باسمهتعالی
دهه چهارم انقلاب اسلامی؛
نبرد نرم بین ما و دشمن بر سر مانایی
پیروزی انقلاب اسلامی برای بسیاری از تحلیل گران به عنوان معمای قرن و پدیده ای «منحصر به فرد»، کم نظیر یا حتی « بی نظیر» تلقی شده است؛ زیرا پیدایی و پیروزی انقلاب برخلاف قاعده مرسوم و داده های اطلاعاتی و نظریه های تئوری پردازان انقلاب بود. اگرچه در همان ابتدای پیروزی انقلاب، بنیانگذار انقلاب اسلامی، بروز و ظهور و پیروزی این پدیده را رمزگشایی نمودند و به زبان ساده فرمودند که اراده الهی، ایمان و عمل به اسلام و انگیزه الهی کلید اصلی و علت العلل سقوط طاغوت و پیروزی حق بر باطل بود. اما، این بیان، برای جهانی که خدا و مذهب در تحولات اجتماعی و سیاسی آنها جایگاه و نقشی نداشت، ناآشنا و غیرباور می نمود.
با این وجود، تلاش برای رمزگشایی چرایی و چگونگی پیروزی انقلاب از سوی اندیشمندان بزرگ غربی و محققان داخلی به این نظر رهنمون شد که کلید این راز همان است که رهبر کبیر انقلاب فرمودند، یعنی مذهب و فرهنگ اسلامی شاه کلید تحولات اجتماعی ایران و بسیج مردم در براندازی رژیم طاغوتی که مستظهر به پشتوانه قدرت های بزرگ بوده می باشد.[1] به گونه ای که میشل فوکو با بیان اینکه «انقلاب ایران صد سال آینده جهان و غرب را نشان داده است.» گفت: « انقلاب ایران روح یک جهان بی روح است.»[2]
البته ناگفته نماند درک و فهمی که این محققان و تحلیل گران از نقش آفرینی مذهب و اسلام در شکل گیری و پیروزی انقلاب دارند با رهیافت حضرت امام خمینی(ره) از حیث هستی شناسی، معرفت شناختی، روش شناختی و غایت شناسی تفاوت ماهوی دارد. همچنین امام راحل اراده الهی و مآلاً ایمان و باورهای اسلامی را علت العلل پیدایی و پیروزی می دانند و سایر عوامل از جمله وحدت کلمه، رهبری و ... را در طول آن ارزیابی میکنند. به بیان دیگر اگر اراده الهی نبود و متعاقباً ایمان و عمل اسلامی در کنشگران مردمی انقلاب و رهبران آن نبود، رویداد پیروزی بدین شکل ممکن نبود.
اکنون پس از چند دهه از انقلاب این سوال مطرح است که رمز ماندگاری انقلاب اسلامی چیست؟ چه عناصر و عواملی مقوم انقلاب اسلامی بوده و موجبات استمرار و تدوام آن را فراهم ساخته است؟ چرا عملیات براندازی؛ جنگ کم شدت، جنگ تمام عیار، تحریم و محاصره اقتصادی، انزوا سازی، تهاجم و شبیخون فرهنگی، مبارزه مدنی و کودتای نرم و... انقلاب اسلامی را بیثبات، استحاله، نرمالیزه یا دگرگون نکرده است؟
تلاش های گسترده ای برای پاسخ به این پرسشها صورت گرفت. در این میان سوال از راز مانایی و پایایی انقلاب اسلامی و رمزگشایی این راز برای دو گروه بسیار حیاتی و سرنوشت ساز تلقی شده است؛ دسته ای که دغدغه تداوم و استمرار بخشی انقلاب اسلامی را دارند بر این اعتقادند که با کشف کلید این اسرار راه آینده انقلاب و جمهوری اسلامی را روشن و در پاسداری و نگهبانی از آنها اهتمام هوشمندانه ای داشته باشند. دسته دوم کسانی هستند که دغدغه براندازی داشته و ضمن اینکه به دنبال کشف ناکامی هایشان در تغییر و واژگونی انقلاب اسلامی هستند، سعی دارند تا با مهندسی معکوس راه کم هزینه فروپاشی آن را بیابند.
1. رمزگشایی مانایی مبتنی بر دغدغه استمرار انقلاب
امام خمینی بنیانگذار عظیم الشأن نظام جمهوری اسلامی بر این باور بودند که رمز بقاء و تدوام انقلاب همان رمز پیروزی انقلاب است. در این چارچوب بسیاری از محققان و تحلیل گران گروه اول، با توسل به این قاعده که «علت مبقیه همان علت محدثه است» به رمزگشایی مانایی و پایداری انقلاب اقدام نمودند. شهید مطهری اولین محققی است که در همان ابتدای انقلاب به این بحث پرداختند و تلاش نمودند تا با توسل به مبانی دینی و تجربه تحولات اجتماعی صدر اسلام و معاصر راز و رمز پایدار ماندن انقلاب اسلامی را تئوریزه نمایند.
بعدها محققان و تحلیل گران دیگری بحث های نظری را در این خصوص ارائه دادند. در این میان اجمال و تفصیل در تحلیل علت مبقیه انقلاب براساس علت محدثه و نوع درک و فهم سیستمی از این قاعده، تفاوت کشف رموز پایداری انقلاب را رقم زده است. از سوی دیگر به موازات این تحلیل های جریانی در دهه سوم انقلاب شکل گرفت که سعی کردند با توسل به ادبیات غربی یا در مقایسه ناقص با سایر انقلاب های جهان موضوع مانایی و ماندگاری انقلاب در چارچوب اصول و آرمان هایش را توهم بدانند. ترمیدور انقلاب، روال مند شدن انقلاب و نرمالیزه شدن انقلاب عناوینی است که در این دهه شاهد هستیم. برخی تلاش نمودهاند با تأکید بر برخی نقاط مشترک میان انقلاب اسلامی و سایر انقلابها، وضعیت آن را مشابه وضعیت دیگر انقلابها قلمداد نمایند. در نتیجه، بحث از حرکت دوری انقلاب و ترمیدور را در مورد آن مطرح میسازند.[3]
ازاینرو، گاه و بیگاه در تاریخ انقلاب اسلامی بحث ترمیدور مطرح گردیده است. برای نمونه، با ارتحال حضرت امام(ره) برخی ندای حرکت چرخشی انقلاب و ترمیدور را مطرح ساختند و برخی نیز پس از آنکه اصلاحطلبان بخشی از ارکان تصمیمگیری نظام جمهوری اسلامی را در دست گرفتند، سخن از ترمیدور در انقلاب اسلامی به میان آوردند. و در سال های اخیر نیز براساس نظریه پولانزاس روالمندی و نرمالیزه شدن را مطرح ساختند. ولی غافل از اینکه، اساس نظام جمهوری اسلامی همواره از ابتدای انقلاب اسلامی ثابت مانده است و روح همان ارزشها و اصول انقلابی در کلیت نظام جمهوری اسلامی دمیده شده است و با تغییراتی در تصمیمگیران نظام، خللی بر آن اصول و ارزشها وارد نشده است.
از همین رو، رهبر معظم انقلاب با اشاره به دو حادثهی «نهضت ملی شدن صنعت نفت» و «قیام مشروطیت» فرمودند. «این دو حادثه با اینکه دارای اهدافی حداقلی بودند و مردم هم در صحنه حضور داشتند شکست خوردند ولی انقلاب اسلامی ایران با آنکه دارای یک هدفِ حداکثری، یعنی استقلال همهجانبه و سرنگونی حکومت پادشاهی و استبدادی بود، به پیروزی رسید و ماندگار شد. اینها تحلیل لازم دارد. تحلیل را شما جوانان بروید بکنید، برای من روشن است؛ جوان ها بروند تحلیل کنند، بنشینند، فکر کنند و ببینند که اینجا چه چیزی نقش آفرینی کرد؟ کدام عنصر تأثیر گذاشت که نهضتها نتواند باقی بماند و نتواند به نتایج نهایی خودش برسد اما این انقلاب توانست قدرتمندانه بایستد؟... اگر جوانان به تحلیل درستی از این واقعیت برسند دیگر تلاش برخی برای نشاندن بذر ترس و رعب و ناامیدی در دل مردم به نتیجه نخواهد رسید و راه صحیح آیندهی کشور مشخص خواهد شد.»(19/10/1394)
همان طور که از بیان فوق استنباط می شود، رمز مانایی انقلاب اسلامی و تمایز آن با سایر نهضت ها برای رهبر معظم انقلاب روشن و مبرهن است. به اعتقاد امام راحل و مقام معظم رهبری از سرفصل های مهم و کلیدی پایایی و استمرار انقلاب اسلامی، اسلامیت انقلاب و باور و عمل به آن، ولایت فقیه و رهبری انقلاب، نقش مردم و پیوستگی و همراهی با نظام و ولایت پذیری آنها، وحدت و انسجام ملی می باشد. در این میان اسلام و باورهای اسلام ناب ، نقش رکنی و محوری در پایداری انقلاب اسلامی داشته و سایر عناصر هم با وجود آن نقش آفرینی مؤثر و کارآمدی خواهند داشت.
به عبارت دیگر اسلام ناب در حکم ایده حاکمیت و راهنمای خط اصیل انقلاب تلقی شده و ولایت فقیه جایگاه مهندسی نظام و حافظ و استمراز حیات آن محسوب می شود. چنانچه رهبر معظم انقلاب فرمودند:«ولایت فقیه جایگاه مهندسی نظام و حفظ خط و جهت نظام و جلوگیری از انحراف آن است، پاسداری و دیدهبانی حرکت کلی نظام به سمت هدف های آرمانی و عالیاش مهمترین و اساسی ترین نقش ولایت فقیه است.(14/3/1383) از همین نظر است که به بیان امام راحل باید پشتیبان ولایت فقیه بود تا آسیبی به این مملکت نرسد.
در این رهیافت، مردم و وحدت و انسجام ملی رکن انسانی و میدانی مانایی انقلاب اسلامی به شمار می آید. رهبر معظم انقلاب با توجه به این موضوع مردمی بودن انقلاب را استثنایی ترین خصوصیات انقلاب میدانند:«دو خصوصیت ابتنای انقلاب بر ارزش های اخلاقی، دینی و معنوی و نیز مردمی بودن انقلاب، استثنایی ترین خصوصیات انقلاب هستند و همین دو خصوصیت، بیشترین تأثیر را در وجهه ی این انقلاب در دنیا داشته است؛ همچنان که بیشترین تأثیر را در پیروزی و ماندگاری انقلاب در کشور ما داشته است »( 1368/11/2)
تردیدی نیست که نبود یا ضعف انگیزه الهی در میان مسئولان، نخبگان و توده مردم، نقش آفرینی آنها را در پایایی و مانایی انقلاب اسلامی بی اثر خواهد کرد. به همین جهت یکی از دغدغه های امام راحل همواره این بود و در وصیت نامه سیاسی الهی شان برای آخرین بار تأکید و تصریح فرمودند:«اینجانب به همه نسل های حاضر و آینده وصیت میکنم که اگر بخواهید اسلام و حکومت الله برقرار باشد و دست استعمار و استثمارگران خارج و داخل از کشورتان قطع شود [استقلال و اقتدار داشته باشید] این انگیزه الهی را که خداوند تعالی در قرآن کریم بر آن سفارش فرموده است از دست ندهید.»
2. رمزگشایی مانایی مبتنی بر دغدغه براندازی انقلاب
دسته دوم که دغدغه براندازی دارند در تفحص کشف رمز پایداری به گمانی زنی هایی پرداخته و در همین چارچوب برنامه های مختلف دگرگونی و فروپاشی را طرحریزی کرده اند. اگرچه مخالفان خارجی و داخلی انقلاب اسلامی در ارزیابی از مانایی انقلاب به محورها و عناصر مختلفی دست یافته و برای تضعیف و زوال آنها برنامه هایی را تدارک دیده اند، اما در این نوشتار به سه محور اساسی این رهیافت ها اشاره می شود:
1-1. یکی از رهیافت های مخالفان نظام پیرامون راز پایداری انقلاب و ناکامی تلاش های براندازانه، رکن ولایت فقیه و رهبری انقلاب است. به اعتقاد این افراد همان طور که رهبری مذهبی یک رکن اساسی در حدوث انقلاب بوده به تجربه نشان داده شد که رمز تداوم انقلاب و حافظ اصلی دستاوردهای آن ولی فقیه است. ادوارد شرلی از مقامات اسبق سیا می گوید : «اگر نظام ولایت فقیه در ایران از هم بپاشد آن وقت می توان پذیرفت که جمهوری اسلامی تغییر ماهیت داده است»[4] در واقع دیدگاه «شرلی» حکایت از این حقیقت دارد که عامل مهم انقلابی ماندن انقلاب اسلامی، ثبات ماهیت، عدم چرخش انقلاب به گذشته، ایستادگی در برابر فشارها و انحرافات و شکست سیاست های براندازی، به جهت حضور و نقش آفرینی رهبری انقلاب است. چنانچه رهبر معظم انقلاب به این مهم اشاره کرده اند: «استکبار جهانی این بار تصور کرد که میتواند روش مؤثرتری را برای مبارزه با انقلاب اسلامی تجربه کند و بر همین اساس پس از مطالعه زیاد به این نتیجه رسید که باید رهبری انقلاب را هدف قرار دهد، زیرا میداند که با وجود یک رهبر مقتدر در ایران اسلامی، همه توطئههای آنها نقش بر آب خواهد شد.»
2-1. دومین رهیافت مخالفان در خصوص راز پایداری انقلاب، نقش آفرینی مردم و رابطه آن با نظام و رهبری است و از این منظر پاشنه آشیل انقلاب را نیز در تکیه گاه مردمی آن دانسته اند. این افراد با تئوریزه کردن این موضوع، جداسازی مردم از نظام و رهبری و در نتیجه نافرمانی مدنی یا «مبارزه مردم پایه» را طرح ریزی نمودند. جین شارپ و رابرت هلوی از جمله نظریه پردازان این موضوع هستند که معتقدند همیاری کامل و اطاعت و حمایت مردم، دسترسی حکام به منابع قدرت را افزایش می دهد و در نتیجه ظرفیت قدرت دولت افزایش می یابد. بازپس گیری همیاری نیروهای مردمی و نهادها از حاکمان، دسترسی آنان به قدرت سیاسی ای که برای موجودیت خود بدان وابسته هستند را کمرنگ کرده یا بکلی از بین می برد. بدون دسترسی به این منابع، قدرت حاکم کم شده در نهایت از میان می رود. [5]
براساس این رهیافت، برنامه های جنگ روانی و فشارهای اقتصادی برای جداسازی ملت از نظام در برنامه نظام سلطه اولویت ممتازی پیدا کرد. به همین جهت رهبر معظم انقلاب متزلزل کردن وفاداری مردم به نظام اسلامی را یکی از اهداف راهبردی و توطئه های دشمنان دانسته، فرمودند: « حضور و حمایت مستحکم مردم، پشتوانه ایستادگی مسئولان نظام اسلام است و دشمن نیز به همین علت، وفاداری مردم را نشانه رفته است.»(27/7/1389) شایعه پراکنی برای مأیوس کردن مردم، ایجاد بدبینی نسبت به مسئولان ، بزرگنمایی ضعفهای کشور، نادیده گرفتن پیشرفتها و اقدامات انجام شده، فشار و تحریم های اقتصادی و... از جمله روشهایی مخالفان نظام اسلامی است که برای ضربه زدن به اعتماد و وفاداری مردم انجام می شود.
3-1. سومین نتایج ارزیابی از عناصر پایداری انقلاب، ماهیت دینی بودن انقلاب است و از این رهگذر نظام سلطه و مخالفان نظام، تمرکز برنامه های خودشان را بر روی تهی سازی انقلاب اسلامی از این ماهیت قرار داده اند. چنانکه بزعم هانتینگتون واضع جنگ تمدن ها، مشکل ریشه ای غرب در بنیادگرایی اسلامی نیست بلکه خود اسلام است؛ تمدنی متفاوت که مردمانش به برتری فرهنگ خود ایمان دارند و فکر و ذکرشان این است که قدرتشان اندک است. به همین ترتیب طبق گزارش موسسه رند، اسلام عامل اساسی و اصلی در انقلابی بودن و انقلابی ماندن جمهوری اسلامی و رقیب نرم افزارانه امریکا تلقی می شود:« هیچ کشوری را نمی توان یافت که بتواند رقیب نظامى آمریکا همچوندورهقبلباشد.اما مکتب اسلام انقلابی ازاینقابلیتبرخورداراستتابهنوعى،ارزشهاى محوریلیبرالدموکراسیرابهچالشفراخواند.»
با توجه به این رهیافت، مدل برخورد غرب با انقلاب اسلامی در دهه دوم انقلاب به بعد بویژه در دهه چهارم تفاوت چشم گیری کرده است که رهبر معظم انقلاب از آن با عنوان جنگ نرم یاد کرده اند. با این حال، عنصر دین همان طور که در رهیافت حضرت امام (ره) ملاحظه شد، رکن کلیدی و حیاتی مانایی انقلاب اسلامی است و نبود آن نیز میرایی انقلاب را به دنبال خواهد داشت. چنانچه امام راحل(ره) به صراحت علت شکست نهضت ملی شدن صنعت نفت را عدم توجه به اسلام، یعنی همان کانون تولیدکننده قدرتی که سرنوشت نهضتها و حرکتها را تعیین میکند دانسته، یادآور شدند: «قضیه نفت چون اسلامی نبود نتوانستند کاری انجام دهند».[6]
در واقع، وفق اعتقاد حضرت امام(ره) همانطور که اسلام و باور واقعی به آن علت العلل موجده انقلاب بوده برای بقاء انقلاب نیز چنین نقشی قایل می باشند. رهبر معظم انقلاب نیز به تأسی از حضرت امام خمینی(ره) بر این باورند که دینی بودن انقلاب اسلامی، اساس انقلاب است و ضربه زدن به آن و تلاش برای زوال آن یا از صحنه سیاست و اجتماع خارج کردن آن، خظرناکترین شکل براندازی است.
«دشمنان انقلاب نیز با درک تأثیر دینی بودن انقلاب ایران، همه تلاش خود را برای ضربه زدن به این ماهیت سعادت بخش به کار گرفته اند. اگر عنصر دین نبود، ممکن بود مسئولان انقلاب با گرفتن برخی امتیازات، در مقابل دشمن کوتاه بیایند اما دین اسلام اجازه تسلیم در برابر ظالم را نمیدهد و عدالت و آزادی و معنویت و پیشرفت را به همراه می آورد، به همین علت، مسئولان نظام تاکنون در مقابل استکبار کوتاه نیامده اند و از این به بعد نیز، به برکت دین، به مقابله با دشمنان اسلام و انقلاب ادامه خواهند داد.»
نتیجهگیری
از مجموعه مباحث ارائه شده به این نتیجه رهنمون می شویم که شرایط کنونی انقلاب اسلامی، بیانگر نبردی نرم بر سر مانایی انقلاب اسلامی و میراندن آن می باشد. تمام تلاش غرب و نظام سلطه به کمک عناصر همراه داخلیاش این است که بتواند سیرت انقلاب اسلامی را استحاله و دگرگون ساخته و نظام و انقلاب را از درون فروبپاشاند. پروژه نفود در دکترین جنگ نرم نظام سلطه آخرین حلقه این نبرد برای متحول سازی و دگرگون کردن انقلاب اسلامی و پایان دادن به حیات و استمرار آن می باشد.
در مقابل، همه کوشش و سعی رهبر معظم انقلاب و همه دلسوزان و صاحبان انقلاب بر این است که در برابر فشارها و توطئه های براندازی خاموش ایستادگی و مقاومت کرده و استمرار و مانایی انقلاب را تضمین نمایند. به بیان مقام معظم رهبری«همه همت آنان{دشمنان}این است که این ماندگاری را یک جوری به هم بزنند؛ همه همت من و شما باید این باشد که این ماندگاری را افزایش بدهیم».
[1]- فرد هالیدی در این زمینه در کتاب تکوین دومین جنگ سرد جهانی می نویسد: « ... این امری متداول نیست که ملتی با تظاهرات غیر مسلحانه ، یک دیکتاتوری تا بن دندان مسلح را واژگون کند . برای این کار قدرتی نه چندان متداول ، اراده ای که در هیچ نوع عمل انقلابی جای نمی گرفت ، لازم بود و ایرانی ها این اراده را در مذهب یافتند. » اسکاچپول می گوید: «همه ما حوادث انقلاب را با حیرت و ناباوری نظاره میکردیم، بالاتر از همه انقلاب ایران پدیدهای کاملاً خلاف قاعده و طبیعت بود...این انقلاب قابل توجه، همچنین مرا وادار می سازد تا به درک خود در قبال نقش بالقوّه و محتمل سیستمهای عقاید و ادراکهای فرهنگی، در شکل بخشیدن به کنشهای سیاسی، عمق و وسعت بیشتری ببخشم.» ساموئل هانتینگتون میگوید: «پیروزی انقلاب اسلامی در سال 1979 در ایران میتواند به عنوان نقطه آغاز جنگ پنهان تمدنهای غرب و اسلام در نظر گرفته شود.» فوکو معتقد است:«تشیع با تکیه بر موضع مقاومت و انتقادی سابقهدار خود در برابر قدرتهای سیاسی حاکم و نفوذ عمیق در دل انسانها توانست نقش آفرینی نموده و مردم را علیه رژیمی که از مجهزترین ارتشها را دارد و مورد حمایت آمریکا و دیگران برخوردار بوده را به خیابان بیاورد.»
[2]- کشف راز و رمز پیروزی انقلاب اسلامی تحول چشم گیری را در بسیاری از تئوری های انقلاب ها ایجاد کرد و بسیاری از محققان غربی را وادار به بازنگری در تئوری و مدلهای انقلاب ها نمود.
[3]- بشیریه در این باره نوشت: «واقعیت تاریخی انقلابات نشان داده است که انقلاب از حیث نتیجه هم حداقل در کوتاهمدت موجد دیکتاتوری است. پیدایش تمایل به خودکامگی به درجات مختلف از حکومت فردی گرفته تا حکومت توتالیتر تمامعیار پس از پیروزی انقلابیون، در واقع، جزیی از تاریخ طبیعی انقلاب است». (بشیریه، انقلاب و بسیج سیاسی، 1374، ص 149)
[4]- مذاکره با امریکا چرا؟ تهران: مؤسسه فرهنگی قدر ولایت , ص 396
[5]- جین شارپ، از دیکتاتوری تا دموکراسی، چارچوبی نظری برای کسب آزادی، ص 13
[6]- کاظم قاضی زاده، اندیشههای سیاسی و نهضتی امام خمینی(ره)، تهران: مرکز تحقیقات استراتژیک ریاست جمهوری، 1377، ص27.
مقدمه
کارشناسان و تحلیلگران برجسته غربی، خود معترف هستند که هر یک از دهها توطئه و ماجرای خطیری که برای جمهوری اسلامی تاکنون پیش آمده، اگر برای هر کشور دیگری پیش آمده بود، عملاً آن نظام سیاسی را ساقط میکرد. از انواع و اقسام تهدیدات سخت و نیمهسخت گرفته تا تهدیدات پیچیده و نرم؛ شورشهای مسلحانه به نام قومیتها، انواع و اقسام طرحهای کودتا، ترور گسترده مقامات بلندپایه کشور، هشت سال جنگ تحمیلی، تحریمهای گوناگون (که به اعتراف خود غربیها در طول تاریخ بشر بیسابقه است!) و تلاش برای براندازی به شیوه انقلابهای رنگی (اغتشاشات 18 تیر 78 و فتنه 88) تنها چند نمونه از این لیست پر و پیمان و البته عجیب و غریب است.
راز پایداری و بالندگی جمهوری اسلامی نسبت به دو رخداد تاریخی ایران معاصر مانند انقلاب مشروطه و نهضت ملی شدن صنعت نفت از یکسوو سایر انقلاب های جهان از سوی دیگر، با گذشت بیش از سه دهه از عمر آن، علیرغم همه این دشمنیها و توطئهها در چیست؟ این سوال اگرچه تکراری است اما گذشت زمان نه تنها باعث کاهش اهمیت آن نشده، بلکه به دلیل ماهیت ماجرا، بر اهمیت آن به شکلی تصاعدی افزوده است. بیشک پاسخ این سوال تنها در یک عامل خلاصه نمیشود .
در همین راستا مقام معظم رهبری در دیدار مورخ دیماه 1394 با مردم قم، به موضوع علت و چرایی «ماندگاری انقلاب اسلامی» در مقایسه با برخی حوادث مهم تاریخ معاصر ایران و جهان پرداختند.
معظمله با اشاره به دو حادثهی «نهضت ملی شدن صنعت نفت» و «قیام مشروطیت» فرمودند: در نهضت ملی، خواست مردم، یک خواست حداقلی و عبارت از کوتاه شدن دست انگلیس از سرمایهی ملی نفت بود و در قیام مشروطیت نیز خواست مردم، حداقلی، و عبارت از محدود شدن اختیارات و قدرت مطلقهی پادشاه بود.
ایشان در این دیدار فرمودند: این دو حادثه با اینکه دارای اهدافی حداقلی بودند و مردم هم در صحنه حضور داشتند شکست خوردند ولی انقلاب اسلامی ایران با آنکه دارای یک هدفِ حداکثری، یعنی استقلال همهجانبه و سرنگونی حکومت پادشاهی و استبدادی بود، به پیروزی رسید و ماندگار شد... اگر جوانان به تحلیل درستی از این واقعیت برسند دیگر تلاش برخی برای نشاندن بذر ترس و رعب و ناامیدی در دل مردم به نتیجه نخواهد رسید و راه صحیح آیندهی کشور مشخص خواهد شد.
در نهایت ایشان به تغییر مسیر انقلابهای فرانسه و شوروی و از بین رفتن آن انقلابها اشاره و اشاره کردند و فرمودند: انقلاب اسلامی ایران تنها انقلابی است که توانسته است ماندگاری خود را براساس اصول و آرمانهای اولیه حفظ کند.
رهبر معظم انقلاب با تأکید بر اینکه اصلیترین هدف مراکز فکر و اندیشه در دنیای استکبار، از بین بردن عناصر ماندگاری انقلاب است، افزودند: تمام تلاش دشمنان در طول سالهای گذشته اعم از جنگ تحمیلی، محاصرهی اقتصادی و تحریمهای گستردهی اخیر، با هدف از بین بردن ماندگاری انقلاب اسلامی بوده است که البته در هر دوره، ابتکارات جدید هم انجام میدهند.
عناصر ماندگاری انقلاب اسلامی
ایران شاهد سه حرکت ملی در تاریخ معاصر خود بوده است؛ نهضت مشروطه، نهضت ملیشدن نفت و انقلاب اسلامی. این سه واقعه که رهبر انقلاب از آنها به «بیداری ملی» یاد کردهاند، نتایج یکسانی را برای ملت ایران درپی نداشته است. مشروطه و ملیشدن صنعت نفت علیرغم موفقیت در ابتدای راه، موجب تثبیت استبداد و استعمار شدند. اما انقلاب اسلامی در ایران به سرنوشت این دو بیداری ملی دچار نشد.
این سه حرکت یک وجه اشتراک داشتند و آن هم ملی بودن آنها است. البته مقصود از ملی بودن به مفهوم ایدئولوژیک آن نیست. در واقع ویژگی اصلی فراگیر بودن آنها در سطح ملی و سراسری است. اگرچه حرکتهایی چون تحریم تنباکو را هم میتوان به نوعی در سطح ملی تحلیل کرد، اما مطالبهی مردم در آن واقعه یک مطالبهی مشخص، جزیی و مقطعی بود. در حالی که در سه رویداد فوق، مطالبات مردم بسیار کلان بوده و افراد حاضر در آن حرکتها هم به یک شهر هم محدود نمیشدند. بنابراین ضروری است با محور قرار دادن تفاوتهای این سه حرکت معاصر در تاریخ تحولات ایران، به بررسی عناصر ماندگاری انقلاب اسلامی در مقایسه با نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن نفت بپردازیم .
1. جریان اسلامی با رهبری مراجع ثلاثهی نجف و همراهی و همکاری علمای ایران با تأکید بر حفظ هویت اسلامی
2. جریان مشروطهی مشروعه به رهبری شیخ فضلالله نوری، ملّا محمد آملی، میرزا حسن مجتهدی تبریزی، میرزا علی اکبر مجتهد اردبیلی و برخی دیگر. این جریان با توجه به انحراف و اعوجاج و خطری که از درون احساس میشد، تکیه بر این داشت که مشروطه باید مشروعه باشد. یعنی قوانین باید از قرآن و فقه اسلامی الهام بگیرد. به تعبیر احمد کسروی «شیخ فضلالله نوری میخواست قرآن را به صورت قانون درآورد و اجرا کند.»
3. جریان روشنفکری وابسته به استعمار غرب یا فراماسونها و عوامل انگلستان که حضور و فعالیت آنها در حقیقت، تعارض بنیادین با مشروطه بود.
یا در مورد نهضت نفت، رهبری مابین دکتر مصدق و آیت الله کاشانی تقسیم شده بود که بعضا اختلافات عمیقی در مورد اهداف و آینده نهضت نفت داشتند.در نهضت ملی هم تقریباً همین نکته وجود داشت. درست است که آیتالله کاشانی و دکتر مصدق نقش مؤثری داشتند ولی هیچ کدام بدون دیگری نمیتوانست نهضت را هدایت و رهبری کند. اگر هم فرض بگیریم که رهبری کامل ماجرا را آیتالله کاشانی داشت، چرا در 30 تیر 1331 که مصدق خانهنشین شد، باز آیتالله کاشانی تلاش کرد او را سر کار بیاورد؟ چرا در آن آخرین روزهای دولت دکتر مصدق، باز آیتالله کاشانی در نامهای از مصدق خواست که به صدارت برگردد؟ اینها به این دلیل بود که منفعت کشور در خطر بود.
اما در انقلاب اسلامی، رهبری سیاسی و مذهبی نهضت به طور کامل در شخص امام خمینی رحمهالله خلاصه شده بود. ریشه اساسی شکست نهضت مشروطه، اختلاف علما بود که باعث حیرت مردم در مقام عمل شد. این تجربه برای حضرت امام (ره) بسیار ذیقیمت بود و باعث میشد تا معظمله هرگز به گونهای عمل نکند که زمینهساز اختلاف میان او و دیگر علما شود. این در حالی بود که زمینه بروز اختلاف میان ایشان و برخی از علما به دلیل اختلاف در بینش اجتهادی وجود داشت. حضرت امام (ره) حتی در موارد جزئیتری که میتوانست دامنه اختلاف آنها به اختلاف میان مراجع تقلید کشیده شود ـ مثل ماجرای کتاب شهید جاوید مرحوم صالحی نجفآبادی ـ نیز احتیاط میکردند و وارد نمیشدند. معظمله با احترام و تکریم شایستهای که از مقام و جایگاه عالمان دینی میکردند و نیز با مشارکت دادن آنها در برخی از اعلامیهها، نشستها و... عملاً آنها را در نتایج انقلاب سهیم میکردند. این امر به نوبه خود حضور در صحنه مردمی را که مقلّد آن مراجع بودند، تشدید میکرد.همین سبک . شیوه رهبری حضرت امام (ره) توسطمقام معظم رهبری تاکنون ادامه پیدا کرده است.
داشتن رهبری واحد -به ویژه جایگاه معنوی که رهبری داشت و قداستی که در هیچ کدام از رهبران دو حرکت قبلی نبود- خود عامل بسیار تعیینکنندهای به شمار میرفت. فراگیری انقلاب در بین آحاد مردم هم که در انقلاب اسلامی وجود داشت و این همدلی که مردم شهر و روستا با امام خمینی رحمهالله پیدا کرده بودند، نه در نهضت ملی بود و نه در انقلاب مشروطه. انقلاب مشروطه از چند شهر اصلی تجاوز نکرد و حتی به شهرهای دیگر هم کشیده نشد تا چه رسد به روستاها.
در انقلاب اسلامی به دلیل تدوین و ترسیم ایدئولوژی انقلاب توسط امام راحل خمینی کبیر(ره)، فرماندهی عملیات انقلاب در دو مرحله(43-1341) و(57-1356) توسط امام خمینی و کنترل اوضاع پس از پیروزی توسط امام خمینی رهبری(ره)وسپس مقام معظم رهبری، از نوع فردی بود. بنابراین تعدد رهبری در نهضت مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت و وجود تعارض بین آن ها و تلاش یکی برای کنار زدن دیگری، سرانجام انحراف و شکست نهضت را به دنبال داشت. در حالی که در انقلاب اسلامی، رهبری در مراحل مختلف اش تا زمان کنونی، در اختیار یک نفر بود که این مهم، تداوم و پیروزی انقلاب را به دنبال داشته است.
همچنین یکی از تفاوت های انقلاب اسلامی با مشروطیت و نهضت نفت این بود که پس از انقلاب، زمام امور به دست دولتمردان قبل از انقلاب سپرده نشد، رهبر در انقلاب اسلامی ایران سه نقش محوری را به صورت کامل انجام داد. در ابتدا در یک دوره 15ساله ایدئولوژی نهضت را بر اساس آیین اسلام تدوین کرد و پشتیبانی فکری و عقیدتی نهضت را انجام داد و پس از حضور در کشور مبارزات نهایی سقوط رژیم و جای گزینی حکومت خواسته مردم را رهبری کرد و پس از پیروزی انقلاب در یک فرصت ده ساله معماری یک نظام اسلامی را به انجام رساند و بازتولید و بروزرسانی این ساختار را مقام معظم رهبری ادامه دادند. امام خمینی(ره) و امام خامنهای(مدظلهالعالی) در واقع سه نقش ایدئولوگ، فرمانده و معمار انقلاب اسلامی را به نحو حسن انجام دادند.
3- محوریت مسائل اصلی و به حاشیه انداختن مسائل فرعی
یکی از آفات نهضتها و انقلابها این است که رهبری یا رهبران مسائل اصلی را رها میکنند و یا در اصلی و فرعی کردن مسائل دچار مشکل میشوند. امام رحمهالله و رهبر انقلاب اسلامی از همان ابتدا تاکنون محورهای اصلی را دائماً گوشزد و تأکید میکردند. دائماً تصریح داشتند که یادتان نرود آمریکا دشمن ماست، صهیونیسم دشمن ماست؛ مسألهای که متأسفانه در دو نهضت مشروطه و ملیشدن صنعت نفت رخ نداد.
4- جهانی بودن شعارها و اهداف انقلاب
یکی دیگر از خصوصیات منحصربه فرد انقلاب اسلامی، محدود نبودن آن به مرز، ملیت و قومیت خاصی است. رهبر انقلاب اسلامی در این باره می گویند: از آن جا که انقلاب اسلامی ایران بر پایه ی شریعت اسلام ناب محمدی (ص) استوار شده است، نمی تواند به مرز و ملیت و قومیت خاصی محدود باشد. مسأله این نیست که ملت ایران یا مسؤولان این کشور بخواهند با روش های معمول دنیا، انقلاب را به جایی و برای کسی صادر کنند؛ بلکه موضوع این است که وقتی تفکر و درک اسلامی و الهی و بینش نوین برای جمعی از مسلمین مطرح می شود، به طور طبیعی همه ی فضای عالم اسلام بنا بر ظرفیت و موقعیت خود، از آن بینش و درک استفاده خواهند کرد.
ایشان در جایی دیگر درباره ی نسبت انقلاب اسلامی با مسائل ایران و جهان اسلام می فرمایند: پیش از پیروزی انقلاب، برای مجموعه ی انقلابیون و دست اندرکاران این نهضت عظیم - نه فقط مسائل ملت ایران، بلکه مسائل مسلمین نیز مطرح بود. البته شکی نیست که در سازندگی، مسائل ملت ایران - به دلایل مختلف- تقدم و ارجحیت دارد. این نظام و این دولت باید بتواند یک الگو درست کند، تا فعل او، قول او را تأیید کند؛ باید بتواند در این کشور اسلام را تحقق ببخشد، تا نهضت اسلامی، صادق شناخته شود؛ باید شعارها را به واقعیت بدل کند، تا آن شعارها، دل شعاردهندگانِ سایر کشورها را گرم کند. پس، مسائل کشور ایران تقدم و اولویت دارد؛ اما بلاشک در هدف های اصلی حرکت اسلامی و نظام اسلامی، مسائل مسلمین مطرح است. طوری که در دو نهضت مشروطه و ملی شدن نفت شاهدیم که فقط آمال واهداف ملت ایرانو آنهم آمال واهداف قشری محدود از مردم شهرنشین مد نظر بود و جنبه ملی ، منطقه ای و جهانی نداشت.
این ویژگی موجب پیدا کردن عمق سیاسی در جهان اسلام و برخورداری از قدرت منطقهای و ایدئولوژیک برای مقابله با دشمنان و عجز آنان برای پیشبرد توطئه ها علیه انقلاب اسلامی شده است.
5- حاکمیت ارزش های دینی، اخلاقی و معنوی بر انقلاب
مردم در انقلاب اسلامی به دنبال تحولاتی بودند که بر مبنای اسلام صورت گیرد. آن ها باورهای دینی را سرلوحه خواست خود از انقلاب قرار دادند. این خصوصیت اسلامی سبب شد تا انقلاب محدود به قشر روحانی نشود و همه مردم در صحنه های انقلاب حاضر شده و انقلاب را از آن خود و برای خود بدانند. همچنین دچار این آفت نشود که اسلام و اهداف اسلامی در جریان انقلاب اولویت خود را از دست بدهد.
در 15 خرداد که نقطهی عطف در تاریخ ما محسوب میشود، یک جریان اسلامی به رهبری امام رحمهالله منهای تمام گروهها و جریانهای ناسیونالیستی و چپ و راست، علیه شرق و غرب و استبداد شاهنشاهی قیام کرد و تصریح نمود ما یک هدفی داریم و آن هم فقط اسلام است و برای اسلام حرکت میکنیم و برای اسلام سیلی میخوریم. در واقع روند حرکت امام خمینی دارای پنج خصیصه بوده است:
1. ضد استبدادی؛
2. ضد استعماری؛
3. نفی کامل سلطهی شرق و غرب؛
4. وحدت کلمه
و 5. شعار اصلی استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی به عناون سرلوحه کار. امام خمینی رحمهالله اسلام را نه یک کلمه زیاد نه یک کلمه کم میخواست و اینگونه هدف و چارچوبش را مشخص کرده بود.
رهبر معظم انقلاب مبتلا نشدن انقلاب اسلامی به آفت دوری از اصالت ها و ریشه ها در مرحله ی پیروزی را ناشی از حاکمیت ارزش های دینی، اخلاقی و معنوی بر انقلاب می دانند و با یادآوری فاصله گرفتن انقلاب های مبتنی بر مبانی مارکسیستی و یا ناسیونالیستی، از اصالت و اهداف اولیه ی انقلاب و از دست دادن ویژگی های انقلابی خود در دوره ی نظام سازی و استقرار، آن را ناشی از ضعف یا فقدان ارزش های اخلاقی و معنوی در این حرکت ها می دانند.[ سخنرانی در اجتماع طلاب و فضلای حوزهی علمیهی قم 1370/12/1]
رهبر انقلاب ریشه انحراف در انقلابهایی که مقدمات آن ها مذهبی یا اسلامی بوده ولی در انتها از حالت اسلامی خارج شده اند را در ضعف قوت رهبری در میان مذهبیون فعال در این انقلاب ها میدانند که سبب میشود افراد غیر مذهبی و یا بی دین، امور را قبضه کرده و خط انقلاب را از حالت مذهبی به سمت لامذهبی ببرند.[ خطبههای نماز جمعهی تهران 1368/11/20]
حاکمیت مستمر و پایدار دین و ارزش های معنوی و اخلاقی آن بر انقلاب مردم ایران موجب شد تا در هر جای دنیا قلبی برای دین و اسلام می تپد، به جمهوری اسلامی بر آمده از انقلاب - که برای اسلام حرکت می کند و به اعتلای کلمه ی اسلام فکر می کند - علاقه مند شود.[ خطبههای نماز جمعهی تهران 1368/11/20]
6- مردمی بودن
مردمی بودن انقلاب اسلامی خصوصیت مهمی است که در واژه ی جمهوری نظام اسلامی متجلی گردید. مردمی بودن انقلاب اسلامی از دو جهت با مردمی بودن سایر انقلاب ها تفاوت دارد: اول این که مردمی بودن جزء ذات اسلام بوده و چیزی خارج از آن نیست. اسلام برای مردم و هدایت آنان از سوی خداوند تبارک و تعالی نازل شده است و لذا همواره رستگاری آنان را مدنظر قرار دارد. چنین دینی حضور مردم در اجرای مقررات و دفاع از حریم خود را، اصل اولیه می داند.
دوم آن که اسلام به طور واقعی و حقیقی مردم را در صحنه حفظ می کند. کذب، دروغ و صورت سازی برای حضور مردم در صحنه های انقلاب مبتنی بر اسلام راهی ندارد. حضور حقیقی و فعالانه ی مردم در انقلاب اسلامی و نقش آنان در انتخاب همه ی مسؤولان و حفظ دستاوردهای انقلاب اسلامی، مظهر صداقت نظام اسلامی در مردمی بودن خویش است.[ خطبههای نماز جمعهی تهران 1368/11/20]
تفاوت اساسی میان انقلاب مشروطیت و نهضت ملی شدن صنعت نفت از یکسو با انقلاب اسلامی از سویی دیگر بدین شرح است که که حضور و مشارکت مردم در انقلاب مشروطیت ونهضت ملی شدن نفت محدود به چند شهر مهم مثل تهران و تبریز بوده و دیگر شهرها مدت ها بعد خبر انقلاب و نهضت را شنیدند در صورتی که در انقلاب اسلامی از همه اقشار و مشاغل و نیز همه طبقات اعم از روستایی و شهری مشارکت داشتند و این امر باعث شد تا حتی برخی از پژوهشگران در اطلاق کلمه "انقلاب" به نهضت مشروطیت هم با تردید مواجه شوند.
حضرت آیت الله خامنه ای معتقدند دو خصوصیت ابتنای انقلاب بر ارزش های اخلاقی، دینی و معنوی و نیز مردمی بودن انقلاب، استثنایی ترین خصوصیات انقلاب هستند و همین دو خصوصیت، بیشترین تأثیر را در وجهه ی این انقلاب در دنیا داشته است؛ همچنان که بیشترین تأثیر را در پیروزی و ماندگاری انقلاب در کشور ما داشته است.[ خطبههای نماز جمعهی تهران 1368/11/20]
بنابراین یکی از مهمترین وجوه اختلاف انقلاب مشروطیت و نهضت نفت و انقلاب اسلامی حضور مردم در جریان انقلاب و به عبارت بهتر مشارکت مردم در انقلاب است. واقعیت این است که انقلاب مشروطیت و نهضت ملی شدن نفت، حرکتی کاملا شهری، مرکز گرا و محدود به شهرهای مهم به طور مشخص تهران بود. طبیعی است در چنین انقلابی نمیتوان از حضور گسترده مردم در صحنه سخن به میان آورد. در انقلاب مشروطیت در واقع تعداد مشخصی از مردم تهران در چندین نوبت به راهپیمائی، تحصن و مهاجرت پرداختند و نهایتا هم به توافقات به عمل آمده و صدور فرمانی از سوی مظفرالدین شاه از پای نشستند. انقلاب مشروطیت در تهران اتفاق افتاد در حالی که بسیاری از شهرهای ایران نه خبری از مشروطه شنیدند و نه خیری از آن دیدند.
اما انقلاب اسلامی ایران از حیث شرکت اقشار مختلف مردم از حرف، مشاغل و طبقات گوناگون اعم از شهری و روستائی فقیر و غنی و... انقلابی بی نظیر در تاریخ ایران چه بسا در تاریخ جهان است. مردم در راهپیمائی های متعدد در اقصی نقاط کشور در شهرها و حتی روستاهای مختلف حضوری بی بدیل را رقم زدند. از سوی دیگر در ارگان ها، سازمان ها و نهادهای مختلف تحصن های گسترده ای صورت می گرفت و مخالفت های مردم به صور گوناگون در هر نقطه ای از کشور ابراز می گردید. در روزهای منتهی به انقلاب، شهر های بزرگ به صحنه های درگیری بین انقلابیون و نیروهای نظامی و امنیتی بدل شده و شهر ها حالت جنگی به خود گرفته بود که چنین رویدادهائی در جریان نهضت مشروطه و نهضت نفت به چشم نخورد و حضور نظامی آن هم به شیوهای متفاوت از انقلاب ایران در جریان فتح تهران به وقوع پیوست که آن هم قابل قیاس با انقلاب اسلامی نیست. به دلیل همین وجه مردمی انقلاب اسلامی است که همه سالها شاهد حضور هرچی بیشتر مردم در مناسبات انقلابی وملی از جمله انتخابات، راهپیمایی روز قدس، راهپیمایی 9 دی و راهپیمایی 22 بهمن و سای راهپیماییهای مربوط به تحولات داخلی و منطقه ای هستیم. طوریکه تداوم وجه مردمی بودن را در روزها و ماههای بعدی مشروطه و نهضت ملی شدن نفت نمی بینیم و دقیقا بخاطر غیر مردمی شدن این نهضتها بود که روند شکست این جریانات تسریع شد.
7- همه جانبه بودن انقلاب اسلامی
از ویژگی های انقلاب اسلامی که البته آن هم از ماهیت اسلامی انقلاب نشأت گرفته است، همه جانبه بودن و ناظربودن بر همه ی عرصه های زندگی و حیات فردی و اجتماعی است. رهبر انقلاب اسلامی در باره ی این خصوصیت انقلاب اسلامی می گویند: انقلاب اسلامی با همه ی انقلاب های دیگر متفاوت است؛ نه یک انقلاب صرفاً معنوی و فرهنگی است، نه یک انقلاب صرفاً اقتصادی است، نه یک انقلاب صرفاً سیاسی است؛ یک انقلاب همه جانبه است. مثل خودِ اسلام است. همان طوری که اسلام ابعاد معنوی و اخلاقی دارد، ابعاد الهی دارد، در عین حال ناظر به زندگی مردم است؛ بُعد اقتصادی، بُعد سیاسی، بُعد اجتماعی در اسلام وجود دارد؛ انقلاب اسلامی هم دارای ابعاد مختلف بود و راز ماندگاری انقلاب اسلامی و روزبه روز زنده تر شدن این انقلاب در سطح منطقه و جهان، همین ابعاد گوناگون آن است که با نیازهای بشر متوازن و همراه است.[ خطبههای نماز جمعهی تهران 1368/11/20] اما اهداف مورد نظر انقلاب مشروطه ( نفی استبداد داخلی) و نهضت ملی شدن نفت( نفی استعمار خارجی) کاملا محدود و یکجانبه بود.
8- نفی همزمان استبداد داخلی و استعمار خارجی
از نظر نوع رویکردها این سه رویداد با هم متفاوت هستند. در انقلاب مشروطه گفتمان یا رویکرد غالب، رویکرد ضد استبدادی بود نه ضد استعماری. چرا؟ از نوع مطالبات مردم مشخص است که خواستار «عدالتخانه» بودند. عدالتخانه برای چه؟ برای رفع ظلم درباریان و شاهزادگان. این در حالی است که در نهضت ملی شدن صنعت نفت، رویکرد غالب رویکرد ضد استعماری بود و در واقع ملیکردن صنعت نفت به عنوان یک صنعت و به عنوان جای پای قدیمی استعمار انگلستان در ایران و نیز کسب استقلال سیاسی، هدف اصلی بود و سمت و سوی ضد استبدادی در آن بسیار ضعیف بود. اما در انقلاب اسلامی این دو وجه درهم تنیده شده بودند. لذا حرکتی ضد استبدادی و ضد استعماری شکل گرفت. امام خمینی رحمهالله تداوم استعمار را در بقای رژیم سلطنتی میدید و لذا سرنگونی کامل رژیم پهلوی را موجب از بین رفتن استعمار و استبداد میدانست.
9- همزمانی وجه سلبی و وجه ایجابی انقلاب اسلامی
برای بررسی این مسأله باید مقدمتاً این نکته را اضافه کنیم که نمیتوان اصطلاح انقلاب را - به مفهوم مصطلح در علم سیاست- به نهضت مشروطه و نهضت ملی شدن نفت اطلاق کرد. انقلاب به معنی مصطلح، یعنی تغییر ساختارهای فرهنگی، سیاسی و اجتماعی نظام قبل و ایجاد یک نظام جدید با ساختارها و مناسبات نوین. هر انقلابی دو وجه دارد؛ یک وجه سلبی و یک وجه ایجابی. از این منظر باید دید که انقلاب مشروطه و نهضت ملی و انقلاب اسلامی چه چیزی را نفی میکنند و چه طرحی را پیشنهاد میکنند. حتی اگر یکی از آن دو وجه وجود داشته باشد و دیگری نباشد، کفایت نمیکند و انقلاب ناقص و ناکام خواهد بود.
در انقلاب مشروطه مردم و رهبران میدانستند چه چیزی را نمیخواهند؛ یعنی میخواستند ظلم و اجحاف نباشد و در واقع تشکیل عدالتخانه وجه ایجابی بود. اما آنچه که به نام نظام مشروطه مطرح شد -که مبتنی بر پارلمانتاریزم و قانون اساسی بود- نسبتی با آن وجه سلبی نداشت. پس به یک معنا وجه سلب و ایجاب در انقلاب مشروطه با هم سنخیت نداشت و مردم نمیدانستند که چه میخواهند. به همین دلیل بود که حتی بعد از پیروزی مشروطهخواهان که بحث پارلمان و قانون اساسی شد، تا مدتها اسمی معادل این نظام جدید نمیتوانستند پیدا کنند و این نشاندهندهی آن است که این وجه ایجابی از درون فرهنگ ملت نبود. لذا نظام مشروطه آنچنان که در اروپا وجود داشت، در ایران استمرار پیدا نکرد.
در دورهی نهضت ملیشدن نفت هم همین داستان تکرار شد. رهبران نهضت و مردم میدانستند که نظام استعماری انگلستان باید دست از نفت و مقدرات سیاسی ما بردارد اما ساز وکار ایجاد یک نظام جایگزین را طراحی نکرده بودند. تصور میکردند که با خلع ید از شرکت نفت و با حفظ ساختارهای موجود میتوان نهضت را به پیروزی رساند. این همان اشتباهی است که به نظر میرسد در دو سال گذشته در مصر هم اتفاق افتاد. ممکن است پیروزی مقطعی حاصل شود که شد، اما پیروزی نمیتواند استمرار داشته باشد.
بنابراین در جریان انقلاب اسلامی ایران مشخص بود که چه چیزی باید برود و چه چیزی باید بیاید؛ یعنی نظام سلطنتی باید به طور کامل برچیده میشد و جمهوری اسلامی بایستی جایگزین آن میگردید. لفظ جمهوری در واقع به این معنی بود که این نظام، سلطنتی و موروثی نیست و اسلامی هم یعنی قوانین نظام جدید مبتنی بر شرع و اسلام خواهد بود. همانطور که پیش تر هم ذکر شد در انقلاب مشروطه وجه سلب و ایجاب به هیچ وجه با هم سنخیت نداشتند، از این رو در انقلاب مشروطه، تلقیهای کاملاً لیبرالی تا تصورهای کاملاً دینی وجود دارد و این تلقیهای مختلف نشان از این بود که در ایجاب قضیه، اصلاً دیدگاه روشنی وجود ندارد و حال آنکه در انقلاب اسلامی این شأن سلب و ایجاب کاملاً با هم سنخیت داشت و همین وجه سلبی و ایجابی انقلاب در قالبهای جدید همچنان ادامه داردکه باید ها و نبایدهای مطرح شده از سوی رهبر معظم انقلاب مبین آن است.
10- نقش تجربه اندوزی رهبران در تداوم انقلاب اسلامی
نکتهی دیگری که شاید بتوان به موارد بالا افزود، عامل تأثیرگذار تجربهی تاریخی و شرایط زمانه است. به عبارت دیگر کامیابیها و ناکامیهای سیاسی و تجربیات تلخ و شیرین گذشته همه دستمایهی انقلاب اسلامی و رهبری امام (ره) و مقام معظم رهبری شده است. و این دو بزرگوار تجربیات موفق و ناموفق سدهی معاصر را در جریان انقلاب اسلامی خلاصه کردند و استفاده نمودند. در واقع تجربیات سیاسی گذشته دستمایهای شد هم برای ارتقا و هوشیاری مردم و هم برای رهبری انقلاب اسلامی که دیگر آن تجربیات اشتباه گذشته در این نهضت تکرار نشد.
رجوع مکرر به تجربیات انقلاب مشروطه و نهضت ملی نفت توسط امامین انقلاب اسلامی نشان دهنده تسلط آنان به این رویدادهای مهم و درسآموزی و عبرتآموزی از آنها برای جلوگیری از اشتباهات تاریخی است.
11- انقلاب اسلامی و عبور از غرب و شرق
مهمترین مشکلی که به لحاظ روش مواجهه جریان دینی با غرب در نهضت مشروطه و نهضت نفت وجود داشت این بود که در آن، طرح مسأله با غرب و ارایه پاسخ با عالمان دینی بود. به عنوان مثال؛ شرایط ما در نهضت مشروطه نسبت به غرب، شرایط انفعال بود. واقعیت این بود که عالمان دینی به دنبال طرح مسأله «مشروطه» نبودند، بلکه آنها به دنبال تحقق «عدالتخانه» بودند. حتی در بیانیه معروفی که به هنگام تحصن در آستانه مقدسه ری (مهاجرت صغری) صادر کرده بودند و شروط خود را برای خروج از تحصن اعلام کرده بودند، سخنی از مشروطه به میان نیاورده بودند، بلکه سخن از برپایی مجلس عدالتخانه رانده بودند؛ مجلسی که در آن بر اساس قوانین شرع مقدس اسلام، بتوانند درباره امور عرفی و جاری مملکت قانون جعل و اجرا کنند. حکومت که چارهای جز همراهی با علمای متحصن را نداشت، شروط آنها را پذیرفت. اما وقتی علما از تحصن خارج شدند، حکومت به وعدههای خود عمل نکرد و این بار علما به عنوان اعتراض به قم مهاجرت کردند (مهاجرت کبری). با هجرت علما و خالی شدن تهران از وجود آنها دست حکومت برای تسویه حساب کردن با اشخاصی که همراه علما به حکومت فشار میآوردند، بازتر شد. شایعه تنبیه کردن این افراد توسط حکومت، آنها را وادار کرد تا برای نجات خود تا زمان بازگشت علما به تهران به سفارت انگلیس پناهنده شوند. سفارت انگلیس به اصل شایعه بیشتر دامن زاد تا جایی که در فاصله چند روز، چندصد نفر به سفارت انگلیس پناهنده شدند و سفارت انگلیس به خوبی از آنها استقبال و پذیرایی کرد. مردم متحصن در سفارت انگلیس خواهان برپایی عدالتخانه بودند، اما در آنجا بود که سفارت انگلیس از مردم خواست که آنها از حکومت چیزی به نام مشروطه را مطالبه کنند. مردم با این باور که مشروطه همان عدالتخانه است، از این پس گفتند ما مشروطه میخواهیم. شیخ فضلالله نوری که تا این لحظه خود از رهبران نهضت عدالتخانه و از مهاجرین به قم بود، در اعتراض به دخالت انگلیس، جمله معروف خود مبنی بر مخالفت با مشروطه را گفت که: مشروطهای که از دیگ پلوی سفارت انگلیس برآید به درد ملت ایران نمیخورد. اما مردم ـ بیآنکه از ماهیت و واقعیت مشروطه چیزی بدانند ـ همچنان کوس مشروطه سر دادند.
بعنوان مثال ، وقتی مطالبه مشروطه توسط مردم و مدیریت سفارت عمومیت یافت، علما تلاش کردند تا مشروطه و نهضت نفت را به چیزی تغییر دهندکه خود آن را مطلوب میپنداشتند. به عبارت دیگر؛ مهمترین رسالت علمای مشروطهخواه این شد که در مشروطه غربی تصرف کنند به گونهای که هرچند قالب آن غربی بماند، محتوای آن اسلامی شود. اینکه آیا آنها موفق به تصرف در مشروطه شدند یا خیر، مسألهای است که تأمل مستقل و مبسوطی را میطلبد، مهم این است که تمام یا بخش قابل توجهی از نظریات دینی در نهضت مشروطه صرف مسألهای شد که طراح آن مسأله خود عالمان دینی نبودند.
حداکثر کاری که عالمان دینی در نهضت مشروطه انجام دادند این بود که تلاش کردند تا این مفهوم وارداتی مشروطه، عریان و بدون قید و شرط مبنای ساختار سیاسی ایرانی قرار نگیرد. علما این کار را از طریق «صناعت تطبیق» انجام دادند که بر اساس آن، به عنوان مثال؛ نظام پارلمانی برآمده از الگوی مشروطه، با نظام شورا در اسلام تطبیق میخورد و یا آزادی بیانی که نظام مشروطه از آن دفاع میکرد، به امر به معروف و نهی از منکر اسلامی تحویل برده میشد و... مهمترین آسیب این روش این است که گویی غرب و مفاهیم آن اصل پنداشته میشوند و این اسلام و مفاهیم آن است که باید خود را با آن تطبیق دهد و نه برعکس. البته عالمان مشروطهخواهی چون حاجآقا نورالله اصفهانی، ثقهالاسلام تبریزی و در رأس آنها علامه نائینی که مشروطه دینی را تئوریپردازی کردهاند، هرگز چنین تصوری نداشتهاند و نمیخواستند غرب را در برابر اسلام، اصل بپندارند و از همینرو هم آنها دغدغه مشروطه را داشتند، اما نباید فراموش کرد که همانها هم در هر حال، تمام تلاشی که برای تصرف مشروطه کردند، معالاسف در میدانی صرف کردند که توسط غرب آماده گشته بود. و از اینرو، تلاشهای نظری عالمان دینی در نهضت مشروطه حداکثر توانست ادبیات دفاعی دینی در برابر ادبیات مهاجم غربی را متورم و قویّ کند و معالاسف در آنها کمتر تلاش برای ارایه نظریهای اثباتی در برابر نظریه سیاسی غرب صورت گرفت.
بزرگترین هنر حضرت امام (ره) و مقام معظم رهبری در مدیریت انقلاب اسلامی این بوده و است که برخلاف عالمان عصر مشروطه و نهضت نفت ـ که تلاش کردند، پاسخهایی درخور و قویّ به مفاهیم وارداتی غربی بدهند ـ تلاش کردند تا پرسشهایی درخور از ساحت غرب بپرسند. شاید با کمی مسامحه بتوان گفت این روش مواجهه حضرت امام(ره) و معظم له با غرب را در میان همه علما و روشنفکران جهان اسلام بینظیر و بیسابقه دانست. انگار برای نخستین بار پس از رنسانس، این شرق اسلامی است که غرب مسیحی را به چالش میکشد.
نحوه مواجهه حضرت امام با غرب را به بهترین نحو، برژنسکی توصیف کرده است. وی مینویسد: قبل از آیتالله خمینی، بازی شطرنج قدرت در رقابتی دوقطبی که در یک طرف آن آمریکا و در طرف دیگرش شوروی قرار داشت، شروع شده بود. آیتالله خمینی هرچند در این رقابت وارد شد، اما او قاعده بازی شطرنج را نپذیرفت و اینگونه عمل نکرد که مثلاً یک طرف صفحه شطرنج قرار گیرد و در ضمن بازی با قواعد شطرنج، رقیبانش را مات کند، بلکه او رقابت را با زدن مشتی به صفحه شطرنج شروع کرد. به راستی او میدان رقابتی که شروع کرده بود را خودش پهن کرده و قواعدش را نیز خودش ریخته بود. درست به همین دلیل که میدان و قواعد بازی ساخته و پرداخته حضرت امام بودند، رقبایش نتوانستند وی را محاسبه و کنترل کنند.
حضرت امام(ره) و رهبری در رقابت با غرب اجازه نداند تا آنها طرح مسأله کنند و او بدانها پاسخ گوید، بلکه این دو بزرگوار طرح مسأله کردند و غرب را وادار به پاسخ و موضعگیری کردند. اگر در نهضت مشروطه، غرب مفهوم محوری مشروطه را مطرح کرد و دیگر اندیشههایش را در نسبت با این مفهوم وارد کرد، در انقلاب اسلامی حضرت امام مفهوم محوری ولایت فقیه و حضرت آقا مردمسالاری دینی را مطرح کردند و دیگر اندیشههایشان را در نسبت با این مفهوم تبیین کردند. مفهوم ولایت فقیه و مردم سالاری دینی چیزی نبودند که غرب آن را مطرح کرده باشد و حضرت امام و حضرت آقا و دیگر عالمان عصر انقلاب اسلامی مجبور باشند درباره آن نظر دهند، بلکه برعکس، مفهومی بود که اینان برای تبیین اندیشههایشان مطرح کرده بودند و غرب اگر میخواست که با حضرت امام وارد گفتوگو و دیالوگ شود ناگزیر بود که درباره آن اتخاذ رأی کرده باشد.
حضرت امام(ره) و معظم له جز در برخی موارد معدود و در عین حال جزیی، با ادبیات غرب اظهار نظر نمیکنند. آنها حتی آنگاه که در مورد پیچیدهترین مسایل زمانهاشان اظهار نظر میکنند، به گونهای صحبت میکنند که زبان و لسانشان لسان فقه و عرفان است. هرچه رقیبانشان با ادبیاتی پیچیده و پیچیدهتر به میدان میآیند، آنها همچنان ساده و همهفهم صحبت میکنند. در مشروطه، ادبیات مغلق و سنگین عالمان دینی در رسایل فقه سیاسیشان، هرچند تا حدودی میراث نگارش سبک مغلق گذشتگان ما میباشد، اما از طرف دیگر، بیانگر نوعی نخبهگرایی در آنها نیز میباشد. نخبهگرایی در آن عصر که بیشتر مردم، بیسواد و تنها دو گروه طلاب حوزههای علمیه و روشنفکران باسواد بودند، عملاً به معنی پذیرش گفتوگو و دیالوگ با روشنفکران و بلکه ناخواسته به آنها اصالت دادن است. این در حالی است که حضرت امام(ره) و مقام معظم رهبری بیآنکه از محتوا و مضامین سخنانشان بکاهند، همواره با توده مردم و برای آنها سخن میگفتند و این مسأله نیز میتواند به معنی اصالت دادن به تودهها و نادیده انگاشتن روشنفکران و غرب باشد.
اینکه در انقلاب اسلامی رهبران دغدغه طرح مسأله اثباتی خود را داشتند نه اینکه به مسألههای سلبی غرب پاسخ دهند، یک مسأله تصادفی نبوده، بلکه یک رویکرد کاملاً خودآگاهانه بوده است. در روز دوازدهم فروردین 1357 در فرودگاه مهرآباد، حضرت امام در پاسخ به یکی از خبرنگاران خارجی که میگوید چون شما غرب را نخواندهید، اگر حکومت تشکیل دهید، به دلیل عدم آشناییتان به پیچیدگیهای زمانه، بسیار زود سقوط خواهید کرد، میگوید: چه خوب که من شما را نخواندهام؛ چرا که من خودم طرح دارم. واقعیت این است که حضرت امام آگاهانه غرب را نادیده گرفته است و حتی به ما نیز سفارش کرده است که: «غرب به ما چیزی نمیدهد که مفید باشد... غرب را فراموش کنید».
تنها با بسط منطقی دیدگاه و رویکرد حضرت امام وحضرت آقا نسبت به غرب است که میتوانیم به انقلاب فرهنگی به معنی دقیق کلمه دست یابیم. همچنان که جنبش نرمافزاری و نهضت تولید علم نیز که مهمترین دغدغه فکری ـ فرهنگی امروز ماست، باید کاملاً به شکل اثباتی و ایجابی صورت بگیرد و در این صورت ناگزیر است که بر مفاهیم و روشهای تأسیسی و خودی تکیه کند. اصرار بر به کارگیری چنین روشی هرچند ممکن است برخی نیازهای روز و مقطعی ما را پاسخ ندهد یا کندتر و به شکل ضعیفتری پاسخ دهد، اما آنچه مهم است این است که آنچه در این روش به دست میآید، به معنی دقیق کلمه تولید (نه تقلید یا حتی اقتباس و...) است و البته تولید همواره مسبوق به هزینههای آزمون و خطاست که گریزی از آنها نیست.
12- نقش و اهمیت حضور روحانیت درمدیریت و تداوم انقلاب اسلامی
همچنان که گذشت یکی از مهمترین عوامل شکست نهضت مشروطه، دور بودن رهبران اصلی نهضت (مراجع تقلید مقیم نجف) از مرکز حوادث نهضت (تهران) بود. مهمترین اتفاقی در فرایند نهضت ـ از آن حیث که مربوط به علمای مقیم نجف میشد ـ افتاد این بود که آنها هرگز در جریان واقعیت امر آنچنان که بود قرار نگرفتند. به عنوان مثال؛ روشنفکران غربگرای مشروطهخواه طی تلگرافهایی از علمای مشروطهخواه مقیم نجف استفتاء میکردند: رأی آن آیات عظام درباره ما که در این نهضت به دنبال آزادی، عدالت، مساوات و... هستیم، چیست؟ آیات عظام با تأمل در محتوای نامه، نظر به اینکه اسلام نه تنها با آزادی، عدالت، مساوات و... ستیزی ندارد، بلکه خود برای اقامه آنها آمده است، فتوا میدادند که: همکاری با مشروطهخواهان، واجب و مخالفت با آنها در حکم محاربه با امام زمان (عج) است. شیخ فضلالله نوری که در تهران مستقر بود، این فرصت را داشت تا علاوه بر تأمل در محتوای این نامههای استفتایی، رفتارهای عینی نویسندگان آنها را نیز محک بزند. او به خوبی درمییافت که روشنفکران که به دنبال آزادی، عدالت و مساوات هستند، در مقام عمل، از آزادی نه فقط آزادی از استبداد، بلکه حتی آزادی از دستورات دینی را اراده میکردند! همچنان که از مساوات نیز نه فقط تساوی فقیر و غنی، بلکه حتی تساوی مسلمان و ارمنی را اراده میکردند! ناگزیر شیخ فضلالله ـ در حالی که قسم میخورد که با مشروطهای که آخوند خراسانی (مرجع مشروطهخواه مقیم نجف) به دنبال آن است هیچ مشکلی ندارد و بلکه به دنبال تحقق آن است ـ فتوا میداد: مخالفت با مشروطهخواهان، واجب و همکاری با آنها در حکم محاربه با امام زمان (عج) است. مردم در این میان دچار حیرت شده بودند که از فتوای مرجع مقیم نجف اطاعت کنند یا از مجتهد مقیم پایتخت! ریشه اصلی مشکلاتی که مربوط به رهبری دینی نهضت مشروطه میشد، همین اختلاف آنها در همکاری و عدم همکاری با مشروطهطلبان بود. نهایت امر، حیرت مردم در این قضیه باعث تصمیم نادرست آنها مبنی بر سکوت در برابر شهادت مظلومانه شیخ فضلالله شد و شد آنچه که نباید میشد.
بنابراین نهاد روحانیت در جریان هر دو سه رویداد نقشی اساسی داشته است اما این نقش در تداوم انقلاب مشروطیت ونهضت ملی نفت کم رنگ شده و در نهایت نیز رنگ می بازد و این امر خود معلول اختلافاتی بود که میان علمای مشروطه خواه و مشروعه خواه و یا بین علما و سیاستمداران لیبرال رخ داده و نیروهای روشنفکر طرفدار غرب نیز از این امر سود جسته و موفق به حذف روحانیت شدند در صورتی که در انقلاب اسلامی وحدت فکری و عدم تشتت آرای روحانیت که عمده آن مدیون رهبری قاطع امام خمینی(ره) و سپس مقام معظم رهبری است از تکرار تجربه تلخ انقلاب مشروطه جلوگیری کرد.
با توجه به مباحثی که گفته شد، مهمترین عوامل شکست دو بیداری ملی در زمان مشروطه و ملی شدن نفت و مهمترین علل ماندگاری انقلاب اسلامی ایران به شرح ذیل است :
الف) علل شکست نهضت مشروطه
1. حاکمیت استبدادی تغییر اساسی نکرد و مستبدین ماندگار شدند و پس از پیروزی نهضت دوباره در جایگاه قدرت قرار گرفتند. مانند قوام الملک، شوکت الملک فرمانفرما، وثوقالدوله و …
2. عوامل استعمار -در ابتدا روس و انگلیس و سپس انگلیس- در درون نهضت نفوذ و سلطه داشتند. تشکیلات فراماسونری خصوصاً «جامع آدمیت» «لژ بیداری» و سپس جریانات استعماری از قبیل عوامل بهائیت، گروههای تبشیری، انجمن اخوت و … زمام امور فکری و سیاسی را قبضه کردند.
3. عدم حاکمیت قانون با تمام نواقص و اشکالاتی که بر قانون اساسی وارد بود.
4. انعقاد قراردادهای استعماری به بهانهی وضعیت بد اقتصادی که در اثر آن، اقتصاد ایران وابستگی تدریجی به غرب پیدا کرد.
5. عملکرد نادرست مطبوعات و حرکت ضد دینی و ضد ملی برخی اهل قلم و نیز نقش مدارس خارجی در هویتزدایی از جامعهی ایران
6. وابستگی برخی احزاب، جمعیتها و انجمنهای عصر مشروطه به غرب
7. چندگانگی رهبری و تشتت در سطوح رهبری و مردم
ب) علل شکست نهضت ملی شدن نفت
1. عدم حاکمیت یک ایدئولوژی در نهضت و شاید به تعبیر برخی، عدم وجود ایدئولوژی
2. تعارض در رهبری؛ از یک طرف آیتالله کاشانی که خواهان وحدت جهان اسلام در برابر استعمار بود و جایگاه خاص در میان مراجع، علما و جریانات اسلامی داشت و از سوی دیگر دکتر محمد مصدق که به عنوان یک چهرهی ناسیونالیست شناخته میشد.
3. وجود استبداد و قدرت دربار
4. عدم نگرش همهجانبه به استعمار چه در شکل شرقی چه غربی و شاید نوعی شیفتگی و وابستگی فکری سیاسی به آمریکا به عنوان مدافع دموکراسی و عدم سابقهی استعماری
5. نفوذ عوامل استعمار در درون نهضت و جریانات مدافع نهضت
6. توطئهی چپروی و راستروی مطبوعات و احزاب گوناگون که باعث گسترش اختلاف شد؛ خاصه مطبوعات مدافع دولت که پس از 30 تیر 1331 علیه روحانیت، جریانات مذهبی و آیتالله کاشانی فعالیت کردند.
ج) علل ماندگاری انقلاب اسلامی
1 . سخن حق بودن انقلاب اسلامی ایران
2 . رهبری واحد در مقابل تکثر رهبری در مشروطه و نهضت نفت
3 . جهانی بودن شعارها و اهداف انقلاب
4 . اصلی- فرعی کردن مسائل
5 . حاکمیت ارزش های دینی، اخلاقی و معنوی بر انقلاب
6 . مردمی بودن
7 . همه جانبه بودن انقلاب اسلامی
8 . نفی همزمان استبداد داخلی و استعمارخارجی
9. همزمانی وجه سلبی و وجه ایجابی انقلاب اسلامی
10 . نقش تجربه اندوزی رهبران در تداوم انقلاب اسلامی
11 . عبور و گذار از غرب و شرق
12 . نقش واهمیت حضور روحانیت درمدیریت و تداوم انقلاب اسلامی
در نظام ارزش محور و دین بنیاد ایران اسلامی، حمایت از مظلوم و مقابله با ظالم از قواعد مسلم دینی است. براساس قاعده نفی سبیل هرگونه سلطه کفر بر جامعه مومن نفی شده است.[1] نظام استکبار بدلیل ابتنا برمولفه های غیر دینی از ماهیتی اومانیستی پیروی می کند که با نظام اسلامی مبتنی بر دین و آموزه های الهی که مقاصد الهی و معنوی را دال مرکزی خود در مدیریت جامعه بشری قرار داده است و سعادت و تکامل انسانی، ارزشی و اخلاقی را در ردیف اهداف راهبردی خود تعریف کرده است، تفاوت ماهوی دارد. انفعال: مرعوب بودن و مبدل به اقمار قدرت استکبار شدن برای نظام اسلامی به مفهوم دور شدن نظام اسلامی از اصول و مبانی دینی در حوزه قدرت، سیاست و حاکمیت و عدول از اصول: یعنی بروز خلل در زیرساختهای بقا و پایداری نظام، از این جهت بقاء بر اصل استکبار ستیزی یکی از مولفه ها و مقوله های مهم و کلیدی در ماندگاری انقلاب اسلامی به حساب می آید.
مساله استکبار ستیزی دال مرکزی ساخت حقیقی درحوزه روابط بین الملل را تشکیل می دهد و در ساحت بقاء و زوال نظام اسلامی باید به آن دقت داشت این مساله برآمده از بنیاد های اندیشه امام، قانون اساسی و اسناد بالادستی است و درمقام رتبه بندی درجایگاه سیاستهای راهبردی تعریف شده است.
«به همین دلیل، نظام اسلامی به دنبال سلطه یافتن بر دیگر دولتها نیست و سلطهگری و زورگویی را از هیچ قدرتی نمیپذیرد.[2]در عین حال «خواهان روابط بر مبنای احترام متقابل» است و هیچ گونه تحمیلی را نمیپذیرد برهمین مبنا نه ظلم به دیگران میکنیم و نه زیر بار ظلم دیگران میرویم.[3]این رفتار از یک منطق مشخص برخوردار است که علاوه برآرمانگرایی و عدالت خواهی از یک مبنای عقلانیت نیز پیروی می کند.
حفظ استقلال، نفی هرگونه سلطهجویی و سلطهپذیری از اصول سیاست خارجی در قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است،[4]هر گونه قراردادی که موجب سلطه بیگانگان بر منابع طبیعی و اقتصادی، فرهنگ، ارتش و دیگر شئون کشور شود، ممنوع اعلام شده است.[5]جلوگیری از سلطه بیگانگان بر اقتصاد کشور[6]وظیفه اصلی مسئولین است که ضرورت حفظ استقلال و عزت مسلمانان در روابط خارجی دولت اسلامی در ابعاد سیاسی، فرهنگی، اقتصادی و نظامی یک امر ضروری و حیاتی تلقی می شود.
منابع |
نفی استکبار |
قرآن |
استکبار در اصطلاح اسلامی، گناهی مترادف با شرک است و منشاء ظلم، فساد و طغیان در برابر خدا و خلق خدا است و از آن با عناوین؛ طغیانگری،[7]تبهکاری،[8]موجد استضعاف،[9]استحقاق مجازات،[10]یاد می کند. که نتیجه آن پایمال شدن حقّ مردم ضعفا و محتاج کردن آنها است.[11] ایجاد تفرق در بین ملتها ، استثمار منافع آنها می باشد.[12]درمنطق قرآن پذیرش سرپرستی و دوستی[13]با کافران و روابط نامتعادل و مستکبرانه[14]« و مشمول قاعده نفی سبیل میشود.[15] |
فقها |
فقها، فقه و حقوق بینالملل اسلامی نیز درابعاد فردی و اجتماعی و تا سطح بینالمللی[16]تسلط کافران برمسلمین را نفی کرده است.[17]برای کافر، ولایتی ثابت نیست.[18]. |
عقل |
براساس قاعده «کلما حکم بِهِ عقل حکم بِهِ شرع و کلما حکم بِهِ شرع حکم بِهِ عقل.[19] «عزت از آن خدا و پیامبر او و مؤمنان است.»[20] ازاینرو، امکان ندارد شارع، احکامی را تشریع کند که سبب ذلت و پستی مسلمانان باشد ویا دولت اسلامی پیمان و تعهدی را که برخلاف عزت و استقلال مسلماناناست، منعقدکند.[21] |
سیره و سنت |
فقهای شیعه و سنی در ادوار مختلف تاریخی از اصل نفی سبیل در ستیز با استکبار و نفی سلطه قدرتهای مستکبر بهره گرفتهاند،[22] به تعبیر حضرت امام(ره) «لوکانت الروابط السیاسه بین الدول الاسلامیه و الاجناب موجبه لاستیلائهم علی بلادهم او نفوسهم او اموالهم او موجبه لاسرهم السیاسی یحرم علی روسا الدول تلک الروابط و المناسبات و بطلت عقدها و یحب علی المسلمین ارشادهم والزامهم بترکها و لو بالمقاومه المنقیه».[23]بنابراین، اگر روابط سیاسی با دیگر دولتها سبب سلطه آنها یا وابستگی سیاسی دولت اسلامی شود، برقراری چنین روابطی حرام است و حتی اگر معاهدهای منعقد شده باشد، باطل است. |
قانون اساسی |
قانون اساسی مهمترین سند گویای سیاستهای کلان نظام، مقابله با سلطه را در اصول 2،3،43،152،153،154،155 مورد تاکید قرار می دهد:نفیسبیل سـلطـهو سـلطـهپـذیـری(اصل2)؛ رعایتمـعـیـارهـای اسـلام و طرد کامل استعمار(اصل3)؛ نفیسلطه اقتصادی(اصل43)؛ حفظاستقلالهمهجانبه؛ تمامیتارضی،دفاعازحقوق همه مسلمانان و عدم تعهد در برابرقدرتهای لطهگر(152)؛ ممنوعیت سلطه بیگانه برمنابع طبیعی، ارتش و دیگرشئون کشوری(153)، حمایتازمستضعفان درمقابلمستکبرین اصل(154) |
[1] . سوره نساء ، آیه 141. ولن یجعل الله الکافرین علی المومنین سبیلا.
[2] . علی دادستان بیرکی، 1381،ص19 ـ 22.
[3] . امام(ره) خمینی، 1378،ج4، ص338.
[4] . اصل:152.
[5] . همان، اصل 153.
[6] . همان، اصل 143ف بند8 .
[7] . فرقان،آیه21.
[8] . یونس،آیه 75.
[9] . قصص،آیه 4.
[10] . اعراف،آیه 48.
[11] . عنکبوت: 39; قارون مظهر ثروت همراه با غرور و خودخواهی و غفلت، فرعون مظهر قدرت استکباری همراه با شیطنت، و هامان الگویی بری معاونت از ظالمان مستکبر بود. (همان، ج 16، ص 272.
[12] . قصص:4.
[13] . سوره نساء، آیه 141(وَلَن یجْعَلَ الله لِلْکافرینَ علیالمُومنینَ سَبیلاً).
[14] . آلعمران:آیه28.
[15] . ممتحنه:آیه1.
[16] . محمدتقی مصباح یزدی، 1376، ص 51 و 55.
[17] . ابوالفضل شکوری، 1367، ج 2، ص390.
[18] . محمدحسن نجفی، جواهرالکلام، ج29، ص206؛ فاضل هندی، 1405، ص16؛ سیدابوالقاسم خویی، 1407، ج2، ص311؛ شمسالدین السرخسی، 1406، ج17، ص1128؛ عبداله بناحمد بن قدامهالمقدسی، بیتا، ج 10، ص 93.
[19]. شرائع الاسلام، ضمن جواهر الکلام، ج 22، همان. ص 334.
[20] . سوره منافقون، آیه8.(وَلِلَّهِ الْعزَّه و لرِسُولِهِ وَ لِلْمومنینَ).
[21] . سیدمحمد بجنوردی، 1372، ص233.
[22] . همان،ص349ـ 352؛ سیدمحمد بجنوردی، 1372، ص234ـ 239.
[23] . امام(ره) خمینی، تحریرالوسیله،ج1، ص486.
وحدت ملی |
شاخص |
آثار وحدت |
وحدت |
آثار درونی |
|
کلمه توحید |
انگیزه الهی داشتن و مقصد عالی را حکومت اسلامی دانستن. |
|
وحدت کلمه |
یکپارچگی و اجتماع پرشور مردم و حضور در صحنه های گوناگون. |
|
حفظ نظام |
اگر با هم نباشید شکست می خورید اگر شکست بخورید اسلام شکست می خورد[1]. |
|
برادری تکلیفی |
تکلیف است برای همه ما که این جمهوری که به اینجا رسیده است تا آخر حفظ کنیم تا آخر حفظ کردن این است که هر روز محکم کنیم برادری خودمان را.... حفظ کنید این برادری را با حفظ برادری شما به اینجا رسیدید و یا حفظ برادری باید جلو بروید .[2] اِنَّما المُومِنونَ اِخوَه.[3] |
|
جامعه ایمانی |
1.اعتصام به حبل الهی و خدایی بودن مبنا و ملاک وحدت 2. وجود الفت بین دلها و قلوب اعضای جامعه3. انسجام و همگرایی مردم در راه مشترک با هدف مشترک. |
|
سازندگی وتوسعه |
ما و همه ملت دست به دست هم بدهند و این خرابی ها را بسازند دست به دست هم بدهید و مشکلات را رفع کنید.[4] |
|
وحدت |
آثاربیرونی |
|
دشمن شناسی و دشمن ستیزی |
هیچ قدرتی نمی تواند بر یک ملتی که همراه هم هستند و با هم هستند هیچ قدرتی نمیتواند با او مقابله کند.[5] |
|
رفع ستم دشمنان |
من خوشبختم که جمهوری اسلامی بعضی فرصت ها را به ما و ملت ما نصیب می کند و از آن فرصت ها، ملاقات با قشرهای مختلف و مذاهب مخلتف و دین های مختلف است و ما همه در تحت لوای مجتمع هستیم ایران مال همه است و توحید مذهب همه است مبدأ و معاد ایده همه است و ما این مشترکات را داریم ملت واحده هستیم و لازم است که در مسائل ایران همه در صحنه باشیم . |
|
سد نفوذ |
کارکرد وحدت کلمه بین مردم همبستگی برای مقاله با دشمنان وشکست ابر قدرتها است « هیچ قدرتی نمی تواند بر یک ملتی که همراه هم هستند و با هم هستند هیچ قدرتی نمیتواند با او مقابله کند.[6]» |
|
حفظ مبانیدینی |
«نوعاً قدرت هاى ستمگر از راه ارعاب و تهدید یا به وسیلة بوق هاى تبلیغاتى خودشان و یا به وسیلة عمّال مزدور بومى خائنشان، مقاصد شوم خود را اجرا مى کنند. در صورتى که اگر ملت ها با هشیارى و وحدت در مقابلشان بایستند، موفق به اجراى آن نخواهند شد.» |
|
حفظ مصالح عمومی |
« اختلاف و تفرقه مضرترین، سهم مهلک برای ملت ما و تمدن ها و انقلاب ها است اگر بهترین ملت ها دچار اختلاف و دو دستگی شوند همه نیروی حیاتی خودشان نه تنها از بین می رود بلکه در جهت ویرانی کشور به کار می افتد[7] |
|
حفظ روحیه مقاومت |
«شرط اینکه ما بتوانیم مقاومت کنیم بتوانیم حفظ کنیم این کشور را شما بخواهید حفظ بکنید حیثیت ملی خودتان را حیثیت اسلامی خودتان را شرطش این است که با هم باشید[8]. |
وحدت یک جامعه در وفاق ، انسجام ملی و همگرایی ملی در سطوح سه گانه مردم، نخبگان، و مدیران و مراجع تصمیم سازی و سیاست گذاری و تصمیم گیری در شرایط صلح و جنگ، نقش کلیدی و راهبردی دارد. وجود وحدت، اسباب اعتماد به نفس عمومی امنیت و آرامش کلان در کشور را رقم می زند و عاملی مقوم در تکامل و تعالی مادی و معنوی جامعه محسوب می شود.
[1]. صحیفه نور ج 22 ص 128 28/7/57.
[2]. صحیفه نور ج 20 ص 50 19/3/65.
[3]. صحیفه نور ج 20 ص 6 19 / 3 / 65.
[4] . صحیفه امام ج 16 : 173 سال 1378.
[5] . صحیفه حضرت امام خمینی (ره) تهران مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (ره) ج 22.
[6] . صحیفه نور ج 17 ص 77.
[7] . صحیفه نور ج 20 ص 76 19/3/65.
[8] . صحیفه نور ج 13 : 20.
. مردمسالاری دینی
واژه «مردم سالاری دینی» اصطلاح تازه ای در گفتمان سیاسی دنیاست که _ بر خلاف واژه هایی چون جمهوری اسلامی، پارلمان اسلامی و ... که همگی ترکیب هایی هستند از یک مفهوم غربی به علاوه یک قید اسلامی _ در بستر مبانی سیاسی اسلام و متأثر از آموزه های نبوی و علوی روییده و بر آن است تا ضمن پاسداشت حقوق مردم در حوزه سیاست و اداره امور جامعه و پرهیز از الگوهای حکومتی استبدادی، رعایت اصول و مبانی ارزشی را بنماید و بدین ترتیب نظام اسلامی را از الگوهای سکولار غربی تمییز دهد. برای این منظور در حکومت اسلامی، روش نوینی مورد توجه قرار گرفته که نه استبدادی و نه لیبرالی است. مقام معظم رهبری از این روش حکومتی به «مردم سالاری دینی» تعبیر نموده اند[1]و در توضیح آن می فرمایند: «این مردم سالاری [دینی] به ریشه های دمکراسی غربی مطلقاً ارتباط ندارد؛ این یک چیز دیگر است.
اولاً مردم سالاری دینی دو چیز نیست؛ این طور نیست که ما دمکراسی را از غرب بگیریم و به دین سنجاق کنیم تا بتوانیم یک مجموعه کاملی داشته باشیم؛ نه، خود این مردم سالاری هم متعلق به دین است. مردم سالاری هم دو جنبه دارد، یک جنبه آن عبارت است از تشکیل نظام به وسیله اراده و رأی مردم؛ یعنی مردم نظام را انتخاب می کنند؛ دولت را انتخاب میکنند و...، این همان چیزی است که غرب ادعای آن را می کند و البته این ادعا واقعیت ندارد، این حرف متکی به نظرات و حرفها و دقتها و مثال آوردنهای خود برجستگان ادبیات غربی است.
جنبه دیگر مردم سالاری [دینی] این است که «حالا بعد از آن که من و شما را انتخاب کردند، ما در قبال آنها وظایف جدی و حقیقی داریم...»، (دیدار با مسئولان و کارگزاران نظام، 12 آذر 1379، در جای دیگر می فرمایند: «مردم سالاری دینی ... یک حقیقت واحد در جوهره نظام اسلامی است چرا که اگر نظامی بخواهد بر مبنای دین عمل کند بدون مردم نمی شود، ضمن آنکه تحقق حکومت مردم سالاری واقعی هم بدون دین امکان پذیر نیست...»،[2] به طور خلاصه در تبیین مفهوم مردم سالاری دینی میتوان چنین بیان نمود:مردم سالاری دینی ناظر به مدلی از حکومت است که بر مشروعیت الهی و مقبولیت مردم استوار بوده و حاکم در چارچوب مقررات الهی، حق مداری، خدمت محوری و ایجاد بستری برای رشد و تعالی مادی و معنوی ایفای نقش می کند[3]، این مدل بر دو پایه استوار است: 1. از سویی ریشه در آموزه های وحیانی دارد2. این آموزه ها را از رهگذر خواست و اراده مردم دنبال می کند. لذا در نظام مردم سالاری دینی، نظام سیاسی بر دو رکن الهی و انسانی استوار است و این نظام با در نظر داشتن اصول اعتقادی اسلام، رابطه مردم و حکومت را تبیین می کند. اصول مردم سالاری دینی عبارتند از: 1. فضیلت محوری 2. هدایت محوری 3.حاکمیت الهی 4. ایمان دینی، 5. انتخاب مردمی 6. آرمان گرایی 7. تکلیف محوری 8. شایسته سالاری 9. قانون محوری 10. رضایت مندی.[4]
بدون تردید مهم ترین عاملی که پیروزی انقلاب اسلامی را رقم زد، حضور فراگیر و گسترده ی مردمی بود که با آگاهی و هوشیاری مبارزاتی و مکتبی، حیاتگرمی و تحرک به این نهضت در سراسر کشور بخشید[5]درواقع«روح نظام اسلامی مترادف با حضور مردم در همه ی امور است در این صورت استقلال، عزت و ماندگاری نظام تأمین خواهد شد و با حضور واقعی مردم دفاع از نظام و مرزهای کشور در مقابل دشمنان نیز امکان پذیر خواهد بود.[6] مهمترین آثار استنباطی از اندیشه های رهبری و امام حضور حداکثری مردم در حفظ نظام اسلامی می توان در محورهای زیر مشاهده کرد:
[1] . مردم سالاری دینی، سید علی فیاضی، کتاب نقد، پاییز و زمستان 80، ش 20 و 21، ص 43.
[2] . دیدار با اعضای شورای عمومی دفتر تحکیم وحدت، 1379/10/13.
[3] . تبیین نظریه مردم سالاری دینی در قیاس با دمکراسی غربی، محمدجواد نوروزی، چکیده مقالات همایش مردم سالاری دینی، مؤسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی(ره)، 1382، ص69.
[4] . مردم سالاری دینی در اندیشه سیاسی مقام معظم رهبری، محسن مهاجرنیا، پیشین، ص 65.
[5].روزنامه همشهری 8/ 2/ 1375.
[6].الکامل فی التاریخ ج 3 ص 93 – به نقل از مقاله جمهوریت و ولایت فقیه در تئوری انقلاب آتی از آقای محمدرضا موثق فصلنامه روز شماره دوم زمستان 80 .
وحدت ملی، رکن ، رمز پیروزی انقلاب اسلامی و ضامن حفظ دستاوردهای آن است. وحدت همه اقشار[1] ، محسوب می شود، به تعبیر امام و رهبری؛ «اگر ما در داخل متحد و منسجم باشیم، دشمن خارجی هیچ تأثیر سویی نمی تواند بگذارد.»، « وحدت کلمه، بر اساس اصول اساسی نظام اسلامی، بیّنات قانون اساسی، اسلام، راه امام، منطبق با منافع مردم، و ظلم ستیزی، یکی از مؤلفه های ضروری است که، زمینه امنیت و پیش برد اهداف در سطوح راهبردی و غیر راهبردی را فراهم میکند و باعث عقب نشینی قدرتهای سلطه گر میگردد[2]. « مسلمانان اگر وحدت کلمة خود را حفظ نمایند و از اختلاف و تنازع... دست بکشند، در سایة پرچم "لَا اِلَهَ اِلَّا اللَّه"از تجاوز دشمنان اسلام و جهانخواران مصون خواهند شد و دست شرق و غرب را از بلاد عزیز مسلمین قطع خواهند کرد؛ زیرا هم عدة اینها فزون تر و هم ذخایرشان بى پایان است و از همه بالاتر، قدرت غیرمتناهى خداوند پشتیبان آنان است.»[3]در سایه وحدت است که موتور حرکت انسان در رخدادها وپیشامدهاى مهم،[4]پیشرفت های بنیادین،[5]تسهیل در حل مشکلات جهان اسلام،[6]بازدارندگی در مقابل دشمن،[7]استقلال و خودکفایی،[8]گریز از ذلّت و خواری،[9]دستیابی به عزّت و اقتدارکامل و عمل به احکام اسلامی[10] به عنوان مؤلفه های مقوم نظام اسلامی، بقاء نظام نیز در سایه امنیت و ثبات و رفاه محقق می گردد.
[1] . سخنرانی نوروزی 1386.
[2] . همان، ج14، ص381.
[3] . همان، ج17، ص323.
[4] . صحیفه امام، سید روح الله موسوی خمینی(امام خمینی(ره))، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران، 1378 ش، ج21، ص487.
[5] . بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله)، در چهارمین کنفرانس حمایت از ملت فلسطین، 14/12/1387.
[6] . بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله)، در چهارمین کنفرانس حمایت از ملت فلسطین، 14/12/1387.
[7] . بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله)، در مراسم سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی(ره)، 14/03/1381.
[8] . صحیفه امام، سید روح الله موسوی خمینی(امام خمینی(ره))، مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(ره)، تهران، 1378 ش، ج1، ص384.
[9] . بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله)، در جمع مسؤلان نظام، 25/12/1387.
[10] . بیانات مقام معظم رهبری(حفظه الله)، در دیدار شرکت کنندگان در هم اندیشی علمای اهل تسنّن و تشیّع، 25/10/1385.