیرد خیلی مهم است. نباید اجازه دهیم نفوذ اقتصادی ایجاد شود که یک راه آن مدیریت منابع است که خیلی مهم است.

نکته مهم دیگر ایجاد شکاف میان ملت و دولت است. یکی از استراتژی های مهم آنها این است که مردم نسبت به حاکمیت بدبین شود. در این سطح نباید دودستگی ایجاد شود. یکی از راهبردهای آنها شکاف بین حاکمیت است. آنها به دنبال حاکمیت دوگانه هستند. باید توجه داشت که نباید با یکدیگر دعوا کرد تا یکی این وسط از این موضوع سود ببرد. باید جلوی شکاف در نخبگان حاکمیت و دو دستگی گفته شده را سد کرد.

البته برای ایجاد سد نفوذ، مقدماتی لازم است. در دو عرصه داخلی و منطقه ای می شود به سد نفوذ اشاره کرد؛ در سطح داخلی، مقام معظم رهبری فرمودند توافق به مفهوم پایان استکبارستیزی نیست آن چیزی که آمریکایی ها نظر داشتند کاملا در اینجا از بین رفت. دوم، جلوگیری از عادی سازی روابط است که می خواهند مذاکرات هسته‌ای را تسری بدهند به سایر بخش ها که مقام معظم رهبری به صراحت فرمودند ما اجازه نمی دهیم و فاز دوم هم یکی یکی دارد خنثی می شود. حال باید عملیات کرد. ایشان راهبرد را تدوین می کنند و باید در سطوح مختلف اجرا کرد.

حال با مشخص شدن راهبرد دشمنان باید دیدکه در چه موقعیتهایی می‌خواهند وارد شوند. نفوذ فرهنگی از طریق جامعه مدنی و به بیان دیگر دیپلماسی از طریق خط دو و عمومی بسیار مهم است. ما نباید بگذاریم این موضوع تاثیر بگذارد قسمتی از این موضوع به توان ما بستگی دارد و در مورد سد نفوذ اقتصادی هم نباید پول‌هایی که به دست می آید راحت از دست داد. بایددر مواقعی آن را هزینه کرد واقعا حساب شده و به صورت راهبردی در سطح کلان تصمیم گیری می شود که این ها چگونه باید مصرف شود.

حفظ راهبردها و سیاست‌های نهضتی جمهوری اسلامی ایران هم مساله بعدی است که مقام معظم رهبری به آن اشاره فرمودند. باید فکر کنیم که چگونه می‌توانیم از این موضوع نهایت استفاده را ببریم و جلوی چالش‌ها را بگیریم و تهدیدات را به فرصت تبدیل کنیم. گاه روزنه‌هایی در این قبیل موضوعات وجود دارند یا فرصت بروز پیدا می کنند که می تواند این موضوع را کم اثر کند. باید جلوی آن را بگیریم. اگر دشمن تلقین کند که ما ایران را به زانو در آوردیم و ایران تسلیم شد، می تواند در منطقه برای ما پیامد منفی داشته باشد. در صورتی که واقعیت چیز دیگری است. اگر بتوانیم مسائل را با الگوی رهبری معظم انقلاب مدیریت کنیم به نظر می رسد که موفقیت آمیز باشد.

 

 

 



[1]. منظور غربی‌ها از حمایت ایران از تروریسم، به حمایت جمهوری اسلامی از گروه‌های آزادی‌بخش و گروه‌های مبارز و جهادی مقاومت نظیر حزب‌الله، جهاد اسلامی و حماس بر می‌گردد که مطابق با اعتقادات اسلامی، قانون اساسی جمهوری اسلامی و آرمان‌های امام(ره) و مقام معظم رهبری لازم و ضروری بوده، مصداق یاری مظلوم به شمار می‌آید.    



نوشته های دیگران ()
نویسنده متن فوق: » محمد مهدی ممشلی ( سه شنبه 94/9/3 :: ساعت 4:1 عصر )
»» لیست کل یادداشت های این وبلاگ

انا قتیل العبرات « شاید این باشد که امام علیه السلام بفرمایندکه
قتیل العبره :
حقیقت عبودیت:
حقیقت عبودیت را باید در کنیه ی امام حسین علیه السلام جستجو کرد.
فرق عشق و هوس ( در امر ازدواج )
ویژگی های عرفان امام خمینی قدس سره،:
الزامات جهاد کبیر:
توجه :
اصطلاح جهاد کبیر در قرآن کریم :
شرائط تحقق جهاد کبیر کدام است؟
باز خوانی اندیشه های املم خمینی
[عناوین آرشیوشده]

>> بازدید امروز: 16
>> بازدید دیروز: 1
>> مجموع بازدیدها: 28531
» درباره من

مدینه العلم(سیاسی . اعتقادی . فرهنگی )

» پیوندهای روزانه

سیاسی فرهنگی [1]
[آرشیو(1)]

» آرشیو مطالب
فروردین 91
اردیبهشت 91
بهمن 92
اردیبهشت 93
تیر 93
شهریور 93
بهمن 93
اسفند 93
آذر 94
دی 94
مهر 95
تیر 96
مرداد 96
آذر 96
تیر 97

» لوگوی وبلاگ


» لینک دوستان

» صفحات اختصاصی

» طراح قالب